مولوی:”سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند”
هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند ساقیانند که انگور نمیافشارند مولوی...
هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند ساقیانند که انگور نمیافشارند مولوی...
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۱۶۲) تو...
"ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۴۷) ای...
.بسمه تبارک و تقدس و تعالی در روزگاری که: -اندیشه بشر در ورطه ایسم های مدعی غربی و شرقی ، به بن بست نشسته است؛ - وتجربه زیسته او در...
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۲۲۱۵) گر رود...
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۴۴۱) بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب...
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا تعلیم گیرد ذرهها زان آفتاب خوش لقا صد ذرگی دلربا...
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟ مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (۷۶۵) هلِه نومید نباشی که تو را یار براند...
"آن کس که به دست، جام دارد سلطانیِ جَم، مُدام دارد" "ذکر رخ و زلف تو دلم را وردیست که صبح و شام دارد" حافظ ، غزلیات (غزل ۱۱۸) آن...
"ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۴۸) ماه درست را ببین کو بشکست...
"امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان میرسد سلطان سلطانان ما از سوی میدان میرسد" "امروز مستان را بجو غیبم ببین عیبم مگو زیرا ز مستیهای او حرفم پریشان میرسد"...
"پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند" "شیر آهو می دراند شیر ما بس نادرست نقش...
پیر جویم پیر جویم پیر پیر کار و باری که ندارد پا و سر ترک کن هی پیر خر ای پیر خر غیر پیر استاد و سرلشکر مباد پیر گردون...
"گر حدیثت کژ بود معنیت راست آن کژی لفظ مقبول خداست" "بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیاز" مولوی » مثنوی معنوی »...
"گل خندان که نخندد چه کند" مه تابان به جز از خوبی و ناز چه نماید چه پسندد چه کند آفتاب ار ندهد تابش و نور پس بدین نادره گنبد...