در بخش پانزدهم از قسمت چهارم کتاب نشان از بی نشان‌ها که در حوزه‌ی رسائل مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی رحمه الله علیه می‌باشد می‌رسیم به عبادت و بندگی و همینطور نماز؛ در این قسمت در رابطه با نماز و عبادت و بندگی خداوند از بیان مرحوم آیت الله مقدادی میپردازیم.

عبادت و بندگی

خداوند متعال فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.»(۱) یعنی : «جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا عبادت کنند.»
۱ – قرآن مجید، سوره الذاریات، آیه ۵۶

در کتاب «ارشاد القلوب» از علی علیه السلام منقول است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « از پروردگار خود در شب معراج پرسیدم: «یا رب ما اول العباده؟ قال: اول العباده الصمت و الصوم. قلت و ما میراث الصـوم؟ قال: یـورث الحکمه الحکمه تورث المعرفه و المعرفه تورث الیقین. فاذا استیقن العبد، لا یبالی کیف اصبح بعسر او بیسر….»
یعنی : «پروردگارا سر آغاز عبادت و بندگی چیست؟ فرمود: سر آغاز آن، خاموشی و سکوت و روزه داری است. پرسیدم بنده را از روزه چه فوایدی است؟ فرمود: روزه در آدمی، حکمت به بار می آورد و حکمت، موجب معرفت می شود و معرفت، سبب پیدایش یقین در بنده خواهد گردید. آن گاه که بنده من از یقین برخوردار شد، دیگر به سختی و سستی روزگار خود، نخواهد اندیشید….»

از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مروی است که: «ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم بصم لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.»
یعنی : « اگر زبان و گوش و چشم و سایر اعضای شخص روزه دار به حالت روزه دار و امساک نباشد، از روزه خود چه بهره ای خواهد برد.»

از امیرالمؤمنین على علیه السلام روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما من عبد یصبح صائماً فیشتم فیقول: سلام علیکم انی صائم الا قال الله تعالی: استجار عبدی من عبدی بالصیام فادخلوه جنتی»
یعنی: «اگر بنده ای از بندگان خدا در حال روزه از کسی دشنام شنود و بگوید: من صائم و روزه دارم و در برابر دشنام بجز از سلام و سلامت برای تو نخواهم خواست، در این حالت خداوند فرماید: این بنده مرا به بهشت برید که از شر بنده دیگر من به روزه پناه برده است.»

و در کتاب «فقه الرضا» آمده است: «و اعلم یرحمک الله ان الصوم حجاب ضربه الله تعالى على الالسن و الاسماع و الابصار و سائر الجوارح.»
یعنی: «بدان، که خدایت رحمت کناد، که روزه حجاب و پرده ای است که خداوند متعال بر زبان و گوش و چشم و سایر اعضاء بندگان خود قرار داده است.»

در کتاب «من لا یحضره الفقیه» است که حضرت امیر المؤمنین عـلى عـلیـه السـلام فرمود: «ما من یوم یمر على ابن آدم الا قال له ذلک الیوم: انا یوم جدید و انا علیک شهید و قل فی خیراً او اعمل فی خیراً فانک لن ترانی بعد ابدا.»
یعنی: «هر روزی که بر آدمی زاده فرا می رسد به وی خطاب می کند: مـن روزی جدید و شاهد و مراقب حال توام. بکوش تا در این روز گفتاری نیکو و یا عملی خیر انجام دهی که دیگر مرا درک نخواهی کرد.»

در حکمت آل داود نوشته است: «حق على العاقل ان لا یغفل عن اربع ساعات فساعه یناجی فیها ربه و ساعه فیها یحاسب نفسه و ساعه یقضى الى اخوانه الذین یصدقونه عن عیوب نفسه و ساعه یخلی بین نفسه و بین لذته فیما یحل فان هذه الساعه عـون لتـلک الساعات.»

یعنی : «خردمند باید که از چهار موقع غافل نشود. یکی : زمانی که در آن به مناجات با پروردگار خود پرداخته است و دیگر ساعاتی که به حساب نفس خویش می رسد و سومین آنها موقعی است که با برادران خود، یعنی کسانی که وی را به عیوبش واقف می سازند بسر می برد و بالاخره چهارم آن زمانی که از لذات حلال و ضروری حیات، بهره بر می گیرد که در حقیقت، استفاده از ایـن سـاعات، کمکی است برای امکان برخورداری از ساعات دیگر.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان القبر بنادی کل یوم بخمس کلمات: انا بیت الفقر فاحملوا الى کثراً. انا بیت الظلمه فاحملوا الى سراجاً. انـا بـیت الوحشـه فاحملوا الى انیسا. انا بیت الحصى و التراب فاحملوا التی فرشاً و انـا بیت الحیات و العقارب فاحملوا الى تریاقاً. قیل: و ما ذلک؟ قال: التریاق الصدقه و الفراش العمل الصالح و الانیس فتلاوه القرآن و اما السراج فصلوه اللیل و اما الکنز فکلمه شهاده لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله.»
یعنی : «قبر، در هر روز به این کلمات پنجگانه ندا در می دهد: من، خـانه فقر و تهیدستیم، پس ذخیره ای برای خود به اینجا بفرست. من، خانه تاریکیم، چراغی در این خانه بیفروز، من خانه وحشت و تنهاییم، مونسی برای خویش فراهم کن. من، خانه ای از ریگ و خاکم، اینجا را فرشی باید و من، خانه ماران و کژدمانم زهر این جانوران را تریاقی لازم است. گفته شد که آنها کدامند؟ فرمود: تریاق سموم گزندگان قبر، صدقات و بخشش های مالی شما است و فرش و بستر خانه گور، اعمال نیکو و صالح است. مونس شما در آن وحشت خانه، تلاوت قرآن کریم است و چراغ این دخمه ظلمانی، نماز شب است و گنجی که در آنجا به کار آید، کلمه مبارکه شهادت: «لا اله الا الله ، محمد رسول الله، علی ولی الله» است.

در کتاب «کشکول» از سید اوصیاء نقل شده است که: «افضل العباده الصبر و الصمت و انتظار الفرج.» یعنی: «افضل عبادات، شکیبائی، سکوت و انتظار فرج است.»

رباعی

پیوسته خـدای را عبادت می کن
اوقات شریف صرف طاعت میکن

تا صاحب آبرو شوی چون خورشید
با نان جوین خود قناعت می کن

در حدیث قدسی آمده است که : «لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل و العبادات حتى احته فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها.»
یعنی: «بنده من با انجام نوافل و عبادات خود، بی وقفه به من تقرب حاصل می کند تا آنجا که محبوب من می شود و چون محبوب من شد، آنگاه منم آن گوشی که با آن می شنود و آن دیده ای که با آن می بیند و آن دستی که با آن بـه کـار می پردازد و بالاخره منم آن پایی که با آن راه می سپرد.»

مروی است که : «اجتماع الجماعات فی بیوت العبادات بصدق النبات وصـفاء الطویات تحل ما عقدته الافلاک الدائرات.»
یعنی: «گرد آمدن مردمان در عبادتگاهها، با صدق نیت و صفای باطن، گشاینده گره های سختی است که افلاک در کار جهان و جهانیان فرو بسته اند.»

در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام مروی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، گفتار حق تعالی را چنین نقل فرموده است: «یا عبادی الصدیقین تنعموا بعبادتی فی الدنیا فاتکم تتنعمون بها فی الجنه.»
یعنی: «ای بندگان من، ای گروه صدیقین، از نعمت عبادت من در دنیا بهره برگیرید که در آخرت به سبب آنها در بهشت، متنعم و برخوردار خواهید گردید.»

کتاب «مصباح الشریعه» در باب صدم، از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه فما فقد من العبودیه وجد فی الربوبیه و ما خفى عن الربوبیه اصیب فی العبودیه. قال الله تعالى: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق أولم یکف بربک انه على کل شیء شهید. (۱) ای موجود فی غیبتک و فی حضر تک و تفسیر العبودیه بذل الکلیه و سبب ذلک منع النفس عما تهوى و حملها على ما تکره و مفتاح ذلک ترک الراحه و حب العزله و طریقه الافتقار الى الله تعالى. قال النبی صلى الله علیه و آله و سلم: اعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه براک و حروف العبد ثلثه : «ع ـ ب ـ د» فالعین علمه بالله و الباء بونه عمن سواه و الدال دنوه من الله تعالى بلاکیف و لاحجاب و اصول المعاملات تقع على اربعه اوجه : معامله الله تعالى و معامله النفس و معامله الخلق و معامله الدنیا وکل وجه منهما منقسم على سبعه ارکان. اما اصول معامله الله تعالى فسبعه اشیاء اداء حقه و حفظ حده و شکر عطائه و الرضا بقضائه و الصبر على بلائه و تعظیم حرمته و الشوق الیه و اصول معامله النفس سبعه : الجهد و الخوف و حمل الاذى و الریاضه و طلب الصدق و الاخلاص و اخراجها من محبوبها و ربطها فی الفقر و اصول معامله الخلق سبعه الحلم و العـفـو و التـواضـع و السخاء و الشفقه و النصح و العدل و الانصاف و اصول معامله الدنیا سبعه : الرضا بالدون و الایثار بالموجود و ترک طلب المفقود و بعد الکثره و اختیار الزهد و معرفه آفاتها و رفض شهواتها مع رفض الرئاسه فاذا حصلت هذه الخصال فی نفس واحـده فـهـو مـن خاصه الله و عباده المقربین و اولیائه حقاً.»
۱- آیه ۵۳ – سوره فصلت
یعنی :
«عبودیت و بندگی گوهری است که حقیقت و باطن آن، ربوبیت است؛ آنچه که در راه عبودیت و بندگی از دست بدهد، در ربوبیت به دست آید و دقایقی از ربوبیت که پنهان ماند، در عبودیت به آن دست یابند. خداوند متعال فرمود: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه على کل شیء شهید یعنی « آیات و نشانه های خود را در آفاق جهان و هم در نفوس خودشان، نشان خواهیم داد تا بر آنان آشکار شود که «او» حق است؛ آیا در مورد پروردگارت کافی نیست که او بر هر چیز گواه و شاهد است.» بدین معنی که حق در غیبت و حضور تو موجود است. حقیقت عبودیت آن است که همه چیز خود را در این راه، نثار کنی و سبب پیدایش این حالت در بنده، جلوگیری از انجام خواهشهای نفس و تحمیل مکاره و سختی ها بر آن است و کلید این کار، گذشتن از آسایش و راحت طلبی، علاقه به ه به گوشه گیری و انزوای از خلق، رو کردن به درویشی و درک حقیقت فقر و احتیاج نسبت به ذات باریتعالی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلم و سلم فرمود: «آنچنان خدای را بندگی و عبادت کن که گویی او را پیش دیده خود می بینی که اگر تو خدای را نمی توانی دید، بی شک او ترا می بیند و بر تو گواه و شاهد است.(۱) کلمه «عبد» از سه حرف ع – ب – ده تشکیل شده. عین، کنایه از علم و یقین بنده، نسبت به خداوند متعال است و باء، اشاره ای به بینونیت و جدایی و دوری او از غیر حق تعالی است و حرف دال، دلالتی است بر دنو و نزدیکی و تقرب بنده به پروردگار جل جلاله بی حجاب و بی هیچ واسطه.

۱- یاد دار ایـن سخن از آن بیدار
مــــــــــــرد ایـــــــــــن راه حیــــــــدر کــــــــرار

فـاعبد الرب فـى الصــلوه تـــراه
و ار نباشی چــنیــن تـو واغـوثاه

آن چنان پـــــــرست در کونین
کـه هـمـی بـینیـش بـراى العــین

گرچـه چشمـت ورا نمی بیند
خالق تـو تـو را همــی بـیند
(سنائی)

بدان که اصول اعمال و معاملات بنده خدا بر این چهار وجه باشد، یکی، معامله با خداوند عز و جل و دیگر، معامله با نفس خویش و سوم، معامله با خلق خدا و چهارم، معامله با دنیا و هر یک از این وجوه یاد شده را هفت رکن است ارکان هفتگانه معامله با خداوند متعال عبارت است از اداء حق او و حفظ حدود او و شکر و سپاس بر عطایای او و رضا به قضاء او و صبر و شکیب بر بلاء و ء و بزرگداشت حرمت او و شوق و میل تمام به حضرت ارجمند او. ارکان معامله با نفس، اعتراف به نادانی و خوف و ترس و تحمل آزار و مکاره و ریاضت و طلب صدق و اخلاص و دور کردن نفس از آنچه دوست می دارد و پیوند آن با فقر و احتیاج است. هفت رکن معامله با خلق خدا عبارت است از: بردباری و عفو و بخشایش و تواضع و سخاوت و دلسوزی و نصیحت و عدل و نصفت و بالاخره معامله با دنیا را این هفت رکن است: رضا و خشنودی به کم و ایثار آنچه در دست دارد و نگشتن به دنبال آنچه از دست رفته است و دوری از زیاده طلبی و زهد و بی رغبتی نسبت به دنیا و شناخت آفات این جهان و ترک شهوات و تمایلات دنیوی و بیزاری از ریاستها. حال اگر این خصال در انسانی مجموع گردد، او را از خاصان درگاه پروردگار خواهد ساخت و چنین بنده، از بندگان مقرب حق تعالی و بحقیقت در شمار اولیاء خداوند خواهد بود.

رباعی

«عرفی» دم نزع است و همان مستی تو
آخـر به چه مایه بار بر بستی تو

فرداست که دوست نقد فردوس به کف
جویای متاع است و تهی دستی تو

***

هرکه دست از آب حیوان شست خضر وقت اوست
هر که از ظلمات نفس آمد برون اسکندر اوست

***

امشب از شمع رخت سوخته پروانه ما
آتش افتاده ز رخسار تو در خانه ما

تشنه مردیم و نکردیم نظر در کف خضر
لوحش الله از ایـن هـمـت مـردانـه مـا

***

نان جوین و خرقه پشمین و آب شور
سی پارۂ کلام و حدیث پیمبری

زین مردمان که دیو از ایشان حذر کند
در گوشه ای نهان شو و بنشین تو چون پری

گر از سپهر عـقـد ثـریـا فـرستدم
از روی مهر نه طبق مـاه و مشتری

در آن به خاک پای قناعت کـه ننگرم
تا این حدیث را تو به بازیچه نشمری

طاعت ناقص من موجب غفران نشـود
راضیم گر مدد علت عصیان نشـود

نماز

خداوند متعال، در آیات عدیده ای از قرآن مجید، نماز را به بندگان خود تأکید فرموده است: در آیه ۱۰۳ سوره نساء فرماید: «… فاقیموا الصلوه ان الصلوه کانت على المؤمنین کتاباً موقوتاً.»
یعنی: «… نماز را به پای دارید، که نماز، برای اهل ایمان، حکمی لازم و فریضه ای حتمی است.»

در آیه ۲۳۸ سوره بقره فرماید: «حافظوا على الصلواه و الصلوه الوسطى و قوموالله قانتین.»
یعنی: «نسبت به نمازها و بویژه نماز وسطی (که بعقیده اکثر مفسران، نماز صبح است) مراقبت و دقت به کار برید و در اطاعت خداوند، فروتن باشید.»

و نیز در آیه ۳۱ سوره ابراهیم فرماید: «قل لعبادی الذین آمنوا یقیموا الصلوه….»
یعنی: «بگو (ای پیامبر) به بندگانم که ایمان آورده اند، نماز را بپای دارند…»

در آیه ۱۴ سوره طه فرماید: «اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوه لذکرى.»
یعنی : «بدون هیچ تردید من خداوندگارم و خدایی جز من نیست؛ پس مرا پرستش کن و بیاد من، نماز را بپای دار.»

در آیه ۴۵ سوره عنکبوت فرماید: «… و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر…»
یعنی: «… نماز را بر پای دار که نماز، از فحشاء و منکر و زشتیها و نارواها باز می دارد….»

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من ترک الصلوه متعمداً فقد کفر.»
یعنی: «آنکس که به عمد و اختیار، نماز نخواند، قطعاً کافر شده است.»
در حدیث دیگر فرمود: «ما بین العبد و الکفر ترک الصلوه.»
یعنی: «فاصله میان بنده و کافر گردیدن او، ترک نماز است.»

هر آنکس غافل از حق یک زمان است
در آنـدم کـافر است امـا نـهان است

اگر آن غـاقلی پیوسته بودی
در اســـــــلام بــر وی بسته بـودی

 نیز از پیامبر خدا مروی است که: «لا یزال الشیطان ذعراً عن المؤمن ما حافظ على الصلوه الخمس فاذا ضیعهن تجرء علیه و اوقعه فی العظایم.»
یعنی : «شیطان، پیوسته و تا آن زمان که مؤمن بر نمازهای پنجگانه خود، مراقبت دارد، از وی هراسان است، ولی چون آدمی، نماز خود را ضایع کند، شیطان نیز بر او جسور می گردد و در گناهان بزرگش می افکند.»

باری بدان ای عزیز که علماء بزرگ اسلام، طریق تکمیل انسان را در این دو جمله خاصه کرده اند: «التعظیم لامر الله و الشفقه على خلق الله.»(۱).
یعنی : بزرگ داشتن اوامر الهی از قبیل نماز و روزه، و محبت نسبت به مخلوق خداوند، از آن نوع محبت کـه بزرگتران، نسبت به کوچکتران خود، مرعی می دارند و همراه با نوعی نگرانی و ترس است، فی المثل: محبت پدر و مادر، نسبت به فرزند خردسال، شفقت است.

ای عزیز آدمی را سفری بی نهایت و منزلهایی پرخوف و خطر و بی غایت در پیش است و بیشتر مردم از این راه بی پایان و تحصیل اسباب نجات از مهالک آن غافلند.

خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «رحم الله امرء عرف من این و الی این و لاین.»
یعنی: «خدا رحمت کناد کسی را که بداند از کجا آمده است و به کجا میرود و برای چه آمده است. و این سه مطلب در دو آیه شریفه از قرآن مجید: «انا لله و انا الیـه راجعون(۲)» ؛ یعنی : «ما از آن خداوندیم و بسوی او نیز بازگردنده ایم» و «مـا خـلقت الجن والانس الا لیعبدون»(۳) یعنی : «جن و انس را نیافریدیم مگر برای آنکه مرا پرستش کنند.» بیان گردیده است.

۱ – در کتاب تاریخ ساختمانهای قدیم خراسان آمده است که این روایت را حضرت رضا (ع) در نیشابور در پاسخ سؤالی که در باره دین از ایشان شده است فرموده اند.
۲ – آیه ۱۵۶ سوره بقره
۳۔ آیه ۵۱ سوره ذاریات

از نزد خدا آمده ایم و بازگشت ما نیز بسوی اوست، اما برای چه کار آمده ایم؟ برای عبادت و خداشناسی، ولی چرا خداوند (لیعبدون) گفت و (لیعرفون) نفرمود؟ برای اینکه بفهماند که طریق خداشناسی منحصر است به بندگی و عبادت. زیراکه آدمی به هر کس که نزدیکتر شد، شناسائیش از او بیشتر می شود و شناسایی هر کس نسبت به خداوند اندازه قرب او به خدا است. این است که در همه عبادات نیت و قربت شرط است و هر عبادتی را به وقت نیت میگوئی «قربه الى الله..»

و در حدیث کافی آمده است که: «ان العبد یتقرب الى بالنوافل حتى کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها.»
یعنی: بندۂ مـن بـه سـبب اعمال مستحب و نوافل، تا آنجا به من نزدیک می گردد، که گوش و چشم و دست وی می گردم، همان گوشی که با آن می شنود و همان چشم که با آن می بیند و همان دست که با آن، کار می کند.

در اینجا خداوند می فرماید که چنین بنده ای به من می شنود و نه به این گوش ظاهر و به من می بیند و به من می دهد و می ستاند، یعنی دیگر از خودهوایی و خویشتنی برای او باقی نمانده است و هر چه می کند برای خدا می کند.

روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در جنگ بر کافری غالب شد و او را بر زمین زد که بکشد. در اینحال او آب دهان به صورت مبارک حضرت انداخت. حضرت از روی سینه او برخاست و او را نکشت. علت این کار را پرسیدند، حضرت فرمود: غضب بر من مستولی شد و نخواستم در اینکار جز رضای خدا باشد، لذا قدری صبر میکنم تا غضبم فرو نشیند. سپس آن شخص مسلمان شد و گفت این کار همه برای خدا است.

باری، سفر آدمی دارای شش مرحله است و هر مرحله را منازل بسیاری است، که بعضی مرحله سوم را که فضای این عالم است تحدید به هجده هزار منزل کرده اند. مرحله اول، صلب پدر، و مرحله دوم رحم مادر است. مرحله سوم عرصه و فضای عالم اجسام می باشد. مرحله چهارم، قبر و عالم برزخ است. مرحله پنجم عرصات قیامت است که دارای پنجاه موقف می باشد و در هر موقف انسان مورد سئوال قرار میگیرد و در صورت داشتن خطا هزار سال در آن موقف حبس می شود «یوم کان مقداره خمسین الف سنه.» (١) معارج – ۴ مرحله ششم بهشت یا دوزخ است. در اینجا است که خطاب می رسد: «و امتازوا الیوم ایها المجرمون.»(۱) یعنی : «ای مجرمین امروز از مؤمنین جدا شوید. و این مرحله آخر، منزل خلود و جاودانگی است. اما تمام گفتگوها در باره منزل سوم یا عرصه این عالم است، که هر چه باید بشود در اینجا می شود. این است که اینجا را دارالزراعه یا مزرعه گفته اند، زیرا که هر تخمی که در عرصه دنیا بکاری همان را در قیامت بدروی.

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من بجز از کشته ندروی

دنیا را دارالتجاره یعنی تجارتخانه گفته اند، زیرا: «ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه…» (۲) یعنی: خداوند در ازاء بهشت، خریدار جانها و اموال مؤمنین است. حال اگر فروشنده از اصحاب یمین باشد، جان و مال دهد و در عوض بهشت بستاند، و اگر از سابقین باشد، به درک مقام «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه» ـ یعنى عبودیت و بندگی جوهر و حقیقتی است که کنه و باطن آن ربوبیت و پروردگاری است – نائل گردد، و در اینجا است که حضرت حق می فرماید: در دنیا است که نقد انسانی را به محک امتحان می زنند: «و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم…»(۳) یعنی: شما را می آزمائیم تا مجاهدین راه خدا را از غیر مجاهدین جدا سازیم. و اکتساب سعادت و شقاوت در همین منزل انجام می شود.

ای عزیز، دنیا رباطی است که بر سر بادیه قیامت نهاده اند و ترا در آن رباط، روزی چند مهلت است که برای راه قیامت خود، توشه ای برگیری و در این چند روز نعم ظاهری و باطنی را برای تو مهیا کرده اند و احکام الهیه و طریق اکتساب مقامات عالیه اخروی را به لسان انبیاء و رسل برای تو بیان فرموده اند و حجج الهیه را برای تو تمام کرده اند و کیفیت اکتساب سعادت و شقاوت را بیان نموده اند «و هدیناه التجدین» (۴) یعنی: راه بهشت و دوزخ را به وی نموده ایم و به او فهمانده ایم که اگر بخواهی می توانی این نعمتهای فانی دنیوی را سرمایه و وسیله لذات و درجات بهشتی یا عذاب و شدائد و درکات جهنم قرار دهی.

۱- یس- ۵۹
۲ – توبه – ۱۱۱
۳۔ محمد ۳۱
۴ – البلد- ۱۰

ازرباط تن چون بگذشتی دگر معموره نیست
زاد راهی بر نمی گیری از این منزل چـرا

***

گر چه کرسی سرفرازی بایدت
ترک ملک و بی نیازی بایدت

فی المثل گر صد جهان است آن تو
آنچه بفرستی تو آنست آن تو

گر در این ره بنده یا آزاده ای
می نبینی آنچه نفرستاده ای

باری طریق تکمیل انسان در دو جمله «التعظیم لامر الله و الشفقه على خلق الله» خلاصه شد که این دو مطلب به منزله دو پا است برای سالک راه خدا و دو بال است برای طائر الى الله که در قیامت با آن دو، از عقبه صراط به آسانی بگذرد. قسم اول، به خالق، متعلق است و آنرا حق الله گویند مانند نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تلاوت قرآن کریم، و قسم دوم، متعلق به مخلوق خدا است و آنرا حق الناس نامند، چون خمس و زکوه و صدقه و تربیت ضعفا و ایتام و کمک به درماندگان و ستمدیدگان و افضل قسم نخستین، نماز است که فرموده اند: «الصلوه عمود الدین ان قبلت قبل ماسواها و آن ردت رد ماسواها.» یعنی: نماز، به منزله ستون دین است، اگر نماز مورد قبول پروردگار افتد، اعمال دیگر آدمی نیز مقبول درگاه خواهد شد و اگر نماز، مردود گردد، سایر اعمال و عبادات را نیز وقعی و ارزشی نخواهد ماند.

دین را به چادری که در آن منزل می کنند و نماز را به تیرک وسـط چـادر تشبیه کرده اند، که اگر تیرک باشد چادر بر پا است، اگر چه بعضی از بندهای چادر گسسته باشد. و اگر تیرک خوابید و افتاد چادر نیز خواهد خوابید، اگر چه ریسمانهایش در نهایت استحکام باشد، و دیگر نمی توان از آن منتفع شد.

قیام به ادای حقوق نماز جز از ارباب قلوب متصور نشود، زیرا که حقیقت و روح و قلب نماز راز و نیاز با حضرت احدیت و مناجات با رب الارباب و حضرت صمدیت است و رکوع و سجود و تشهد و تکبیر و تسلیم و اذکار صورت ظاهری نماز است، و به همین سبب است که فرمودند: از نماز آن مقدارش مقبول واقع می شود که نمازگزار در حین انجام و تکلم به آن قلبش متوجه معانی آن باشد.

محمد بن مکی بغدادی، در کتاب «تبصره العارفین» از ائمه هدى سلام الله علیهم روایت کرده است: «ان الاعمال الجسدائیه اذا لم یعرف معناها لا یقع لها فی الآخره أجر.»
یعنی : «اعمال بدنی مانند نماز و دعا، اگر معنی آنرا نفهمند، در آخرت، اجری برای عامل آنها نخواهد بود. و در حقیقت، نمازی که زبان به آن، متکلم بوده و قلب، به جای دیگر توجه داشته است، نماز نیست.

زانکه با اغیار دارد دل گرو
آن نماز او نیرزد نیم جو

و خداوند متعال در قرآن مجید فرماید: «… لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون…»(۱)
یعنی: «در حال مستی و بی خبری، به نماز نزدیک نگردید، تا آن که بدانید چه میگویید.»
۱ – النساء ۲۲

آری، چنین نماز که بدون توجه کامل دل انجام شود، گرچه وظیفه واجب به آن ساقط شده است، لیکن آن را احترامی و ارزشی که باید و شاید، نیست.

یکی از بزرگان ابتدا به جو البافی اشتغال داشته است، و روزی یک جوال می بافت، و آخر هفته حساب میکرد و مزد شاگردهایش را می پرداخت. روزی به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد و آنچه فکر کردند که آنرا به چه کسی داده اند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود، مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسی داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانی داده ایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز می خواندی یا جوال پیدا می کردی؟ و استاد از این واقعه متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید.

در احوال سید رضی و سید مرتضی، رضوان الله علیهما نوشته اند که: سید رضی، به برادر بزرگ خود، سید مرتضی به جماعت اقتدا نمی کرد. برادر مهتر، شکایت این کار، نزد مادر برد و سید رضی، به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. اما در اثناء نماز، ناگهان، نماز خود را فرادی کرد و سپس از مسجد بیرون شد. سید مرتضی نزد مادر آمد و گفت: سید رضی، آنچه امروز کرد، بدتر از پیش بود. مادر، ماجرا را از سید رضی جویا شد. در پاسخ مادر گفت: در اثناء نماز، ناگهان دیدم که برادرم در خون حیض غرق است؛ به ناچار نماز را فرادی کردم، که طهارت، شرط صحت نماز است.
مادر، شرح حال، با سید مرتضی در میان نهاد. سید گفت: راست می گوید؛ زیرا آن گاه که به مسجد می رفتم، زنی در راه، مسأله ای از احکام حیض از من پرسید. به او پاسخی دادم، اما در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابی که دادم، درست و یا اشتباه بوده است.

و در حدیث آمده است که از نماز برخی مردم، نصف و گاهی، ثلث یا ربع آن، پذیرفته می شود و نماز گروهی دیگر را همچون جامه کهنه ای که به هم پیچند، پیچیده و بر سر نمازگزار می کوبند. نماز را تشبیه فرمود به جامه ای که شخص آنرا در دست گرفته و در مقام فروش برآمده است. وقتی مشتری جامه را می ستاند که نگاه کرده و بخرد، می بیند که هیچ جای درست در آن نیست که لااقل هیئت آن را بر هم زند و چیزی دیگری از آن درست کند، لذا جامه را به هم پیچیده و پیش صاحبش میاندازد و می گوید: این که به هیچ درد نمی خورد، برای چه آنرا به بازار آورده ای؟

بدان ای عزیز که هر آنچه مورد نیاز آدمی است یک صورت نازله و اقل ما یقنعى دارد که امر انسان به آن می گذرد، سپس کم کم بالا می رود تا به درجه فوق الفوق برسد. مثلاً انسان برای آنکه خود را از سرما و گرما حفظ کند، احتیاج به منزلی دارد، مثل منزل دهاقین، سپس بالا می رود تا می رسد به منازلی که برای اعیان و اشراف است، یا اینکه وقتی انسان در پی آموختن خط می رود، اقل مرتبه آن همان است که بتواند چیزی بنویسد و بوسیله نوشتن و محاسبه به عنوان مثال اموالش را حفظ کند، و یکمرتبه عالی دارد مثل خط خوش نویسانی همچون احمد نیریزی در نسخ و درویش عبدالمجید در شکسته و میرعماد در نستعلیق و بایسنقر در ثلث که تا امروز کسی مثل آنها ننوشته است. نماز را نیز به همین نحو فرض کن. یک مرتبه نازله آن چنین است که بگویند مسلمان است و بدن او پاک است و نمازگزار است. سپس این نماز بالا می رود تا بمرتبهای برسد که نمازگزار ابدأ در نماز خیال دنیا به خود راه نمی دهد، و از آن بالاتر اینکه خیال هیچ چیز حتی خیال آخرت را نیز در او راهی نیست و تمام توجه او معطوف به راز و نیاز و مناجات با رب الارباب است، و حصول این مرتبه همچون خوشنویسی بدون زحمت و مشقت و طول زمان ممکن نیست. نیک بنگر که وقتی کسی می خواهد خوشنویس شود چقدر باید زحمت بکشد و مشق کند و خدمت اساتید کند و از آنها تعلیم بگیرد تا بتوان او را خوشنویس نامید.
پس ای عزیز بدان که مرتبه مناجات با خداوند، مرتبه بسیار رفیعی است و نیاز به همت عالی دارد. تفکر کن که ظهور قرآن و نزول فرقان بعد از چهل سال سلوک و مجاهدات و توجه و تفکر که غالباً در کوه حراء میبود بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واقع شد. پس جمعی که بدون این حال و بغیر این کلام به تلاوت کلام الله مشغول می شوند، اگر چه از این بحر بدان فیض نمی رسند، ولی آخر از رشاشه نوری و حشاشه حضوری، خالی و عاطل نیستند، اما وصول به این مقام عالی، مرید را بعد از مرور دهور و مجاهده بسیار و اقامه صلوات و مسنونه و ادامه آن که ورد متوسطان ارباب سلوک و روش معتدلان اصحاب قلوب است که دیده بصیر تشان به کحل الجواهر (و قره عینی فی الصلوه) متکحل شده، فراهم می شود و در آن حالت است که زمزمه نماز، به موجب حدیث «المصلى بناجی ربه» (۱) به مناجات با پروردگار، مبدل می گردد و از غایت صدق و توجه و خلوص و استغراق که در این حال، به بنده دست می دهد، پیامبر فرمود: «الصلوه معراج المؤمن»(۲).
نماز را در شب معراج، به پیامبر اکرم (ص) آموختند و چون بازگشت، امت خود را امر فرمود که: «صلوا کما رأیتمونی اصلی.» یعنی: «به همین ترتیب که می بینید نماز میگزارم، نماز بگزارید.» این است که پیامبر اکرم (ص) نماز را معراج مؤمن قرار داد.
سابق این میدان و فارس این جولان، بعد از حضرت رسول اکرم، امیرالمؤمنین علیهما الصلوه والسلام است که در نماز، چندان مستغرق بحر احدیت بودند، که پیکان تیر، از پای مبارکش بیرون کشیدند و از درد آن آگاه نگردید و در توجه و توکل، چنان صادق بود که در «لیله الهریر» آن شب وحشتناک که شمشیر و تیر از اطراف و جوانب می بارید، در میان دو لشکر جنگجو، مصلی گسترد و از ورد و نوافل شبانه خود غفلت ننمود و در آن شب پر آشوب هزار رکعت نافله شبانه را به جای آورد.

۱ – نماز گزار، با پروردگار خود در حال مناجات و راز و نیاز است.
۲ – نماز، معراج نماز گزار است و به عبارت دیگر، نماز وسیله تقرب به خدا و عروج بنده می گردد.

مراد از نماز، حضور دل و استغراق کامل و فناء ذات عابد در معبود و فوز به مشاهده حق است، اما مبتدی را برای وصول به این مقام ریاضت بسیار و مجاهده بیشمار لازم است. به نحو اجمال بگویم که تا مدتی به امر قلب مشغول نشوی، فارس ایـن مـیـدان نمی توانی شد.

باری ای عزیز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود که شش چیز حاصل باشد:
اول : حضور دل، یعنی دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگار جلت عظمته در این عبادت، تقصیری باشد تعلق نباشد.
دوم : فهم کردن معانی قرائت و ذکر و تسبیح نماز، به طوری که دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظیم، یعنی در آن حالت، عظمت معبود و مبدأ مقصود در خاطر او بود.
چهارم : هیبت، یعنی از غایت عظمت پروردگار، خوف، بر دلش هجوم آرد که مباد
پنجم : امید، که مقام کرم و جود خداوند اکرم الاکرمین، بر او معلوم باشد، که از نهایت مرحمت، او را محروم و بی نصیب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشید.
ششم : شرم، یعنی خود و عبادت خود را کوچکتر از آن بداند که شایسته درگاه باشد و عبادت خود را در نهایت شرمساری و بندگی را با سر افکندگی به انجام رساند. همچنانکه برای انجام هر کاری اسباب و لوازم خوب و مناسب سبب پیشرفت آن و به نتیجه مطلوب رسیدن است در این مقام نیز باید ادعیه و اخباری که در نماز وارد است، مد نظر آورد که یکی از آنها حدیثی است که در باره نماز اول وقت است.

در روایت آمده است که: «اختبروا شیعتی بخصلتین فان کانتا فیهم فهم شیعتی . حقاً محافظتهم لاوقات الصلوه و مواساتهم فی المال مع اخوانهم المؤمنین و ان لم یکونا فیهم فاعزب ثم اعزب ثم اعزب.»
یعنی: «با دو خصلت زیر، شیعیان مرا باز شناسید. اگر این دو خصلت در ایشان بود، شیعه واقعی هستند. د. یکی از آن دو رعایت اوقات نماز است به این معنی که نماز را در اول وقت آن به جای آورند. دیگر آنکه در ثروت و مال خود، با برادران ایمانی به مواسات رفتار نمایند. لیکن اگر از این دو خصلت، عاری و بی بهره باشند، از آنان، سخت بر حذر باش و از ایشان، دوری گزین، دوری گزین و دوری گزین.»

و در حدیث دیگر آمده است که: «ان الصلوه اذا ارتفعت فی وقتها، رجعت الى صاحبها و هی بیضاء مشرقه و تقول : حفظتنی حفظک الله و اذا ارتفعت فی غیر وقتها و بغیر حدودها رجعت الى صاحبها و هی سوداء مظلمه، تقول: ضیعتنی ضیعک الله.»
یعنی : نماز، چون در وقت آن گزارده شود، سپید و درخشان، نزد صاحب خود باز می گردد و می گوید: همان طور که مرا رعایت کردی، خداوند ترا مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود، سیاه و ظلمانی نزد صاحب خود می آید و میگوید: همان گونه کـه مـرا ضایع ساختی، خدایت ضایع و تباه سازد. حال ببین این نمازی که ما چشم شفاعت به آن داریم که چگونه به ما نفرین میکند «ویل لمن کان شفعائه خصمائه». یعنی: وای به حال کسی ک شفیعان او دشمنانش باشند.

در هر حال، باید که توفیق عبادت و بندگی از خداوند طلب کرد که اوست، ولی توفیق و تا توفیق و مرحمت ذات احدیت نباشد، هیچ کس را شایستگی انجام عبادتی حاصل نخواهد گردید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: دوازده آیه از تورات را برگزیده و آن را از عبری به عربی ترجمه کرده و روزی سه نوبت در آنها تأمل میکنم. یکی از آن دوازده آیه این است: «یابن آدم ان قمت بین یدى فقم کما یقوم العبد الذلیل بین یدی ملک جلیل و کن کانک ترانى فان لم ترانی فانی اراک.» یعنی : ای فرزند آدم، چنان در برابر من به نماز و نیاز پرداز که بنده ای بیمقدار در برابر پادشاهی عظیم الشأن، به پای می ایستد. به هنگام نماز چنان باش، که مرا در برابر خود می بینی؛ اگر تو مرا نتوانی دید، من ترا می بینم و به کار و رفتار تو واقف و آگاهم.
به عنوان مثال وقتی جماعتی در محضر سلطانی حضور می یابند، آنهایی که چشـم دارند وقتی سلطان می آید، او را مشاهده می کنند و به لوازم ادب رفتار می کنند. و آنهایی که کورند و سلطان را نمی بینند وقتی به آنها گفته می شود که سلطان آمده است، اگر چه سلطان را نمی بینند اما مؤدب و با خضوع می ایستند.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که: چون بنده به نماز ایستد و به چیزی جز معبود جل جلاله توجه کند، خداوند فرماید: بنده من، به چه می اندیشی مگر از من مهربانتر و بزرگوارتر سراغ داری؟ و اگر بار دیگر توجه خود به جایی معطوف دارد، فرماید: بنده من ، آن کیست که از من بهتر یافته و به او توجه کرده ای؟ و چون بار سوم، به غیر خداوند متعال توجه کند، حق تعالی او را از رحمت خود دور و مهجور سازد و آن نماز، بفضاحت تمام به او گوید: «فضحک الله فی الملأ الأعلى کما فضحتنی على رؤوس الاشهاد.» یعنی: «خداوند ترا در برابر فرشتگان عالم بالا رسوا و مفتضح سازد، همان گونه که مرا نزد همگان، رسوا و مفتضح نمودی.»

ای عزیز، این نهایت ارتفاع سپر هر سالک و رهرو است که بلاواسطه با خـداونـد خطاب می کند و جمله مبارکه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را در هر نماز تکرار می کند. اینک ملتفت باش که در این مقام، غافل نباشی و حواس و اندیشه خویش را تنها به سوی او داری. در حدیث است که حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام، وقتی در نماز به آیه شریفه بالا رسید، آنقدر مکرر فرمود که از خود بیخود شد و بر زمین افتاد و چون به حالت عادی باز آمد، سبب آن وضع پرسیدند، فرمود: «لازال اکررها حتى سمعت من قائلها» یعنی آنقدر آن آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده آن، باز شنیدم و ذوق این سماع و لذت این استماع مرا از هوش برد و بیخود از خویشتنم ساخت.

مولانا جلال الدین رومی فرماید:

چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد وصف مردمی

هر چه او گوید پری گفته شود
زین سری نه زان سری گفته شود

چون پری را این دم و قانون بود
کردگار آن پری را چـون بـود

پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخـر کـمی

 اگر حدیث «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه» را شنیده باشی، پس بدان که عبادت، آب حیات است و اگر روح انسان از این چشمه نوش کرد، نعمت دنیا و عقبی را فراموش کرد.

شعر

از خدا نعمت جنت طلبد زاهـد و مـا
به خدا گر ز خـدا غـیـر خـدا می طلبیم

هر کسی را به تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر نوع که هست از تو ترا می طلبیم

آری به قول شاعر «مرا دلی است که از یار یار می طلبد.» حضرت سیدالشهدا ارواحنا له الفداء فرماید: «ما فقد من وجدک و ما وجد من فقدک». یعنی : آنکس که ترا یافت، چه را از دست داده و آنکس که ترا از دست داده، چه به دست آورده است؟

مرا غرض ز نماز آن بودکه یک ساعت
غـم فـراق تو را با تو زار بگزارم

وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم

نیکو است که قبل از مشغول شدن به نماز، این دعاکه از اساتید و بزرگان شنیده شده است: خوانده شود: «رب اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحضرون رب اسألک حولا من حولک و قوه من قوتک و تأییداً من تأییدک حتى لا اری غیرک و لا اشاهد سواک».
یعنی: «پروردگارا از وسوسه های شیاطین و حضور ایشان در خودم به تو پناه میبرم. خداوندا، حرکت، توان و تأئید خود را از تو خواهانم تا آنجاکه نظر به غیر تو نیافکنم و غیر تو را نبینم.

جابر بن عبدالله انصاری، رحمه الله علیه، روایت کرده است که در خدمت مـولا امیرالمؤمنین على علیه السلام بودم. حضرت، کسی را مشاهده کرد که سرگرم نماز است. به وی فرمود: ای مرد، آیا از تأویل نماز با خبری؟ عرضه داشت: مگر نماز به جز آ آنکه عبادت خداوند است، تأویلی دارد؟
امام فرمود: «ای والذی بعث محمداً صلى الله علیه و آله بالنبوه، ما بعث الله نبیه بامر من الامور الاوله مشابه و تأویل و تنزیل و کل ذلک بدل على التعبد. فقال له: علمنی ما هو یا مولای. فقال: تأویل تکبیر تک الاولی الی احرامک ان تخطر فی نفسک اذا قلت الله اکبر من ان یوصف بقیام او قعود و فی الثانیه ان یوصف بحرکه او جمود و فی الثالثه ان یوصف بجسم او بشبه او یقاس بقیاس و تخطر فی الرابعه ان تحله الاعراض او تؤلمه الامراض و تخطر فی الخامسه ان یوصف بجوهر او عرض او یحل فیه شیء و تخطر فی السادسه ان یجوز علیه ما یجوز على المحدثین من الزوال و الانتقال و التغیر من حال الى حال و تخطر فی السابعه ان لا تحله الحواس الخمس، ثم تأویل مد عنقک فی الرکوع تخطر فی نفسک آمنت بک ولو ضربت عنقى. ثم تأویل و الله لمن حمده، الحمد لله رب العالمین، تأویله الذی رفع رأسک من الرکوع اذا قلت سمع ا اخرجنی من العدم الى الوجود و تأویل السجده الأولى ان تخطر فی نفسک و انت ساجد، منها خلقتنی و رفع رأسک تأویله و منها اخرجتنی و السجده الثانیه و فیها تعیدنی و رفع رأسک بخطر بقلبک و منها یخرجنی تاره أخرى، و تأویل قعودک عن جانبک الا یسر و رفع رجلک الیمنی و طرحها على الیسرى یخطر بقلبک اللهم انی اقمت الحق و امت الباطل، و تأویل تشهدک تجدید الایمان و معاوده الاسلام و الاقرار بالبعث بعد الموت. و تأویل قرائه التحیات، تمجید الرب سبحانه و تعظیمه عما قال الظالمون و نعته الملحدون. و تأویل قولک السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ترحم عن الله سبحانه فمعناها هذه امان لک من عذاب یوم القیامه. ثم قال امیرالمؤمنین علیه السلام: من لم یعلم تأویل صلوته هکذا فهی خداج.»
یعنی: «آری، به خداوندی سوگند که محمد (ص) را خلعت پیامبری در پوشانید که هیچ امری را به پیامبر خود فرمان نداده است مگر آنکه آن عمل را مشابهی و تنزیلی و تأویلی است که در هر کدام دلالتی است بر عبادت حق متعال. مرد از تأویل نماز پرسش نمود. امام فرمود: اما تأویل تکبیرات هفت گانه(۱) که در آغاز هر نماز میگویی آن است که: چون الله اکبر نخستین را بر زبان آوردی، در دل خطور داده و اعتراف کرده ای که خداوند والاتر از آن است که به قیام و قعود توصیف گردد و در تکبیر دوم، – خدای را برتر از توصیف به حرکت و سکون دانسته ای و در سومین تکبیر او را از توصیف به جسم بودن و شبیه داشتن و با آنکه به چیزی مقایسه گردیدن، بالاتر شناخته ای و در چهارمین، از آنکه اعراض بر حق تعالی عارض شود و یا آنکـه امـراض رنجوریش دهد و در پنجمین، از آنکه جوهر و یا عرض باشد یا آنکه چیزی در او حلول کند و در ششمین، از آنکه حالت زوال و نیستی با انتقال و دگرگونی که بر موجودات حادث، عارض می شود و بالاخره در تکبیر هفتم، او را از آنکه حواس پنجگانه را در ذات مقدسش راهی باشد، برتر و بالاتر خوانده ای، پس از آن فرمود: تأویل گردن کشیده تو به هنگام رکوع نماز، آنست که به زبان دل میگویی: خداوندا به تو ایمان دارم، گرچه گردنم را به تیغ جـدا کنند. و تأویل سر برداشتن از رکوع و گفتن ذکر «سمع ا الله لمن حمده…» آنکه خداوند را سپاس که از عدم به وجودم آورده است و تأویل نخستین سجده آنکه در قلب خود خطور دهی که: خداوندا مرا از این خاک آفریده ای و در سر برداشتن از سجده در دل خودگویی: پروردگارا مرا از این خاک بیرون کشیده ای و در سجده دوم گویی،: مرا در این خاک، باز خواهی گردانید و در سر برداشتن از دومین سجده،گویی: خداوندگارا، تو مرا دوباره از این خاک بیرون خواهی کشید. و اما تأویل آنکه به هنگام نش نشستن به جانب چپ نشسته و پای راست را بر پای چپ خود قرار می دهی، آن است که در باطن خود میگویی: خدایا، حق را برپا و باطل را می میرانم و تأویل تشهد، همانا تجدید ایمان و اظهار مکرر اعتقاد به اسلام و تسلیم در برابر امر حق متعال و اقرار به بعث پس از مرگ است. تأویل تحیات، عبارت از اذعان به مجد و عظمت پروردگار سبحان و تعظیم و تکریم و تنزیه وجود اقدس او است، از آنچه ستمکاران گفته اند و ملحدان و کافران در باره او توصیف کرده اند. تأویل جمله «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» تـرحـم از سوی خداوند پاک و در حقیقت، امان نمازگزار است از آتش دوزخ و عذاب روز واپسین. پس از آن امام علیه السلام فرمود: هر آنکس که بدینگونه تأویل نماز خویش نداند، عملش ناقص و ناتمام خواهد بود.»

۱ – در آغاز نماز مستحب است که شش تکبیر گفته شود و پس از آن تکبیره الاحرام واجب را به جای می آورند.

اهل دلی گفته است:

این پیش نمازیم نه از روی ریاست
حق می داند که از ریا مستثنی است

این یک خوشم آمده که در وقت نماز
پشتم به خلایق است و رویم به خداست

در روایت آمده است که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «قال الله عز و جل فی بعض ما اوحى انما اقبل الصلوه ممّن یتواضع لعظمتی و یکف نفسه من الشهوات من اجلی و یقطع نهاره بذکرى و لا یتعظم على خلقى و یطعم الجائع و یکسو العاری و یرحم المصاب و یواسی الغریب فذلک یشرق نوره مثل الشمس اجعل له فی الظلمه نوراً و فی الجهاله علما (حلماً) اکلأه بعزتی و استحفظه ملائکتی بدعونی فألبیه و یسألنی فاعطیه فمثل ذلک العبد عندی کمثل جناب الفردوس لا یسبق اثمارها و لا یتغیر عـن حالها.»
یعنی: «خداوند متعال در وحی خود فرمود: نماز کسی را خواهم پذیرفت که در برابر عظمت من متواضع و فروتن باشد و برای رضای من از تمایلات و شهوات خـود صرفنظر کند؛ روزها را در یاد من به سر آورد و بر خلق بزرگی نفروشد و گرسنگان را خوراک و برهنگان را جامه بخشد و با مصیبت دیدگان به مهربانی رفتار کند و غریبان را با مواسات و الطاف خود دلخوش سازد. چنین بنده را پرتوی از نور خواهد بود که چونان خورشید می تابد. برای او نوری مقرر خواهم داشت که ظلمات او را روشنی بخشد و علم و حلمی که جهالت را از او مرتفع سازد. خود از او حمایت می کنم و فرشتگان را محافظ و نگهبان او قرار خواهم داد. دعایش را اجابت و خواسته اش را برآورده خواهم کرد. مثل این چنین بنده، نزد من، مـثـل بـاغستانهای بهشت است که میوه اش را نارسی و یا فساد و تباهی نخواهد رسید.»

روایت شده است که: «سألوا الله حوائجکم السنیه فی صلوه الصبح».
یعنی:
«حاجات مهم خود را در نماز صبح، از خداوند مسألت کنید.»

ای عزیز بدان که اطباء جسمانی معجونی ساخته اند و اسم آنرا تریاق کبیر و حافظ الصحه گذارده اند، و اگر کسی آن تریاق را در ایام طاعون و و با بخورد و با و طاعون باو اثر نمی کند، و اگر افعی او را بگزد، زهرش در او اثر ندارد، اما باید دانست که اثر این تریاق تا وقتی است که زهر به قلب آدمی نرسیده باشد، ولی اگر به قلب رسیده باشد، این تریاق بی فایده است و شخص به هلاکت می رسد. همچنین طبیب آسمانی معجونی برای روح آدمی ساخته است به نام نماز،که حکم همان معجون جسمانی را دارد. اگر کسی از ابتدا نمازگزار باشد، وساوس شیطانی در او اثر نمی کند، و اگر مبتلای به وساوس شد، در حالیکه هنوز سیاهی تمام قلب را نگرفته است، نماز موجب رفع مهالک می شود. اما اگر قلب بکلی خراب شد و مشمول آیه کریمه ختم الله على قلوبهم گردید، یعنی خداوند مهر بر او زد، دیگر بر آن نماز اثری مترتب نمی گردد. «ثم کان عاقبه الذین اساؤ السؤى ان کذبوا بآیات الله (۱) یعنی: سپس پایان کار کسانی که مرتکب زشتی شدند این بود که آیات و نشانه های خداوند را تکذیب کردند.»
۱- آیه ۱۰، سوره الروم، قرآن مجید

ای عزیز تفکر کن در اینکه چرا حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظ حمد، چهار اسم از اسماء خود را ذکر نموده است. الله، رب، رحمن و رحیم و مالک، چرا تعداد بیشتر با کمتری از اسماء را ذکر نفرموده است؟ علت آنست که وقتی حمد و تعریف صرفاً بخاطر وجود صفات کمالی در محمود است و بس. مثل تعریف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش و افلاطون و لقمان به سبب حکمتشان. در این صورت وقتی محمود حق است با اسم «الله» از او یاد می شود که دارا و مستجمع تمام صفات کمال است. دوم آنکه اگر سابقه نعمتی و احسانی باشد، از محمود با اسم «رب» یاد می شود، و حق متعال مرتی تمام موجودات و عوالم است. سوم آنکه اگر محمود شخص کریمی باشد و هنوز از او فیضی نرسیده و حامد طمع بر فیض او بسته است، به هنگام تعریف لفظ «رحمن و رحیم» را به کار می برد. و بالاخره چهارم وقتی است که محمود شخص قاهری است و حامد از قهاریت او می ترسد، لذا با اسم «مالک» او را حمد می کند. و ما آنچه استقراء کردیم، حمدی که برای چیز دیگری باشد در عالم وجود ندارد، و نیافتیم که کسی دیگری را بغیر این چهار اسم حمد کرده باشد. پس در این صورت بهتر آن است که الف و لام «الحمد» را الف و لام استغراق بدانیم، یعنی تمام اقسام حمد مختص به خداوند است. بنابر این نمازگزار باید به قلب خود خطور دهد که: اتها الموصوف بهذه الصفات التی و صفت نفسک بها ایاک نعبد و ایاک نستعین . یعنی: ای وصف شده به صفاتی که خود خویشتن را به آن وصف نمودی، تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

ای عزیز بدان که چنین روایت شده است که خداوند می فرماید: من و بنده ام در این سوره شرکت داریم. یعنی چهار آیه اول مختص به خداوند است و «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بین بنده و خدا مشترک است و دو آیه بعد مختص به بنده است.

درباره «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی: «ما را به راه راست هدایت فرما»، در کتاب معانی الاخبار از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «اهدنا الصراط المستقیم قال هو امیر المؤمنین، و الدلیل على ذلک قوله عز و جل: «و انه فی ام الکتاب لدینا لعلى حکیم.« (۱) و هو امیرالمؤمنین
یعنی: مقصود از صراط مستقیم» امیرالمؤمنین على علیه السلام است، و دلیل بر آن سخن خداوند عز و جل است که می فرماید: «و بدون تردید او در ام الکتاب نزد ما على حکیم است و او امیرالمؤمنین است.
۱- زخرف ۲۰

از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» نقل شـده است که فرمود: یعنی خداوندا توفیقی را که به ما عطا فرمودی تا بوسیله آن تو را در گذشته اطاعت نمائیم، آنرا در باقیمانده عمر ما نیز برقرار و مداوم فرما.

و طریق و راه بر دو قسم است، یک راه در دنیا و یک راه در آخرت. اما راه راست در دنیا آن است که کوتاه باشد از غلو، یعنی محبت به غلو نرسد، همچون على اللهیان، و بالاتر باشد از تقصیر یعنی طریق ستیان،که دیگری را بر علی علیه السلام مقدم داشته اند. و اما طریق در آخرت طریقه و راه علی علیه السلام است که راه مستقیم مؤمنین است بسوی بهشت.

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «بگوئید خدایا ما را هدایت کن به راه آن کسانی که نعمت توفیق داشتن دین تو و اطاعت و بندگی تو را یافتند. آنان کسانی هستند که خداوند در حق آنها می فرماید: کسانی که خـدا و پیغمبر را اطاعت نمایند با اشخاصی هستند که خداوند نعمت خود را بر آنها ارزانی داشته است، و آنان پیغمبران و صدیقین و شهداء و صالحین می باشند. یعنی خداوند آنها را در بهشت با یکدیگر قرار می دهد، و پیغمبران و صدیقین و شهداء دوستان و رفقای خوبی هستند.»

از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: مراد از این نعمت در آیه شریفه «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» – ثروت و صحت بدن نیست، اگر چه مال و صحت بدن نیز از نعمتهای خدا است. زیرا این نعمت را خداوند به کفار و فسّاق هم می دهد. بلکه شما مأمور شده اید دعا کنید که خداوند شما را به راه راست هدایت کند، یعنی راه کسانیکه خداوند نعمت ایمان و تصدیق پیغمبر (ص) و نعمت ولایت و دوستی محمد و آل محمد علیهم السلام که طیب و پاکیزه هستند و اصحاب خاص الله (ع) که برگزیده هستند و بوسیله تقیه که خود نعمتی است دین خود را حفظ نمودند، به آنها عطا فرموده است.

ای عزیز بدان که بر وفق حدیث «المصلى یناجی ربه» یعنی: «نمازگزار با پروردگارش مناجات می نماید ، مناجات از باب مفاعله است و باید از سوی طرفین باشد تا مناجات محقق شود، یعنی خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند با او نجوی کند.

هیچکسی به خویشتن ره نبرد بسوی او
بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او

خداوند باید زبانی دهد که بتوان با او نجوا، و چشمی عطا کند که بتوان عظمت او را مشاهده کرد.

دیده ای وام کنم از تو به رویت نگرم
زانکـه شـایسته دیدار تو نبود نظرم

خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگی قیام کند. پس وقتی ابتدا می گوئیم «بسم الله الرحمن الرحیم» معنایش آنست که به منظور عبادت و بندگی حق، از اسم او که «الله» و «رحمن» و «رحیم» است، استعانت می جوئیم. در اینکه «الله» اسم اعظم خداوند است، شبهه نیست. حضرت صادق علیه السلام در حدیث خلق اسماء می فرماید: «فاظهر ثلثه منها لفاقه الخلق الیها» یعنی: چون دید بندگان بدون استعانت از او نمی توانند کاری انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت. سپس فرمود: ظاهر ترین آن سه اسم «الله» است. بنابراین محقق شد که «الله» اسم اعظم است. اما اینکه چرا در عبارت « بسم الله الرحمن الرحیم» سه اسم از اسماء حق ذکر شده است، علت آن است که مردم سه قسمند. دسته ای طالب دنیا و دسته دیگر طالب عقبی و دسته سوم طالب مولا هستند. طالب مولی از اسم «الله» استعانت جوید، و طالب عقبی از اسم «رحیم» که حاکی از رحمت خاصه حق نسبت به مؤمنین می باشد، و طالب دنیا از اسم «رحمن» که از رحمت عامه خداوند نسبت به جمیع موجودات حکایت میکند، مدد و یاری می طلبد. بنابراین خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور به ما عطا فرمود، و ما باید در تمام امور بوسیله اسمائش از او استعانت بجوئیم.

این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بی عنایات خـدا هیچیم هیچ

بی عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق

ای عزیز بدان که در «بسم الله» نکاتی است که باید بآن توجه داشت.
اول آنکه مراد از «ذکر» در آیه شریفه: «اذا ذکرت ربک فی القرآن وحده ولوا على ادبارهم نفوراً»(۱)، «بسم الله» است. زیرا که اسم «الله» اسمی است که جامع جمیع صفات کمال است، و وحدت از آن او است.
سوم آنکه کلمه «بسم» مشتمل بر سه حرف «ب» و «س» و «م» است. عدد حروف «ب» و «م» ۹۲ است  و عدد اسم محمد (ص) نیز ۹۲ می باشد. زیرا عدد ملفوظی «م» ۹۰ و «ب» ۲ است. عدد ملفوظی «س» ۱۲۰، و عدد اسم علی (ع) وقتی که با یاء مشدد خوانده شود نیز ۱۲۰ است. به این ترتیب کلمه «بسم» اشاره به مقام «نبوت» و «ولایت» دارد.
۱ – آیه ۴۶، سوره الاسری، قرآن مجید

روایت شده است که وقتی بنده ای می گوید: « بسم الله الرحمن الرحیم»، خداوند کریم می فرماید: «ذکرنی عبدی» یعنی بنده من مرا یاد کرد. وقتی می گوید: «الحمد لله رب العالمین»، می فرماید: «حمدنی عبدی یعنی بنده من مرا حـمـد نمود. وقتی می گوید: الرحمن الرحیم» می فرماید: بنده من با صفات جمیله مرا یاد کرد و ثنا گفت. وقتی می گوید: «مالک یوم الدین» می فرماید: «مجدنی عبدی» یعنی بنده من مرا با صفت جلال و بزرگی یاد نمود، و چون گوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» یعنی تنها تو را عبادت میکنم و بندگی من اختصاص به تو دارد و فقط از تو کمک می طلبم، خداوند می فرماید: این آیه میان من و بنده ام مشترک است. او عابد است و من معبود او، هر چه بخواهد باو می دهم.

علت انحصار درخواست کمک از خداوند آن است که اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، از هیچکس کاری بر نمی آید، و تمام امور به دست او است.

«وازمه الامور طرأ بیده و مصادرها عن قضائه. ما یفتح الله للناس من رحمه فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له »
«زمام امور و منشأ آن تماماً بدست حق و قضای الهی است دری را کـه خـداونـد بگشاید کسی نتواند بست، و آنچه را که خدا بست دیگری نتواند گشود.» نقل است که در زمان بهلول، روزی شخصی تفسیری را که بر قرآن کریم نوشته بود نزد خلیفه می برد، بهلول در راه با او مصادف شد و پرسید کجا می روی؟ گفت: تفسیری را که نوشته ام نزد خلیفه می برم. بهلول گفت: مدتی بود که می خواستم تفسیر آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین» را بدانم، بگو ببینم ؟ که در تفسیر این آیه چه نوشته ای؟ آن شخص لختی اندیشید و از همانجا بسوی منزلش بازگشت. بهلول پرسید: کجا رفتی؟ گفت: همانجا که تو مرا فرستادی.

ایاک نعبد بر زبان دل در خیال این و آن
کفر است اگر گویی یکی شرک است اگر گوئی دو تا

ای عزیز! بدان که دسته ای از بزرگان مثل حضرت خلیل الرحمن هستند که وقتی جبرئیل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد او آمد و گفت: «هل لک حاجه» یعنی: آیا حاجتی داری؟ فرمود: بلی. گفت: بخواه. فرمود: «اما الیک فلا یعنی: اما نه به تو، بلکه حاجت من به خدا است. پرسید: پس چرا از خدا نمی طلبی؟ فرمود: «حسبی عن سؤالی علمه بحالی» یعنی: چون او از قلب من خبر دارد، دیگر من به او چه بگویم؟ اما این کار هر کس نیست. چه نیکو گفته است:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر

این کار همان بزرگان است، و باقی مردم باید بدانند که چون تمام امور به دست خدا است و عالم دنیا عالم اسباب است، وقتی مریض شدند باید به طبیب مراجعه کنند، اما بدانند که شفا دهنده خدا است، نه طبیب.

یکی از بزرگان برای حاجتی نامه ای به این مضمون برای کسی نوشت: «عرضت حاجتی على الله قبل ان اعرضها علیک و سألت من الله ان یجریها على ید یک. فان فعلت فهو المشکور و ان لم تفعل فانت المعذور».
یعنی: «حاجت خود را پیش از آنکه به تو عرضه دارم به خداوند عرضه داشتم، و چون دنیا دار و محل اسباب است، از خدا خواستم که حاجتم را به دست تو بر آورد. پس اگر حاجت مرا بر آوردی باید خدا را شکر کنم، و اگر ترا نیز شکر گویم بامر اوست، زیرا او فرمود اگر کسی احسانی به تو نمود او را شکر گزار باش، والا مشکور واقعی خداست. و اگر حاجت مرا بر نیاوردی، هیچ گله ای از تو ندارم، زیرا می دانم که تا خدا مقدار نکند که قضای حاجت من به دست تو جاری شود، تو نمی توانی کاری بکنی.

بنابر این نوعاً مردم باید در پی اسباب دنیا بروند، اما نه اینکه از مسبب غافل باشند و چنین گمان برند که از سبب کاری ساخته است. دو نفر کاسب هر دو شاغل یک نوع کسب هستند و در یک بازار دکان دارند، اما رسول خدا (ص) در حق یکی می فرماید: «الکاسب حبیب الله» یعنی: کاسب دوست خداست، و در باره د گری می فرماید: «کلب الیهود خیر من أهل السوق» یعنی: سگ یهودی بهتر از کسبه بازار است.
کاسب اول شخصی است که می داند رزاق خداوند است، اما چون عالم دنیا عالم اسباب است، و نیز در حدیث وارد شده است که عبادت ده قسم است و نه قسم آن کسب روزی حلال و یک قسم ادعیه و کارهای دیگر، و نیز چون زن و فرزندانی دارد که نفقه آن به عهده او است، لذا برای انجام کار به دکان می رود، اما خرید و فروش او به طریق شرع است، یعنی به خرید و فروش اجناس حرام نمی پردازد، با بچه معامله نمی کند، دروغ نمی گوید، بیع ربوی نمی کند، جنس بد را به جای جنس خوب نمی فروشد. وقتی به این نحو به کسب می پردازد، این عبارت در باره اش صدق می کند که «هذا حبیب الله.»
اما کاسب دوم، شخصی است که وقتی می بیند که رفقایش خانه و فرش دارند، غذاهای خوب می خورند و زنهای زیبا پیدا می کنند، به قصد تحصیل این مزایا و منافع به دکان می رود و می خواهد به هر نحو که میشر شود پول پیدا کند، اگر چه بوسیله دروغ و بیع ربوی و خوب جلوه دادن اجناس بد باشد. خلاصه اینکه هیچ ملاحظه احکام شرع را نمیکند و تمام هم او جمع مال است. در این صورت، سگ یهودی بر چنین کاسبی شرف دارد، زیرا که فرمود: انما الاعمال بالنیات ، یعنی مدار صحت و فساد عمل به نیت قلبیه است نه به صورت کار.

ای عزیز ملتفت مطلب باش، مثال به کاسب و دکان و بازار زدم، اما همه کارها به همین نحو است. دو نفر با شنیدن ندای «حتى على الصلوه بسوی مسجد می شتابند. یکی به این نیت که امر حق را اجابت کند، چون شنیده است که نماز در مسجد و یا درک جماعت ثوابش بیشتر است و به مسجد می رود. و دیگری چون می بیند که مردم به مقدسین توجه دارند، برای آنکه به مردم بنماید که من نیز مقدسم و آدم خوبی هستم به مسجد می رود و می خواهد با این حیله منافعی از سوی مردم عاید او شود. او ابدأ بفکر خدا و مناجات و فرمانبرداری نیست، بلکه تمام فکر و نیت او ریا و خودنمایی است. اولی را عابد خداگویند و دومی را عاید هوی و مطیع شیطان. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا. و حال آنکه ممکن است صورت نماز این عابد هوی بهتر از صورت نماز آن مخلص خدا پرست باشد. «افرأیت من اتخذ الهه هواه» (۱) یعنی: آیا دیده ای کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود قرار داد؟
۱- آیه ۲۳، سوره جاثیه، قرآن کریم.

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور

وقتی متفکر بودم در اینکه در هر شبانه روز پنج نوبت نماز میگزارم و در هر نماز دو بار سوره حمد می خوانم، یعنی در هر شبانه روز ده مرتبه می گویم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم ، چنین به قلبم خطور کرد که هر عملی که از ما سر میزند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواش باطن است که جمعاً ده حس می شود. بنابراین ما نیز هر روز از خداوند استعانت می جوئیم و می خواهیم که ما را در این ده حش کمک و اعانت فرما و هر یک از حواس ما را به راه راست هدایت کن.

« ایاک نعبد فاهلنا لعبادتک، و ایاک نستعین فلا تحرمنا معونتک»
یعنی: تـنهـا تـرا عبادت می کنیم پس ما را شایسته عبادت خویش ساز، و تنها از تو یاری می جوئیم، پس کمک خویش را از ما دریغ مفرما.

«ایاک نعبد بالاخلاص و ایاک نستعین بترک الریا»
یعنی: «تنها تو را با اخلاص می پرستم و بدون ربا و تنها از تو یاری می جویم.»

یکی از سالکین به شیخ خود چنین نوشت: اگر مشغول عبادت شوم عجب در مـن پدید می آید، و اگر ترک عبادت کنم عمرم به بطالت میگذرد، کدام یک از این دو را اختیار کنم.
شیخ در پاسخ او نوشت: «اعمل و استغفرالله من العجب»
یعنی: به عبادت بپرداز و از عجب و ریا استغفار کن. ای عزیز بدان که چشمه آب حیات همین چشمه عبادت است، که اگر کسی از این چشمه آبی نخورد مرده ابد است.

على نفسها فلیبک من ضاع عمره
و لیس له فیها نصیب و لا سهم

یعنی : کسی که عمر خود را ضایع کرد و برای او از این چشمه نصیب و سهمی نبود، باید شب و روز به حال خود بگرید و بر روح مرده خود نوحه و زاری کند. به مثل چنان است که جمعی برای یافتن آب حیات در ظلمات فرو روند و عمر خود را صرف و مشقت سفر را تحمل کنند، و آخرالامر از این چشمه حیات ابدی آبی نخورند.
ای عزیز گفتن این کلام آسان است، ولی محقق شدن به معانی آن کار مردان است.

«یا ایها العزیز جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا.» (۱)
یعنی: رای عزیز ما با متاعی ناچیز و اندک به حضور تو آمدیم، پس بر قدر احسانت بر ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن.»
۱- آیه ۸۸، سوره یوسف، قرآن کریم

باید لسان حال مترلم به این مقال باشد که: «منى ما یلیق بلؤمی و مـنگ مـا یـلبق بکر مک.»
یعنی: آنچه که مناسبت با پستی من است از من پدید می آید و از تو آنچه که شایسته کرم و بزرگواری تو است ظاهر می گردد.

آنچه در قوه و توان من بود همین که آوردم، اگر تو اعانت و کمک فرمانی می توانم خود را به اعلی علیین برسانم والا اگر کمک تو نباشد در اسفل السافلین طبیعت محبوس خواهم بود، «تصدق علینا» که قابل هیچ نیستم.

ای عزیز اگر در ایاک نعبد راستگو شدی، به یقین که در ایاک نستعین هم صادقی، زیرا که اگر کسی خدا را شناخت و به عنوان عبودیت او را سجده کرد نمیتواند از دیگری استعانت جوید، اما اگر او را نشناخت و نتوانست او را سجده کند در کارهای خود حیران و سرگردان می ماند و هر لحظه به جایی نگران است. زیرا رسم است که بنده از مولای خود استعانت جوید، حال اگر انسان خدای خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود و بلکه به صورت بود، همچون گدایان کوچه و بازار در بدر و سرگردان خواهد بود.

تا قمار عشـق بـا او باختم
جز در او من دری نشناختم

ای عزیز بر تو باد که شب و روز بکوشی شاید از چشمه عبادت جرعه ای بنوشی و گوش فرا دار شاید این عبارت را بشنوی:
«عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لایموت اجعلک حیا لا تموت و انا اقول للاشیاء کن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون».
یعنی: «ای بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم. من زنده ای هستم که هرگز نمی میرم تو را نیز زنده ای گردانم که هرگز نخواهی مرد. من به هر چه گویم موجود شو، موجود می شود و تو نیز بر اثر عبادت و بندگی من به هر چه گوئی موجود شود، موجود خواهد شد.»

دری است در این بحر بجوئید که هست
وندر طلبش جـمله بپوئید که هست

رفـــــــتند رونـــــدگان و گفتند نبود
رفتیم و ندیدیم بجوئید که هست

بدان که اهل سنت دو دسته اند، یک دسته جبری اند که می گویند خداوند همه امور را مقدر کرده است و آنچه که از ما به ظهور می رسد به اختیار نیست بلکه مجبوریم که چنین کنیم، و دسته دیگر می گویند خدا ما را خلق کرد و امور ما را به خود ما واگذاشت و او را هیچ مدخلیتی در کار ما نیست. آیه شریفه «ایاک نعبد و ایاک نستعین عقیده هر دو طایفه را رد می فرماید. آنکه می گوید ما مجبوریم و فعل ما فعل خدا است، «ایاک نعبد» او را رد می کند، زیرا حاکی از آن است که ما نیز فعلی داریم. و آنکه میگوید خدا ما را به خود واگذاشته است، «ایاک نستعین» او را رد می کند. و چون سفری را که در پیش داریم، اگر در راه باشیم به مقصد می رسیم و وقتی به منزل رسیدیم همه چیز برای ما مهیا است، و اگر خدای ناکرده گمراه شدیم عاقبت در تپه ضلالت هلاک خواهیم شد، این است که از خداوند سؤال می کنیم: «اهدنا الصراط المستقیم»، یعنی ما را به راه راست که راه اولیاء است و از آنها تعبیر به «انعمت علیهم» شده است هدایت فرما، و این راهی است که یک دسته به طرف راست رفتند و از آن خارج شدند و دسته دیگر به طرف چپ رفتند و هر دو دسته دچار افراط و تفریط شدند، که خداوند از افراط کاران به از تفریط کنندگان به مغضوب علیهم» تعبیر فرمود. دو دسته از علماء دو نوع تعبیر برای ضالین» و «مغضوب علیهم» نموده اند. یک دسته گفته اند مقصود از «صالین» قوم نصاری و مراد از «مغضوب علیهم» قوم یهود می باشد. زیرا نصاری راه را نشناخته و گم شدند، اما یهود راه را دانستند و به هوای نفس از آن عدول کردند. دسته دیگر گفتند: اهل افراط على اللهیان هستند و اهل تفریط ناصبی ها، و اهل صراط مستقیم شیعیان اثنی عشری به «ضالین» و می باشند. اما به نظر حقیر، همین اهل شریعت مقدسه، یعنی شیعیان اثنی عشری سه دسته اند. یک دسته برای تحصیل دنیا عمل می کنند، و غرضشان از نماز و روزه و خمس و حج تحصیل دنیا است و می خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه دهند و از این راه بهره ای ببرند. اینان همان «مغضوب علیهم» هستند. دسته دیگر اهل آخر تند. آنان دنیا را نمی خواهند اما غرضشان از عبادت تحصیل حور و قصور و خلاصی از آتش جهنم است، اینها همان ضالین و گمراهان هستند. دسته دیگر هستند که طالب خدا می باشند و غرضشان از عبادت قرب به خداوند و معرفت حق جل جلاله است، که اینان همان انعمت علیهم» هستند.

الهی زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
بجنت میگریزد از درت یا رب شعورش بین

دسته آخر کسانی مانند اویس قرنی و سلمان فارسی و ابوذر و مقداد و عمار یاسر و کمیل بن زیاد و مالک اشتر هستند. حضرت امیر علیه السلام درباره مالک اشتر می فرماید: «کان لی کما کنت لرسول الله» یعنی: «مالک برای من همانطور بود که من برای رسول خدا (ص) بودم. نمی دانم این بزرگوار چه بود، جانم به فدایش که خدا مرا خاک پای او قرار دهد.» و نیز حضرت پیغمبر اکرم (ص) در باره اویس می فرماید: «بوی خدا از سوی یمن به مشام من می رسد. در حدیثی چنین آمده است که در اثناء جنگ صفین مردم دسته دسته از اطراف می آمدند و با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرده و به سپاه آن حضرت می پیوستند. روزی حضرت فرمودند که امروز صد نفر می آیند و با من بیعت می کنند. نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسید که حضرت برای استراحت بروند، اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار می کشیدند. ابن عباس می گوید شبهه ای برای من پدید آمد، زیرا تاکنون هر چه آن حضرت فرموده بودند تخلف نپذیرفته بود. حضرت همچنان منتظر بودند که اویس قرنی از راه رسید. ظاهراً ابتدا حضرت را نشناخت، سؤال کرد و حضرت را به او نشان دادند. وقتی به خدمت آن حضرت رسیده فرمودند: برای چه آمده ای؟ عرض کرد برای اینکه با شما بیعت کنم. فرمود: به چه بیعت کنی؟ عرض کرد: «بمهجتی» یعنی با سویدای قلب خود، و با دو دست با آن حضرت بیعت کرد، و این امر منحصر و مختص به خود او بود زیرا باقی مردم با یک دست بیعت آن بزرگوار با دو شمشیر، یکی در دست راست و دیگری در دست می کردند. و سپس چپ، جهاد کرد تا شهید شد. دیگران سپر را به دست چپ می گرفتند تا خود را حفظ کنند، اما این بزرگوار تمام هتش علی (ع) بود و از خود خبری نداشت، جانم به فدایش باد که تن را قابل ندانست که عرض کرد: بمهجتی. پس ای عزیز بهتر آن است که در هنگام گفتن «انعمت علیهم» این بزرگواران را در نظر آوری، گفته اند که وقتی بنده شروع به گفتن «اهدنا الصراط المستقیم» می کند، حضرت حق می فرماید: «هذا عبدی و لعبدی ما سأل» یعنی: «این بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا خواهم کرد.» کفار ایراد کردند که شما می گوئید: «اهدنا الصراط المستقیم»، و حال آنکه تحصیل حاصل محال است، بنابر این معلوم می شود که شما گمراه هستید. از معصوم علیه السلام سؤال کردند، فرمود: «ای ثبتنا على الصراط المستقیم» یعنی «ما را بر راه راست ثابت بدار». در عین حال انسان در هر قدم محتاج به یافتن راه راست است.

طلبکار خدا را منزل از ره دورتر باشد
به دریا چون رسد سیلاب آغاز سفر باشد

گفته اند اهدنا الصراط، دعایی است مصدر به ثنا، چون نماز گزار ثنای حضرت حق را گوید، پس از اظهار عبودیت، هدایت و ثبات بر آنرا سؤال نماید. کلمات «نعبد» و «نستعین» متکلم مع الغیرند و این به خاطر آن است که نمازگزار عمل خود را در عمل دیگران داخل کند که شاید بواسطه آنها عمل او نیز مورد قبول افتد، و همچنین است در کلمه «اهدنا»، زیرا قطعاً حضرت حق را بندگانی است که دعای آنها را رد نمی کند، بلکه گفته اند اگر نخواستی دادندی بی خواست.

ای دعا از تو اجابت هـم ز تو
ایمنی از تو مهابت هـم ز تو

ما نبودیم و تقاضا مـان نـبود
لطف تو ناگفته ما می شنود

این دعاها بخشش و تعلیم توست
ورنه درگلخن گلستان از چه رست

قشیری در معنی «اهدنا» گفته است که مقصود زائل کردن ظلمات احوال ما است تا به انوار قدس تو از رجوع به طلب ظلال خود مستغنی شویم. یعنی سایه پندار و جد و جهد ما را از میان بردار تا دیده ما به نور آفتاب شهود روشن شود و راه تو را بکشش محبت و جذبه شوق به سر بریم نه با پندار سعی و طلب، اما تکرار کلمه «صراط» از اینرو است که راه خدا را دو راه است، یکی از بنده به خدا و دیگری از خدا به بنده، که راه اول پردزد و دغل است.

خلیلی قطاع الفیافی الى الحمى
کثیر و ان الواصـلون قـلائل

یعنی: «دوست من! چه بسیارند بیابان پیمایان به سوی حریم قدس الهی، و حال آنکه به مقصد رسیدگان بسیاراند کند.» و اما راهی که از خدا به بنده است، من دخلهاکان آمناً.

صراط الذین انعمت علیهم بقبول الولایه فان امه محمد (ص) کلهم کانوا فی الصراط المستقیم فلما مات النبی (ص) قسموا قسمین قسم اقروا بالولایه و قسم انکروه فسأل من الله ان یهدیه صراط الذین اقروا بالوصایه و دخلوا فی باب الولایه الذی من دخله کان آمنا فهی البیت الذی قال فیه و من دخله کان آمنا.
یعنی: راه کسانی که با قبول ولایت، به آنها نعمت بخشیدی. پس بی تردید امت محمد (ص) تماماً بر صراط مستقیم بودند، تا اینکه پیامبر گرامی (ص) وفات نمود و امت او به دو گروه تقسیم شدند: گروهی که به ولایت اقرار نمودند و گروهی که آنرا انکار کردند. پس نماز گزار از خداوند می خواهد که او را به راه کسانی که اقرار به وصایت نمودند و در باب ولایت داخل شدند هدایت فرماید. آن دری که هر کس از آن در وارد شد از عذاب الهی ایمن گشت، و این همان خانه ای است که خداوند در باره آن فرمود: هر کس که در آن وارد شود ایمن گشته است.

قال على علیه السلام:

یا حار همدان من یمت یرنى
مـن مـؤمن او منافق قبلا

و انت عند الصراط معترضی
ولا تخف عثره و لا زللا

أقول للنارحین تعرض للعرض
ذریـه لاتـقربی الرجـلا

هـذا لنـا شـیعه و شیعتنا
اعطانی الله فیهم الأمـلا

یعنی : ای حارث همدانی هر مؤمن یا منافقی که بمیرد، به هنگام مرگ مرا پیش روی خود خواهد دید. و تو نزد صراط بر من عرضه خواهی شد، و در آن هنگام از خطا و لغزش بیمناک مباش. وقتی آتش دوزخ راه را بر یکی از شما ببندد، به او خواهیم ؟ که این مرد را رها کن و به او نزدیک مشو، زیرا که او شیعه ما است و خداوند آرزوی شیعیان ما را برآورده ساخته است.

صراط الذین انعمت علیهم، بمشاهده المنعم دون النعمه، یعنی: پروردگارا ما را به راه کسانی هدایت فرما که فارغ از دیدن نعمت بواسطه توفیق مشاهده منعم، نسبت به آنها انعام فرمودی.

در دیاری که تویی بودنم آنجاکافی است
آرزوی دگرم غایت بی انصافی است

و چه نیکو گفته است:

لب ساقی مرا هم نقل و هم جام است هم باده
مدامم از لب ساقی بود اسباب آماده

پس اگر خداوند کسی را به این نعمت سرافراز فرمود همیشه در عیش و طرب است و هیچ وقت هم و غمی برای او نیست، زیرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر چیزی مستغنی کرده است.

ابن فارض گوید:

فــــــبا لـحــدق اسـتغنیت عـن قـدح
و من شمائلها لاعن شمولی و نشوتی(۱)

۱- با حدقه چشم مستغنی شدم از قدح می
بدیدن شمائل او نه از حضور و حرکتم -؟

غیرالمغضوب علیهم، بترک حسن الادب فی وقت القیام لخدمتک. یعنی: نه راه کسانی که با ترک حسن ادب به هنگام قیام برای خدمت تو، مورد غضب واقع شدند. چنانکه قبلاً ذکر شد، در حین قرائت این سوره، خداوند سه بار به بنده خطاب فرماید که ای بنده من تو اگر با من صحبت می داری پس چرا توجهات به مـن نیست؟ تا بنده به «ایاک نعبد» برسد، که اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع می شود.

از خـدا خـواهـیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از فیض رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد

«ولا الضالین» عن رؤیه ذلک منک. یعنی نه طـریق اشخاصی که گمراه شدند و نفهمیدند که آنچه هست از تو است، و گمان کردند که خود کاری کرده اند. اینان ادب را به جای آوردند ولی غافل از منعم بودند. بی ادبی نکردند، اما نفهمیدند.

گله و شکایت می کنند که دعا کردیم و اجابت نشد، به خلاف آنهایی که همیشه می گویند:
«ربنا اتمم علینا نعمتک فـفـى شـواهـد آلاء الکـریـم تـتمیم نعمائه.»
یعنی: «پروردگارا نعمت خود را بر ما تمام فرما، پس در آثار نعمتهای شخص کـریـم اتمام نعمتهایش نهفته است.» و نمی گوید من کاری کردم، بلکه می گوید تو عطا کردی.»
«رب منک الاکرام فتفضل علینا بالاتمام»
یعنی: «پروردگارا بزرگواری و بخشندگی از تو است، پس با تمام کردن بخشش خود بر ما احسان فرما.»

ای عزیز بدان که بعد از نماز تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بقدری فضیلت دارد که یکی نماز را خوانده و چون این تسبیح را به جای نیاورده بود به او گفتند نمازت را اعاده کن. دوم، سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سپس سه بار آیه «و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل على الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً»(۱) را بخواند و به مقصد فتح باب به طرف بالای سر بدمد. حدیث است از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیہ السلام که خواندن این آیه پس از نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و با ایمان از دنیا رفتن است.
۱-سوره طلاق- آیات ۲و ۳

نماز جلد ۱ کتاب نشان ازبی نشانها

صفحه اینستاگرام حرف‌محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=31991

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند