حافظ:”گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر”
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر حافظ » غزلیات (غزل ۲۵۲) گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از...
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر حافظ » غزلیات (غزل ۲۵۲) گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از...
"خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز" "چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است بر رخ او نظر از آینه...
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند...
"حالِ دل با تو گفتنم هوس است خبرِ دل شِنُفتَنَم هوس است" "ای صبا امشبم مدد فرمای که سحرگه شکفتنم هوس است" حافظ ، غزلیات (غزل ۴۲) حالِ دل با...
"هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد" حافظ ، غزلیات کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از...
"میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت" حافظ ، غزلیات (غزل ۹۲) میر من خوش میروی کاندر سر و پا...
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود حافظ ، غزلیات (غزل ۲۰۶) پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود...
"هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند" “عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند" حافظ ، غزلیات شاهدان گر...
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم "حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که...
کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا به تجمل بنشیند به جلالت برود حافظ » غزلیات (غزل ۲۲۲) از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و...
"گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است" حافظ ، غزلیات (غزل ۴۶) گل در بر و می در...
"کنون که بر کف گل جام بادهٔ صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است" "فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی بِه...
"در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صُراحیِ میِ ناب و سفینهٔ غزل است" حافظ ، غزلیات (غزل ۴۵) در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است...
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد حافظ » غزلیات (غزل ۱۴۱) دیدی ای دل که غم عشق دگربار...
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا...