گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم
حلقهٔ موج: رهی معیری ،غزلیاتگه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنمهر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنمحلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
خندههای صبح بینم یاد رخساری کنمگر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سر زلف نگونساری کنمباز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها به دیواری کنمدرد خود را میبرد از یاد گر من قصهای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنمنیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم
بدون دیدگاه