زندگینامه



    از وجودم قدری نام ونشان هست که هست             ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست


    درلحظه ای ازبی انتهای زمان.....، ودرفاصله ای مابین ازلیت و ابدیت آن؛ ظهرگاهان روز شنبه در ۲۲ رجب ۱۳۷۶ ه ق برابر با ۴ اسفند ۱۳۳۵ ه ش .....در نقطه ای ازلا یتناهای مکان، ودرپهنه ای از گستره گیتی؛ در شهر نجف اشرف ودر خانه ای به فاصله چند صد قدمی حرم مطهر مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام به دنیا آمدم.






    با اهل دل محرم شوی
    خضر مسیحا دم شوی،
    انفاست انسان پرورد
       
    گر سالک دیرینه‌ای،
    دریاب روشن سینه‌ای
    تحصیل کن آیینه‌ای،
    کانوار یزدان پرورد


        مرحوم پدرم :
          آیت الله سید حسینعلی نبوی ،
          تربیت یافته حوزه علمیه نجف؛
          و شاگرد اساتیدی چونان :
          حضرات آیات سید ابوالقاسم خویی و سید محمد روحانی و میرزا هاشم آملی طاب ثراهم است
          او اکنون مقیم مشهد مقدس است .
            مردی است از تبار علم واخلاق ، که همچون برادران خود حضرات آقایان سید احمد نبوی و آیت الله سید مهدی نبوی ,
              در کوران حوادث وتحولات ؛
                به قول حکیم فردوسی از باد و باران گزند نیافته
                  و تحت تأثیر جاذبه قدرت دین به دنیا نفروخته ،
                    بلکه در تقلب احوال ؛
                      گوهر وجودش را از زلال قرآن وعترت صیقل داده
                        و در طریقه معدلت وانصاف کوشیده است.





                          مرحومه مادرم :

                            زهرا، فرزند مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ علیمحمد بروجردی قدس سره ،
                              که خود تربیت یافته اساتیدی چونان:
                                حضرات آیات محمد حسین اصفهانی و میرزای نایینی، در دروس فقه و اصول
                                  وسید علی قاضی طباطبایی، درعلم اخلاق وعرفان است؛
                                    زنی از ترکیب ایمان وصبر ،
                                      که در کوران حوادث تلخ وشیرین زندگی؛
                                        همواره تکیه گاه همسر وفرزندانش:
                                          (عزت السادات ، سید محسن ، سید جعفر ونرگس السادات)
                                            و استوانه اخلاق ومهر ومودت،
                                              برای خویشاوندان ودوستان بود.
                                                او بانوی خانه ای بود که درگاه آن بر روی همگان باز
                                                  وسفره اش برای دیگران هماره گسترده است.




                                                    دوران طفولیت :
                                                      تا چهارسالگی در حین تحصیل پدر، در نجف اشرف به سر بردم.
                                                        تنها یادگار آن دوران در خاطره ام ،
                                                          صحن وایوان مولی الموحدین علی ابن ابیطالب علیه السلام،
                                                            سرای ورودی مدرسه ی حوزه علمیه آیت الله العظمی بروجردی؛
                                                              وبیوت داییهای مرحومم حضرات آیات شیخ محمدابراهیم وشهید عالیقدرشیخ مرتضی بروجردی است؛
                                                                که همواره کانون محبت خویشاوندان بوده اند.





                                                                  دوران کودکی :

                                                                    ازسال ۱۳۴۰ به بعد،
                                                                      در دو شهر از شهرستان های زیبای استان های مازندران و گلستان؛
                                                                        به نام های بهشهر وبندرگز گذشت.
                                                                          پدرم که خود متولد بهشهر است ،
                                                                            پس از تحصیل در نجف اشرف ؛
                                                                              رحل اقامت در مازندران افکند .
                                                                                دوران دبستان را در مدرسه شاهپوربندرگز سپری نموده
                                                                                  دیپلمم را از مدرسه پیشروی این شهر زیبا ودوست داشتنی اخذ نمودم.


                                                                                    دوران کودکی


                                                                                    دوران نوجوانی :

                                                                                      به همراهی برادرفرهیخته ام،
                                                                                        حجت الاسلام والمسلمین آقای سید جعفرنبوی ؛
                                                                                          در مدیریت کتابخانه جعفری وبرگزاری مجالس بحث وفحص دینی واجتماعی
                                                                                            ودر حشر و نشر باموضوعات عقیدتی
                                                                                              وحضور درجلسات اخلاق وتفسیر قرآن پدر بزرگوارم سپری گشت.


                                                                                                .....ثم انقضی،
                                                                                                  تلک السنون واهلها؛
                                                                                                    وکأنها وکأنهم احلامُ
                                                                                                      .....وبدینسان گذشت ،
                                                                                                        روزگاران واهالی آن روزگاران؛
                                                                                                          گویی که رؤیایی بیش نبوده اند.


                                                                                                            سید محسن نبوی سید محسن نبوی و سید جعفر نبوی سید جعفر نبوی


                                                                                                            تحصیلات دانشگاهی:

                                                                                                              در سال ۱۳۵۵ در رشته علوم اجتماعی دانشگاه بنگلور هندوستان تحصیل نموده
                                                                                                                و پس از انقلاب اسلامی در رشته فلسفه دانشگاه تهران ادامه تحصیل دادم .
                                                                                                                  پس از انقلاب فرهنگی در رشته علوم سیاسی همان دانشگاه در دوره لیسانس فارغ التحصیل شدم.



                                                                                                                    همسر وفرزندانم:

                                                                                                                      در سال ۱۳۵۸ با همسرم خانم زهرا ،وصلت نمودم .
                                                                                                                        دختری از خاندان علم وفضیلت ،
                                                                                                                          فرزند مرحوم حضرت ایت الله فیضی بروجردی؛
                                                                                                                            واز نوادگان حضرت آیت الله حاج سید عبدالهادی شیرازی ؛
                                                                                                                              که تربیت وتوفیق فرزندانم را وامدار اویم ؛
                                                                                                                                که وجودش تنیده از تارصداقت وپوداخلاق است.
                                                                                                                                  او فارغ التحصیل رشته الهیات و اکنون خانه دار است .
                                                                                                                                    آیت الله العظمی سید عبدالهادی شیرازی که دارای شخصیتی والا و صاحب کرامات بسیار بوده بعد از ارتحال آیت الله العظمی بروجردی به عنوان زعیم و مرجع شیعان جهان انتخاب شد
                                                                                                                                      دخترم سیده فاطمه ،
                                                                                                                                        چونان مادرش لیسانسیه الهیات و خانه دار
                                                                                                                                          وهمسرش آقای سید بهرام مرتضوی ؛
                                                                                                                                            از خانواده ای متدین واصیل
                                                                                                                                              و فوق لیسانس رشته مدیریت فرهنگی است.
                                                                                                                                                دختر دیگرم سیده زهرا دانشجوی دانشگاه
                                                                                                                                                  و پسرم سید حسین دانشجوی دوره دکترای مدیریت است.


                                                                                                                                                    سید عبدالهادی شیرازی ff


                                                                                                                                                    مسیولیتهای اجرایی:

                                                                                                                                                      در آغازین روزهای فجر انقلاب اسلامی درصدا وسیما حضور یافته در پستهای معاونت برون مرزی ومدیریت تولید رادیو انجام وظیفه نمودم.
                                                                                                                                                        درگسترش حملات نیروهای بعثی به شهرهای بی دفاع ومناطق مسکونی ،
                                                                                                                                                          به عنوان معاون فرهنگی واجتماعی بنیاد مهاجرین جنگ،
                                                                                                                                                            در خدمتگزاری به این عزیزان کوشیدم.
                                                                                                                                                              بادعوت رییس و سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ،
                                                                                                                                                                جناب آقای دکتر کمال خرازی ؛
                                                                                                                                                                  به عنوان معاون بین الملل ستاد تبلیغات جنگ ،
                                                                                                                                                                    تا پایان دفاع مقدس در این عرصه حضور یافتم .


                                                                                                                                                                      در سال ۱۳۶۸ :
                                                                                                                                                                        به عنوان ریاست اداره مجامع بین المللی وزارت امور خارجه در سه زمینه مهم سازمان کنفرانس اسلامی OIC وجنبش عدم تعهد NAM واتحادیه بین المجالس IPU در وزارت امور خارجه انجام وظیفه نمودم .

                                                                                                                                                                        در سال ۱۳۷۴:
                                                                                                                                                                          و در دوران ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی رفسنجانی ،
                                                                                                                                                                            بنا به پیشنهاد آقای دکتر علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه،
                                                                                                                                                                              به عنوان سفیر در اندونزی وسفیر اکردیته درسنگاپور منصوب؛
                                                                                                                                                                                و عازم جنوب شرقی آسیا شدم.


                                                                                                                                                                                  در سال۱۳۸۲:
                                                                                                                                                                                    ودر دوران ریاست جمهوری جناب آقای سید محمد خاتمی ،
                                                                                                                                                                                      به عنوان مشاور وزیر خارجه انجام وظیفه نموده ؛
                                                                                                                                                                                        به پیشنهاد آقای دکتر کمال خرازی وزیر امور خارجه به عنوان سفیر ثابت،در کشور اتریش؛
                                                                                                                                                                                          وسفیراکردیته در کشورهای اسلواک واسلونی منصوب شدم .


                                                                                                                                                                                            ازسال۱۳۸۶:
                                                                                                                                                                                              در مراجعت از اتریش ، به عنوان مشاور وزارت امور خارجه انجام وظیفه نموده و و کارشناس عالی سیاست خارجی میباشم.


                                                                                                                                                                                                ........واما درطول سالیان ودر گذر زمان که به اختصار وایجاز گفته آمد ،
                                                                                                                                                                                                  حال که بدان نیکو مینگرم؛
                                                                                                                                                                                                    ...چه دراوان کودکی وچه درعنفوان جوانی وکوران فعالیتهای دانشجویی خارج یا داخل کشورو یا دوران میانسالی... ؛
                                                                                                                                                                                                      مشحون از حادثات وابتلائات وفراز ونشیب هایی بسیار عبرت آموز بوده است.
                                                                                                                                                                                                        "عبرت هایی" که اگر با "بصیرت حق مدارانه غیر فرمایشی وغیر کلیشه ای" بدان بنگریم
                                                                                                                                                                                                          میتواند چراغ راه امروز و آیندگانمان ؛ از ستم هایی باشد ، که در یکی دو قرن اخیر به نام های زیبای
                                                                                                                                                                                                            "عدالت "و"دیانت" و
                                                                                                                                                                                                              "آزادی"و "مردم سالاری"و
                                                                                                                                                                                                                "مهرورزی" و"انسانیت" و...
                                                                                                                                                                                                                  بر انسانیت رفته است. و این همه نشأت گرفته از غرور و جهالتی است که ریشه در خلط وخبط والتقاط واعوجاجی دارد که ؛
                                                                                                                                                                                                                    در کلام "امیرالمؤمنین علی علیه السلام" در نامه به فرزندش "امام حسن مجتبی علیه السلام" بدان اشارت رفته است:
                                                                                                                                                                                                                      "..فليکن طلبک ذلک بتفهم و تعلم ،
                                                                                                                                                                                                                        لابتورط الشبهات وعلوالخصومات.
                                                                                                                                                                                                                          ...وان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک ،
                                                                                                                                                                                                                            وفراغ نظرک وفکرک فاعلم انک انما تخبط العشواء،وتتورط الظلماء.
                                                                                                                                                                                                                              ....وليس طالب الدين من خبط أو خلط!
                                                                                                                                                                                                                                والامساک عن ذلک أمثل".
                                                                                                                                                                                                                                  "...پس بکوش تا جستجوی تو از روی دریافتن و دانستن باشد نه به شبهه ها درافتادن و جدال را بالا بردن؛
                                                                                                                                                                                                                                    ۰۰۰۰۰واگر آسودگی فکر واندیشه ات میسر نیفتاد،بدان!
                                                                                                                                                                                                                                      راهی را که درست نمی بینی می سپاری،
                                                                                                                                                                                                                                        و در تاریکی گام می گذاری؛
                                                                                                                                                                                                                                          کسی که به خطا ميرود،
                                                                                                                                                                                                                                            وحق وباطل رابهم می آميزد(التقاط وانحراف)
                                                                                                                                                                                                                                              طالب دين نيست.
                                                                                                                                                                                                                                                ودر چنین حال بازداشتن خویش بهترین است".


                                                                                                                                                                                                                                                  ...وچنین است که با همه تلاشها ومجاهدت هایی که توسط بزرگان واندیشمندان این ملت عزیز صورت پذیرفت ؛
                                                                                                                                                                                                                                                    همچنان ، به قول مرحوم خاقانی وبه نقل از استاد محمد رضا حکیمی ، در کتاب۱۵۰سال تلاش خونین :
                                                                                                                                                                                                                                                      "جاهل آسوده ،
                                                                                                                                                                                                                                                        فاضل اندر رنج ؛
                                                                                                                                                                                                                                                          فضل مجهول و
                                                                                                                                                                                                                                                            جهل معتبر است ."
                                                                                                                                                                                                                                                              مگر به روی دلارای یار ما ور نی
                                                                                                                                                                                                                                                                به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید
                                                                                                                                                                                                                                                                  در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
                                                                                                                                                                                                                                                                    بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید
                                                                                                                                                                                                                                                                      ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
                                                                                                                                                                                                                                                                        کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید


                                                                                                                                                                                                                                                                          اللّهُمَّ وَصَلِّ عَلى وَلِيِّ أَمْرِكِ القائِمِ المُؤَمَّلِ وَالعَدْلِ المُنْتَظَرِ وَحُفَّهُ بِمَلائِكَتِكَ المُقَرَّبِينَ وَأَيِّدْهُ بِرُوحِ القُدُسِ يارَبَّ العالَمِينَ


                                                                                                                                                                                                                                                                            زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
                                                                                                                                                                                                                                                                              راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست
                                                                                                                                                                                                                                                                                تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
                                                                                                                                                                                                                                                                                  بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست
                                                                                                                                                                                                                                                                                    شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
                                                                                                                                                                                                                                                                                      ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست
                                                                                                                                                                                                                                                                                        مطرب چه پرده ساخت؟ که در پرده سماع
                                                                                                                                                                                                                                                                                          بر اهل وجد و حال در های‌و‌هو ببست
                                                                                                                                                                                                                                                                                            حافظ هرآن که عشق نورزید و وصل خواست
                                                                                                                                                                                                                                                                                              اِحرام طُوف کعبه‌ی دل بی وضو ببست


                                                                                                                                                                                                                                                                                                ...، در گذار همه آنچه که بر ما رفته است تنها طریق نجات رادر تأسی به "قرآن وعترتی" میدانم که در پرتو "اخلاق و ادب" و با شاقول "عقلانیت وخرد" بدست خواهد آمد.
                                                                                                                                                                                                                                                                                                  اللّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَشِدَّةَ الفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا


                                                                                                                                                                                                                                                                                                    نقدها را بودآيا که عيارى گيرند
                                                                                                                                                                                                                                                                                                      تا همه صومعه داران پى کارى گيرند
                                                                                                                                                                                                                                                                                                        قوت بازوى پرهيزبه خوبان مفروش
                                                                                                                                                                                                                                                                                                          که درين خيل حصارى به سوارى گيرند
                                                                                                                                                                                                                                                                                                            خوش گرفتند حريفان سرزلف ساقی
                                                                                                                                                                                                                                                                                                              گرفلکشان بگذارد که قرارى گيرند
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                مصلحت ديدمن آنست که ياران همه کار
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  بگذارند و خم طره يارى گيرند
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    حافظ ابناى زمانراغم مسکينان نيست
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                      زين ميان گر بتوان به که کنارى گيرند


                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        ای آشنای کوی " محبت " صبور باش


                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        بیداد نیکوان همه بر آشنا رود

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        سعدی شیرازی

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        تماس با من

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        با بنده در تماس باشید

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        شما میتوانید از این بخش و از بخش فرم تماس وب نوشت حرف محبت مکاتبات خود را برای بنده ارسال نمایید