حافظ:”از ازل تا به ابد فرصت درویشان است”
"روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است" "از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است" حافظ ،...
"روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است" "از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است" حافظ ،...
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۴۴۱) بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب...
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا تعلیم گیرد ذرهها زان آفتاب خوش لقا صد ذرگی دلربا...
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟ مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (۷۶۵) هلِه نومید نباشی که تو را یار براند...
"ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۴۸) ماه درست را ببین کو بشکست...
"امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان میرسد سلطان سلطانان ما از سوی میدان میرسد" "امروز مستان را بجو غیبم ببین عیبم مگو زیرا ز مستیهای او حرفم پریشان میرسد"...
"پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند" "شیر آهو می دراند شیر ما بس نادرست نقش...
من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم نه از آبم نه از خاکم سر عالم نمیدارم مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۴۲۷) من از اقلیم بالایم سر عالم...
ای گران جان یا سبک شو یا برو از بزم ما یا مکن مانند خود از عیش ما را دور دور مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۰۸۰) ساقیا...
هر شهی را بندگانش حارسند شاه ما مر بندگان را پاسبان مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۲۰۰۵) چه نشستی دور چون بیگانگان اندرآ در حلقه دیوانگان شرم چه...
کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۵۳۷) کاری نداریم ای...
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۴۵۰) از بامداد روی تو دیدن حیات ماست...
"کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۴۳) کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی...
من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۴۳۹) من این ایوان نه تو را...
"شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا" "سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو نور کی دیدست که...