نشان ازبی نشان ها به مجالس چهارم تا ششم رسید، مجموع فهرست مجالس، ۱۳ جلسه است که دراین مطلب به مجالس چهارم، مجلس پنجم و مجلس ششم می‌پردازیم. کتاب نشان ازبی نشان ها تألیف عالم ربانی آیت الله علی مقدادی اصفهانی قدس سره است که فرزند آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی رحمه الله علیه هستند.

مجالس (چهارم تا ششم – ۴ تا ۶)

مجلس چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً». در جلسه گذشته اجمالاً عرض شد که احتمال دوم آن است که مقصود از «سلام» در این آیه شریفه، همان سلام معروف و ظاهری باشد و بنابراین پاسخ شایسته در برابر گفتار ناشایسته، سلام است. در شریعت، سلام کردن یک تکلیف است. اما باید در این مورد قدری تأمـل کـرد و دانست کـه مـراد از این تکلیف، تنها یک تکلیف زبانی نیست، بلکه مقصود بالاتر از این است. همانگونه که در پشت تمام ظواهر شرع، حقایقی نهفته است که غرض از تمسک به آن ظواهر، وصول به حقایق مزبور می باشد، سلام نیز دارای حقیقتی است که باید به آن رسید.

حقیقت سلام چیست که سراسر حیات و مرگ انسان را پوشانده است؟
خلقت آدم با سلام شروع شد؛ دو نفر که به یکدیگر می رسند باید به هم سلام کنند، اولیاء به انبیاء و انبیاء به اولیاء سلام می کنند؛ به هنگام ملاقات سلام و به هنگام مفارقت نیز سلام، به وقت ورود به خانه سلام باید کرد، چه کسی در درون خانه باشد یا تهی از کسی باشد و بالاخره وقت مردن هم سلام، که این نیز خود دارای تعبیراتی است: سلام جسد به روح سلام روح به جسد، سلام اعضاء به یکدیگر، سلام روح طیبه به آن سو و نشأه که قصد انتقال به آن را دارد یعنی به ملائکه: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم ا الملائکه ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم به توعدون» (۱) روز تولد سلام، روز مرگ سلام روز حشر و بعث نیز سلام: «و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیاً» (۲) یعنی: و سلام بر من روزی که به دنیا آمدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می‌شوم. به هر منزلی که انسان وارد می شود خوب است که بر ملائک مستحفظ آن منزل سلام کند: «السلام على ملائکه الله الحافین». بنابر این باید سر اخبار انشاء سلام را فهمید و سلام کردن صرف لقلقه زبان نباشد تا ثمره ای بر انجام آن مترتب شود.
۱ – قرآن مجید، سوره فصلت ، آیه ۳۰
۲ – قرآن مجید، سوره مریم، آیه ۳۳

باید دانست که سلام، اسمی از اسماء نود ونه گانه خداوند در قرآن است: «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار …»(۳)
۳ – قرآن مجید و سوره حشر آیه ۲۳
یعنی: «اوست خداوند و معبودی که هیچ معبود و مقصودی جز او که ملک و قدوس و سلام و مومن و مهیمن و عزیز و جبار و… است، وجود ندارد»
و در دعای اویس قرنی آمده است: «یا سلام المؤمن المهیمن …» و در دعای دیگر : «اللهم انت السلام و منک السلام و الیک یعود السلام» یعنی: «خداوندا! تو سلامی و سلام از تو نشأت گرفته است و بسوی تو باز می گردد».
در حدیث است که هر کس بتواند نود و نه اسم خداوند را احصاء نماید، به بهشت داخل می شود، بدیهی است که مقصود از احصاء اسماء خداوند، شمارش عددی آنها نیست؛ بلکه همانطور که در توحید صدوق آمده است احصاء اسماء مبارک حق، دارای چند مرتبه می باشد. مرتبه اول آن شمارش عددی و لفظی است. مرتبه دوم آن فهمیدن معانی لغوی الفاظ مزبور بوده و بالاخره مرتبه سوم آن درک معانی حقیقیه این اسماء می باشد. در این مرحله است که انسان باید بفهمد که چه خصائصی شایسته خداوند است. گفته اند: سلام از سلامتی است، یعنی ذات و صفات و افعال خدا از هر گونه عیب و نقصی سالم است. این مطلب را انسان باید بوسیله برهان دریابد. اگر چه ذات خداوند مجهول بوده و راه معرفت به کنه وجود مقدس او مسدود است، اما اجمالاً می توان فهمید که او «سبوح قدوس» است، یعنی که ذاتش منزه و پاک از هر محدودیت و نقص است. پس از آن، مقام صفات است. باید فهمید که صفات او سالمند. علمش از جهل و قدرتش از عجز سالم است. و هر کس خود در عالم خویشتن می داند که تا چه حد به این مطلب یقین دارد، که البته این خود، موازینی دارد که بوسیله آن موازین قابل ادراک است. از جمله آنکه گفته اند: «المؤمن یرى یقینه فی عمله» یعنی: مراتب یقین بنده مؤمن را از عملش می توان دید. اما انسان در این دو مرتبه از توحید، یعنی توحید ذات و صفات، کمتر دچار خرابی و ضعف اعتقاد می باشد، بلکه بیشترین خرابی در زمینه توحید افعال، گریبانگیرش می شود. چون سلام را به شایستگی درک نکرده، این خرابیها پیدا شده است، برخی بر آنند که شرک مشرکین متوجه ذات حق نیست، زیرا محال می نماید که انسانی با شعور، بتی را به دست خود بتراشد و آنگاه بگوید: این خالق من است، بلکه آنان بتها را شفعاء خود می دانستند. عمده خرابی اعتقاد آدمی در زمینه شک نسبت به سلامت افعال حق است. انسان وقتی می گوید: «اللهم انت السلام» یعنی: «خداوندا! تو سلام هستی»، باید به حال خود نگاه کند و ببیند که آیا او را در افعال خود سالم می داند؟ آیا او را ظالم نمی داند و در افعال خود عادل می شناسد؟ آیا افعال او را خالی از نقص و عیب می بیند یا آنکه بزبان خدا را عادل می خواند و در قلب خویش او را ظالم می داند؟ در این زمینه، افعال انسان شاهد عقاید او است. « الیوم نختم عـلى افـواهـهـم و تکلمنا ایدیهم…» (۱) یعنی: «امروز، مهر سکوت بر دهانشان می زنیم و دستهایشان با ما سخن می گویند»، مقصود آن است که آنچه بوسیله دستهایشان انجام دادند شاهد بر عقایدشان است. کسی که خداوند را در افعالش سالم بداند و یقین داشته باشد که هیچ حرکتی بی اذن او انجام نمی گیرد و همه به امر اوست، ممکن نیست که در برابر ابتلاء به وقایع و حوادث عالم در سویدای قلب خویش،کراهت و ناخرسندی احساس کند و نسبت به آنها چون و چرا نماید؛ زیرا یکی از ارکان اربعه ایمان، رضا است، و دنیا محل امتحان است و این مطالب برهانی و وجدانی است.

انسان دارای رزق ظاهری و باطنی است از سوی خداوند و بوسیله اموری مثل تنگی معیشت و از دست دادن سلامت و امنیت و یا مشاهده ترقی کسانی که مساوی و یا پست تر از او بوده اند، امتحان می شود تا معلومش گردد که آیا در قلب او رضایت یا کراهت است؟ اگر قلباً راضی باشد دارای صفت رضا است، و اگر قلباً راضی نباشد اما به زبان بگوید راضیم و کراهت خود را اظهار نکند دارای مرتبه صبر است. وقتی انسان قلباً راضی بود، از سلامتی قلب برخوردار است. پیغمبر اکرم (ص) ابدأ حرف (لو) (۲) را به کار نمی برد. یعنی: گفتن اینکه اگر چنین میکردم، چنان می شد «پرهیز می کرد زیرا در گفتن حرف «لو» ایراد به کار خداوند و عدم رضایت به خواست او پنهان است. اگر بنده، خداوند را وکیل می داند باید باو اعتماد کند. «و ما یؤمن اکثرهم بالله الأ و هـم مشرکون» (۳) . یعنی: «بیشتر آنان به خداوند ایمان نمی آورند، مگر آنکه در عین حال، مشرکند». آری اغلب مردم در افعال، برای خدا شریک قرار می دهند و هر یک از ایشان را در تصور باطل، صدها خدا است. و این شرک را دو صورت خفی و آشکار است.
۱ – قرآن مجید، سوره یس، آیه ۶۵
۲ – یعنی « اگر »
۳ – قرآن مجید، سوره یوسف، آیه ١٠۶

گفتن «لیت» (۱) نیز همانند گفتن «لو» به شرک نهان ملوث است و اگر آدمی به کار و بار خود دقیق شود و حساب اعمال خود را بکند، می یابد که هر روز چه میزان به شرک آلوده شده است. «ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فأحبط اعمالهم» (۲) یعنی: «چون نسبت به آنچه که خداوند فرو فرستاده است ناخرسندند، پروردگار نیز اعمال آنان را تباه و بی فایده ساخت. حضرت عیسی (ع) کوری را دید که علاوه بر کوری، مبتلا به فلج و جذام بود و در عین حال حمد و شکر خدا میکرد. عیسی (ع) پرسید: دیگر برای چه حمد می کنی؟! عرض کرد: زیرا که خداوند، مرا از بسیاری گرفتاریها که دیگران به آنها مبتلا هستند، نجات داده است. حضرت عیسی پرسید: نعمتی را که خداوند به تو داده است کدام است؟ عرض کرد: خداوند متعال، نعمت معرفت خویش را به من عطا فرموده است. ملاحظه می شود که این شخص ابدأ نظر به جزئیات نداشت و می دانست که اگر همه نعمتها باشد و معرفت نباشد گویا که هیچ چیز نیست. آنگاه حضرت عیسی (ع) دست بر او کشید و او از تمام امراض ظاهری شفا یافت. پس معلوم شد که اگر بنده ای بر خدای خود، ایراد و اعتراض نکند، روی آنرا دارد که بگوید: «اللهم انت السلام» یعنی: «خداوندا! تو از هر نقص، سالم و از هر عیب منزهی.»

در آن هنگام که ملائکه پروردگار، حضرت ساره را به آوردن فرزندی پسر بشارت دادند گفت: «أألد و انا عجوز و هذا بعلی شیخاً» (۳) یعنی: «آیا من صاحب فرزند می شوم با آنکه زنی پیر و فرسوده ام و این شوهرم نیز مردی سالمند است؟» خطاب رسید که چون در کارها تردید می کند، چهارصد سال اولاد او را معذب خواهم کرد. ملاحظه می شود که کار بسیار سخت و راه بسی باریک و دشوار است.
۱- یعنی: ایکاش.
۲ – قرآن مجید، سوره محمد (ص)، آیه ۹
۳ – قرآن مجید، سوره هود، آیه ۷۲

انسانی که در صدد است به پروردگار عرضه دارد: «انت السلام»، باید ذات و صفات و افعال او را قولا و فعلا و قلباً سالم بداند. این تنگی قلب است که اسباب تنگی کار می شود. «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیماً» (۱) یعنی: «قسم به پروردگارت که هرگز ایمان نمی آورند تا آنگاه که ترا در اختلافات میان خویش حکم قرار دهند و علاوه نسبت به قضاوت و حکم تو احساس سختی و تنگدلی در خویشتن ننموده و در برابر تو تسلیم باشند». از این رو در امور تشریعی نیز مانند امور تکوینی نباید نسبت به حکم خـدا و پیغمبر، وقتی که با تمایلات نفسانی ما موافق نیست، در قلب خود احساس مخالفت کنیم. انسان باید بداند که آنچه هست و نیست تماماً از ناحیه خدا است. اشخاصی که راضی به افعال خدا بودند وقتی بلا می آمد، در نهایت سرور به استقبال آن می شتافتند آنچنانکه به استقبال نعمت می رفتند. این کلمات عمار یاسر است که می گفت: خدایا اگر بدانم که رضای تو در آن است که در دریا غرق شوم و یا به آتش بسوزم، چنین خواهم کرد. همین عمار بود که در ابتدای اسلام آوردنش که هنوز حکم «فاصدع بما تؤمر» (۲) یعنی: «آنچه را بدان مأمور شده ای آشکارا گوشزد کن» نازل نگردیده بود، همراه با پدر و مادرش بوسیله مشرکین شکنجه می شد. در آفتاب سوزان آنها را برهنه کرده و بر تنشان زره می پوشاندند. پیغمبر اکرم (ص) وقتی بر آنها می گذشت و آنان را به این حال می دید در حقشان دعا میکرد. و آنان صبر کردند تا به مقامات رفیع رسیدند. در زمان خلافت عثمان بعضی از منکرات او را نوشته و به دست عمار دادند وی آن نوشته را نزد عثمان برد؛ این کار از سوی عمار که در ابتداء امر غلامی بیش نبود، سخت گران آمد و گفت: کار تو به جایی رسیده است که به من اعتراض می کنی؟ آنگاه به غلام خود دستور داد تا عمار را مضروب سازد و آن دژخیم پست با چکمه خویش چنان لگد محکمی به ، به آن مرد خدا نواخت که بیهوش گردید. چون این خبر به عایشه رسید، در حالیکه پاره ای از لباس پیغمبر اکرم (ص) و یک تار موی مبارک آن حضرت را در دست داشت، از خانه بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: ای مردم! لباس پیغمبر هنوز نابود نشده است که با صحابه او چنین می کنند. عمار کسی است که پیغمبر (ص) سه بار بشارت بهشت به او داد و فرمود: «فرقه باغیه تو را خواهند کشت».
۱ – قرآن مجید، سوء نساء، آیه ۶۵
۲ – قرآن مجید، سوره حجر، آیه ۹۴.

 در جنگ صفین او آنچنان تعجیل داشت که به حضرت شاه اولیاء عرض کرد: همین فردا به نبرد پردازیم اما آن امام زاهد فرمود: «ما را در جهاد با اهل قبله تردید است». در جریان جنگ صفین، شبانه چند نفر از لشکر معاویه به نصیحت گوئی او آمدند اما فایده ای نکرد. در میدان جنگ، به هر طرف که عمار حرکت می کرد، تمام صحابه پیامبر نیز به پیروی از او بهمان سو روی می کردند. بالاخره در این جنگ، عمار بوسیله نیزه عمر و عاص از پای درآمد. حضرت امیر علیه السلام بر بالینش حاضر شد و فرمود: «هر کس در مصیبت عمار آه نکشد از اسلام نصیب ندارد». در حین نبرد وقتی تشنگی بر عمار غلبه کرد، زنی کاسه شیری برای او آورد، عمار گفت: این آخرین روزی من در این دنیاست زیرا که پیغمبر فرمود: آخرین غذای تو شیر است. بعد از آنکه عمار به شهادت رسید، امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر سرش حضور یافت و با افسوس فرمود: «تو پشت علی بودی! تو دست علی بودی!» و آنگاه به دست مبارک، سر او را از زمین برداشته و بر روی زانوی خویشتن نهاده و به این اشعار با تلخی ترنم فرمود:

الا ایها المـوت الذی لست تارکی
أرحـنـى فـقـد افـنـیـت کـل خـلیلی

اراک بصیراً بــــالذین احـبهم
کـانـک تـنحـو نـحـو هـم بـدلیل

یعنی: ای مرگ که مرا از تو گریزی نیست، اینک که همه عزیزان خویش را از دست داده ام مرا راحت کن ای مرگ چنان می بینمت که گویی تمام افرادی را که محبوب من هستند می شناسی و پنداری که با نشانه سراغ ایشان می روی.

در حقیقت، امام علیه السلام به زبان شعر می فرمود: بعد از عمار زندگی بر من تلخ است. پس از آن فرمود: هیچگاه نشد که سه نفر در نزد پیغمبر (ص) شرفیاب شوند مگر آنکه نفر چهارم عمار بود، و با چهار نفر باشند مگر آنکه نفر پنجم عمار بود، قاتل و سبّ کننده عمار هر دو در آتش جهنم خواهند سوخت. سپس فرمود: تا جسد او را به خیمه مخصوص خود، منتقل ساختند. چون چشم مبارک امام به محاسن خون آلود عمار افتاد، ابیات زیر را زمزمه کرد:

وما طیبه تسبى القلوب بطرفها
اذا النـفـت خـلـنـا بـا جـفانها سحراً

با حسن مـتـن کـلّل السیف وجهه
دما فی سبیل الله حتى قضى صبراً

در این جنگ فرق عمار شکاف برداشت، و تارک مبارک امیرالمؤمنین (ع) نیز به شمشیر ابن ملجم شکافته شد و محاسن مبارک آن حضرت به خون سرش رنگین شد. یا علی! این رباعی راتو در باره عمار فرمودی و گفتی که هر کس در مصیبت عمار آه نکشد بهره ای از اسلام ندارد، چگونه است حال کسی که در مصیبت تو آه نکشد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام خود بر جنازه عمار نماز گزارد و به دست مبارک خود او را به خاک سپرد، اما چه حالی داشت حضرت سیدالشهداء (ع) وقتی که به بالین فرزندش علی اکبر (ع) آمد، در حالی که فرق او شکافته شده بود؟ جوانی که بیش از هر کس به پیغمبر (ص) شباهت داشت. وقتی آن حضرت به جسم مجروح پسر نظر افکند، فرمود: «على الدنیا بعدک العفا» یعنی : آیا ممکن است چشمی که به فرق شکافته و بدن پاره پاره جوان هجده ساله اش بیفتد دیگر به دنیا نظر کند؟ آنگاه سر خونین فرزند دلبند را به دامن گرفته و خون از صورت او پاک کرد و فرمود: فرزندم، تو اکنون از اندوه دنیا راحت یافتی ولی پدرت غریب و تنها هنوز در دنیا باقی است. عمار چون از صحابه پیغمبر (ص) بود همینکه وفات یافت نگذاشتند شب به صبح برسد و شبانه او را دفن کردند، اما لشکر عمر سعد، ابی عبدالله (ص) را مجال ندادند تا جوانش را از زمین بردارد. الا لعنه الله على القوم الظالمین.

مجلس پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً». سلام یکی از اسماء حسنی است که انسان مکلف است لفظ و معنای آنرا بیاموزد و مفهوم سلامت را در ذات و صفات و افعال خداوند آنچنان بفهمد و وجدان نماید که به مقام شوق و محبت نسبت به خداوند برسد، یعنی یکی از مراتب و مقامات احصای اسماء در او پدید آید. این اسم، با اسماء دیگر حق شریک است و نسبت به آنها زیادتی هم دارد. هر کدام از اسماء مظهری از مظاهر خدا می باشد که بوسیله آنها پی به بذات خداوند می توان برد، و انسان مکلف است به هر مقدار که برایش میشر است متخلق به اخلاق الله شود.

«و لقد کرمنا بنی آدم…» (۱) یعنی: «و به تحقیق ما زادگان آدم را گرامی داشتیم»، انسان باید خود را به جایی برساند که بتواند مظهر برخی از اسماء الهی شود، اما نعوذ بالله از اینکه کسی بتواند تشابه پیدا کند «ماللتراب و رب الارباب» یعنی: خاک را با رب الارباب چه قیاس؟ الفاظ از بیان مطالب قاصر است خدا علم دارد، مخلوق هم علم دارد، اما علم خالق کجا و علم مخلوق کجا؟ خداوند به انسان چنان قابلیتی بخشیده است تا بتواند مظهر اسماء الله شود که برتری انسان نسبت به جانداران دیگر به خاطر همین قابلیت است. باید دانست که رابطه میان عمل و صفات به گونه ای است که اهمیت عمل نسبت به صفات بسیار ناچیز است و به قیاس مقدار نمک نسبت به کل طعام می باشد. پس مقام فضل کلاً در تخلق بأخلاق الله است تا به جایی برسد که انسان در حقیقت مظهر تمام اسماء خـدا شـود «والله الاسماء الحسنی…» (۲) یعنی: «اسماء نیکو متعلق به خداوند است: که مراد، ائمه علیهم الصلوه و السلام اند. و این مرحله یعنی تخلق به اخلاق الله، یکی از مراحل احصاء اسماء حسنای حق می باشد.
۱ – قرآن مجید، سوره اسراء، آیه ۷۰
۲ – قرآن مجید، سوره اعراف، آیه ۱۸۰

همانطور که گفته شد اسم سلام بر باقی اسماء خدا زیادتی دارد؛ به این معنی که خداوند در ذات و صفات و افعال خود نقص ندارد و از هر عیب، منزه و مبری است؛ از این رو اگر خداوند همه افراد را به خاطر اعمالی که کرده اند عذاب کند، ظـلـم نـکـرده است. فقراتی از مناجات حضرت سجاد علیه السلام شاهد بر این مطلب است: «ان تعذبنا فبعدلک و ان تغفر لنا فبفضلک من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه» یعنی: اگر ما را عذاب کنی به عدل رفتار کرده، و اگر ما را ببخشایی به فضل خویش بخشوده ای. هر کس که در آن روز عذاب از او گردانده شود بتحقیق مشمول رحمت حق واقع شده است. راوی عرض کرد: آیا این سخن در باره شما نیز صحیح است؟ حضرت فرمود: آری! در باره ما نیز چنین است.

از ابتدای حیات انسان در دنیا تا وقتی که انسان جسر جهنم را پشت سر می گذارد، باید خداوند به اسم مبارک خود که سلام باشد انسان را امان دهد. از وقتی که تخم حرص و حسد و کبر در دنیا کاشته شد، و از آن طرف هم آن عدو بزرگ قسم خورد که «….لاحتنکن ذریته الا قلیلا» (۱) یعنی بجز تعداد اندکی، بتحقیق بر تمام فرزندان او تسلط و استیلاء خواهم یافت. خود و جنودش دنیا را پر از کبر و حرص و حسد کردند به گونه ای که قابیل برادرش هابیل را کشت، خمیره بشر چنان شد که حیوانات از او گریزان شدند و حال آنکه قبل از آن با او مأنوس بودند، آبها شور شدند و درختها تیغ بر آوردند و کار به جایی رسید که دیگر احتیاجی به شیطان جنی نیست و شیطان انسی او را کفایت می نماید:
۱ – قرآن مجید، سوره اسراء، آیه ۶٢

چنانکه گفته اند:

زاهدی از کوه به صحرا گذشت
دیـد عـزازیل به دامان دشت

دل ز غـم وسـوسه پـرداخـته
دیده ز تلبیس تهی ساخته

گفت بـاو زاهـد صـحـرانـورد
از چه در این بادیهای هرزه گرد

 طبع تو آسوده ز وسواس چیست
این قدرت کندی الباس چیست

ابلیس پاسخ داد:

کز برکات علمای (۲) زمـان
فارغم از وسوسه ایـن و آن

یکتن از این طایفه بـوالهـوس
از پی گـمـراهـی کـونین بس

۲ – مقصود از این علماء دانشمندان ناپرهیزگار و به تعبیر روایات، عالم بدون عمل است.

باید دانست که عمده بلاها، بلای دینی است و طینت اصلی انسان نیز خراب و آلوده شده است. انسان از ابتدای ولادت تا وقت مردن مبتلا است، و خداوند کسانی را که بخواهد نجات دهد با اسم سلام به آنها امان می بخشد. وحشت انگیز ترین مواطن، سه موطن و مقام است.
مقام اول، مقام ورود به دنیا است که خانه مصیبت و غم و اندوه و مشقت و آزمایش و بلا است. به این سبب گفته شده است که ابتدای تولد در گوش طفل اذان و اقامه گویند تا از شر شیطان محفوظ بماند، و کام او را از تربت بردارند تا محبت اهل بیت پیغمبر علیهم السلام در دل او زیاد شود و در نتیجه از شر شیطان در امان باشد. پس خداوند کسانی را که بخواهد مورد رحم قرار دهد در این اولین مقام، آنها را بوسیله اسم سلام از بلاها امان می بخشد. «والسلام على یوم ولدت…»‌ (۱) یعنی: سلام بر من در آنروز که متولد شدم.
۱ – قرآن مجید، سوره مریم، آیه ۳۳
موطن یا مقام دوم، مرتبه مرگ است که آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت می باشد. «کلا اذا بلغت التراقی و قیل من راق و ظن انه الفـراق و التـفت الساق بالساق » (۲)
۲ – قرآن مجید، سوره قیامت، آیات ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹
یعنی: ملائکه از یکدیگر می پرسند که او کیست که باید روح او را بالا برد؛ آیا از اهل عذاب است یا از اهل رحمت؟ «و ظن انه الفراق» می بیند که باید دست از همه چیز بردارد. این مرحله میدان وسیعی است برای شیطان، که اگر ایمان در قلب آدمی ثابت نباشد کارش خراب می شود. در این موطن است که شیطان خانه و باغ و اسب و زن و زبور و پول و امتعه را در نظر انسان جلوه گر می سازد، و چون تا صفت بخل و حرص در انسان پدید نیاید اموال جمع نمی شود، شیطان با استفاده از این صفات اموال را در نظر آدمی جلوه داده و به او میگوید خداوند می خواهد اینها را یکمرتبه از تو بگیرد، در این حال است که انسان بیچاره رویش به دنیا است و پشتش به خدا.

حیات خوش، ممات خوش کسی راست
کـه دنیا را بـه دنیادار بسپرد

تکلف گر نباشد خـوش تـوان زیست
تعلق گـر نـباشـد خـوش تـوان مـرد

«و التفت الساق بالساق » (۳) یعنی:
شدت دنیا و شدت آخرت به یکدیگر متصل شده و چشم و گوش بسته باز می شود و آدمی از خواب بیدار می گردد و اشخاص و اشیاء نادیده را می بیند، حال دیگر چه عقل و چه قلبی باقی می ماند؟ ائمه علیهم السلام از هول مطلع به خدا پناه می بردند: «و اعوذ یک یا رب من هول المطلع». بعضی از افراد هستند که از دیدن میت متوحش می شوند، پس چه حالی خواهند داشت وقتی که ملائکه آتشین را ببینند که از چشم و گوششان آتش بیرون می آید. در این ورطه و مقام دوم نیز خداوند با اسم سلام بندگان را حفظ می کند: «والسلام على یوم اموت» یعنی: «سلام بر من باد در آنروز که می میرم».
۳ – قرآن مجید، سوره قیامت، آیه ۲۹

به مؤمنان و صالحان خطاب می شود: بر آن ملائک سلام کن که شما را در آنروز ترسی نیست. «تحیتهم یوم یلقونه سلام…» (۱) یعنی: «در آنروز که او را ملاقات می کنند تحیت و درود آنان سلام است. ملک الموت ابتدا سلام می کند، یعنی که از برای توامان است. «الذین تتوفیهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون» (۲) یعنی : چون فرشتگان از مردم پاک و منزه قبض روح کنند به ایشان خطاب نمایند: «سلام بر شما باد! به خاطر اعمالتان به بهشت در آئید». پس در این مرحله نیز انسان برای امان یافتن محتاج به سلام است.
موطن سوم، در آن هنگامه ای است که ملکی فریاد می کند: ای استخوانهای پوسیده و ای موهای متفرق شده جمع شوید. «…ان زلزله الساعه شیء عظیم» (۳) یعنی: «زلزله روز قیامت، امری بزرگ است . اجزاء همانند مغناطیس یکدیگر را جذب خواهند کرد، و پس از دمیدن اسرافیل در صور، هر روحی بسوی بدن خویش می رود. «…یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا….» (۴) یعنی: «وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟»: در آن ساعت آفتاب منکسف شود و نور و رخشندگی از ستارگان برود: «اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت» (۵) انواع و اقسام ملائکه عذاب می آیند. «یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها و ترى الناس سکاری و ما هم بسکارى ولکن عذاب الله شدید» (۶) یعنی: «روزی را خواهید دید که از شدت آن، مادران از فرزندان شیرخوار خود فراموش کنند و بارداران از هول و هراس بچه بیندازند. می بینی که که مردم به حالت مستی در آمده اند و در حقیقت مست نیستند بلکه عذاب خداوند شدید است.» همراه هر کس، دو ملک موکل است. «و جاء کل نفس معها سائق و شهید» و «یوم یکون الناس کالفراش المبثوث» (۷) یعنی: «روزی که مردم همچون ملخهای پراکنده باشند».
۱ – قرآن مجید، سوره احزاب، آیه ۴۴
۲ – قرآن مجید، سوره نحل، آیه ۳۲
۳- قرآن مجید، سوره حج، آیه ۱
۴ – قرآن مجید، سوره یس ، آیه ۵۲
۵ – قرآن مجید، سوره التکویر، آیات ۱ و ۲
۶ – قرآن مجید، سوره حج، آیه ۲
۷ – قرآن مجید، سوره قارعه، آیه ۴

 و خدا نکند که عمل انسان بد باشد. «وجیء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى» (۱) یعنی: «و در آنروز دوزخ پدید آورده شود، روزی که انسان آنچه را که انجام داده است به خاطر خواهد آورد»، و این ورطه سوم و حشتناکتر از آن دو ورطه قبل است «و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا» (۲) در این موطن، همه ، محتاج به این سلام اند که امان خداوندی است. سلام دیگری نیز از جانب خداوند وجود دارد که لذت آن قابل توصیف نبوده و سلامی مافوق آن وجود ندارد. در خبر است که: «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» یعنی: «برای بندگان شایسته و صالح خود نعمتهایی را فراهم کرده ام که هیچ چشمی آنرا ندیده و هیچ گوشی آنرا نشنیده و بـر قـلـب هـیچ بشری خطور ننموده است، و در فقره ای از ادعیه آمده است: «اللهم انت السلام و منک السلام و الیک یرجع السلام» یعنی: «خداوندا! تو سلامی و سلام از تو است و بازگشت سلام به سوی تو است، چون ملائک به بهشت وارد شوند بر مؤمنین سلام کنند. «…. و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علکیم طبتم فادخلوها خالدین» (۳) «….و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار» (۴) یعنی: «و درهای بهشت گشوده شود و خازنان جنت به بهشتیان گویند: سلام بر شما، پاکان و پاکیزگانید، حال به بهشت در آئید و در آن، جاوید بیائید و فرشتگان، از هر در نزد آنان در آیند و گویند در برابر صبری که در دنیا کردید، سلام بر شما باد که چه نیکو فرجام منزل شما است.»
۱ – قرآن مجید، سوره فجر، آیه ۲۳
۲ – قرآن مجید، سوره مریم، آیه ۳۳
۳- قرآن مجید، زمر آیه ۷۳
۴ – قرآن مجید، سوره رعد، آیات ۲۳ و ۲۴

دار دارالسلام است.  «والله یدعوا الى دارالسلام…» (۵) یعنی: «و خداوند بندگان خود را بسوی دارالسلام فرا می خواند».
۵ – قرآن مجید، سوره یونس، آیه ۲۵

بعد از این سلام، دیگر جای هیچگونه نگرانی نیست. زیرا تا قبل از این سلام، این ترس وجود داشت که مبادا بدائی واقع شود، اما این سلام آخرین که از آن در قرآن کریم به این عبارت یاد شده است؛ «سلام قولا مـن رب رحیم» (۱) یعنی «سلام، سخنی از پروردگار مهربان است. : بشارتی است به اهل بهشت و به حقیقت، امان یافتن از تمام بلاها است. حضرت موسی (ع) وقتی از طور و مکالمه با حق تعالی بازگشت، مدتها شنیدن سخن قوم را خوش نداشت؛ زیرا که سرمست سخن پروردگار خود شده بود. کسی نمی داند که چه لذتی در کلام خدا است، و اینکه گفته اند سوره «یس» قلب قرآن است به خاطر آیه «سلام قولا من رب رحیم» است که قلب «یس» می باشد. بوسیله این سه اسم مبارک است که خداوند بنده را امان می دهد و به او می گوید: آسوده باش که بعد از این در سلامت به سر خواهی برد. و این جز به عنایت حضرت حق میسر نیست. سحره بنی اسرائیل به یک عنایت به آن مرتبه رسیدند که وقتی فرعون آنها را تهدید به بریدن دست و پا و آویختن به دار کرد، گفتند: «لا ضیر» یعنی «باکی نیست» و این بدان معنی است که مقام محبت به خدا به حدی رسیده است که قبول اینهمه اذیت نه تنها زبان و زحمت نیست، بلکه در راه محبت او سراسر سود و راحت است. در مقام محبت است که انسان از چون و چرا و مشاجره با حق فارغ می شود زیرا که مشاجره با حق بد ترین اقسام کفر است. از این رو است که امام علیه السلام فرمود: بر در خانه خدا، به آنچه که امید نداری امیدوارتر باش. حضرت موسی (ع) به امید آتش رفت: «…لعـلى اتبکم منها بقیس(۲) یعنی «تا شاید برای شما از آن آتش، اخگری آورم»، اما به نور رسید و به مرتبه عالی نبوت نائل شد.
۱ – قرآن مجید، سوره پس، آیه ۵۸
۲ – قرآن مجید، سوره طه، آیه ۱۰

وقتی حقیقت «سلام» در انسان متحقق شود، باطن آدمی از تمام صفات پلید شیطانی پاک و صفات رحمانی در او متجلی می شود. از این رو کیفیت صفات هر کس نشـان می دهد که او تا چه حد از معنی و حقیقت سلام، بهره مند می باشد. یکی از اصحاب حضرت رسول صلى الله علیه و آله، سمره بن جندب بود. او در خانه یکی از انصار، نخلی داشت و به خاطر این نخل، گاه و بیگاه سر زده وارد خانه آن انصاری می شد. صاحبخانه، شکایت او را نزد پیغمبر اکرم (ص) برد و هر چه حضرت به او تأکید کردند که موقع ورود به خانه اجازه بگیر و سرزده داخل مشو، نپذیرفت حضرت به او فرمود:

در مقابل این یک نخل، ده نخل بگیر و از آن یکی صرف نظر کن، باز هم قبول نکرد. ملاحظه می شود که بعضی از صفات در انسان هست که حتی مجاورت با پیغمبر اکرم(ص) و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نیز در تغییر آن مؤثر واقع نمی شود، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلثه» یعنی: «پس از رسول خدا (ص) جز سه نفر، تمام مردم از دین خارج شدند . در حجه الوداع، ناقه پیغمبر صلى الله علیه و آله به چادر اصحاب می رفت، و اصحاب از روی تیمن و تبرک از آن حیوان، پذیرایی می کردند تا اینکه به چادر سمره بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نیزه خود سر آن حیوان را مجروح ساخت. مرض بخل مثل آکله و خوره که تدریجاً تمام بدن را فاسد می کند، بخل نیز روح آدمی را فاسد می سازد. حضرت سجاد علیه السلام غالباً در مناجاتشان از صفت بخل، به خداوند پناه می بردند. و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: منشأ فساد قوم لوط، بخل آنها بود. زیرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرین سبیل غالباً در آنجا توقف می کردند. به منظور قطع پای عابرین، عده ای تصمیم گرفتند که با آنان چنین عمل شنیعی را انجام دهند، و این امر موجب شیوع فساد در میان آنان شد. سخن در باره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود سمره در عهد حکومت معاویه با زیاد بن ابیه والی کوفه و بصره دوستی تمام داشت و ابن زیاد کسی است که نهایت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب عـلـى عـلیـه السـلام اعمال می کرد.

سمره بن جندب پس از مرگ زیاد، ملازم پسر او شد. وقتی که ابن زیاد در صدد تدارک واقعه کربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابی سفیان، ستایش بسیار کرد و گفت: امیر برای من نوشته است که بر عطایای لشکریان، چند برابر بیفزایم، و عملاًنیز چنین کرد. وقتی که حضرت سیدالشهداء (ع) وارد کربلا شد، سمره نامه ای برای آن حضرت نوشت و در آن، توهین و جسارت بسیار به حضرت کرد، و امام علیه السلام، پس از قرائت، نامه را به دور افکند. اصحاب حضرت سیدالشهداء در کربلا محاصره شدند. تصور کنید اگر انسان در بیابان مخوفی باشد و از دور دو نفر سوار به تعجیل رو بسوی او آیند چه حالی پیدا خواهد کرد؟ چه رسد به آنکه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت ساعت بر تعداد آنان افزوده شود تا آنکه تنها تعداد سوارهای آنان به سی هزار برسد، تمام آنان برای ریختن خون حضرت حسین بن على علیهما السلام آمده بودند. هر کس در اشعار آن حضرت تفکر کند می فهمد که آن بزرگوار چـه حـالی داشته اند و تا چه حد از دنیا متنفر بوده اند. نقل شده است که آن حضرت مکرراً ایـن اشعار را زمزمه می فرمودند:

یا دهـراف لک مـن خـلیلى
کـم لک بالاشراق و الاصیل

مـن صـاحب و طـالـب قـتـیل
و الامـر فـی ذاک الى الجلیل

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: شب عاشورا وقتی پدرم این اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، یقین کردم که بلا نازل شده است. گریه گلویم را گرفت. عمه ام بالای سرم بود و مرا پرستاری می کرد. او نیز با شنیدن این اشعار احساس کرد که بلا نازل شده است و پدرم امید به حیات ندارد که می فرماید: «وکل حتی سالک سبیل» یعنی: هر موجود زنده ای پوینده راه مرگ است. و چون زنها رقیق القلب و کم طاقتند، عمه ام سر برهنه بنزد پدرم شتافت، در حالیکه دامنش به پاهایش می پیچید، گفت: ایکاش مرگ، زندگی را از من می گرفت. «الیوم مات جدی رسول الله (ص)، الیوم مات ابی (ع)، الیوم مـات امی(ع)، الیوم مات اخی (ع) یا خلیفه الماضین» یعنی : «ای جانشین گذشتگان در حقیقت امروز جدم رسول الله (ص) رحلت فرمود، امروز پدرم (ع) وفات کرد، امروز مادرم (ع) درگذشت، امروز برادرم امام حسن (ع) سایه از سرم بر گرفت. همه آنها که رفتند تو را داشتم، اما تو که رفتی دیگر چه کنم و اشک در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت: «یا اخی ردنا الى حرم رسول الله (ص)» یعنی: ای برادر! ما را بسوی حرم رسول خدا (ص) باز گردان. حضرت فرمود : «هیهات لو ترک القطالنام» یعنی : چه آرزوی دوری؛ آخر اگر صیاد دست از مرغک بردارد، در آشیانه خود می ماند. عمه ام چون این عبارت شنید، گریه گلویش را گرفت و سیلی بصورت خود زد و گریبانش را درید و فریادی زد و بیهوش شد. امام او را بهوش آورد و تسلی داد و موعظه کرد و به او فرمود: ای خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضین خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موی پریشان مکن و صبر پیشه کن!

تمام مواعظی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه (ع) نموده بود، حضرت سیدالشهداء (ع) به حضرت زینب (ع) تکرار کرد، جز آنکه نفرمود مجلس نوحه بر پا مکن، زیرا می دانست که این قوم شریر نخواهند گذاشت که آنها گریه کنند، چه رسد به آنکه مجلس نوحه بر پاکنند. حضرت زینب (ع) به وصیت برادر عمل نمود و صبر کرد، مگر در یکجا که عصمت صغری دختر کبرای علی (ع) طاقتش طاق شد و دیگر نتوانست صبر کند و بی اختیار نعره واحسیناه از او برخاست و آن وقتی بود که در مجلس یزید پلید چشمش به سر برادرش در درون طشتی که در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حالیکه یزید پلید با چوب خیزران دندان شریفش را می آزرد با دیدن این صحنه بود که فریاد وا حسیناه! وا قلباه! یابن محمد المصطفى یابن على المرتضى یابن مکه و منی!» از زینب (ع) برخاست. «ای برادر! اکنون کار به جایی رسیده است که لب و دندانی را که پیغمبر (ص) مکرر می بوسید با چوب خیزران بکوبند!» و آنچنان ناله نمود که اهـل مجلس به گریه در آمدند. راوی گفت: «صوتها تحرق القلوب» یعنی: ناله محزون او قلبها را آتش می زند. الا لعنه الله على القوم الظالمین

مجلس ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «سلام اسمی است از اسماء خدای تعالی که آنرا در میان مخلوق به ودیعه نهاده است تا در میان خود آنرا استعمال کرده و از این راه به معنی و حقیقتش برسند. از آنجایی که همه اشیاء، حتی زمان و مکان، نسبت به انسان دارای جنبه های مختلف خیر و شر می باشند، لذا خداوند با ودیعه نهادن اسم مبارک خود در میان مردم، خواسته است که انسان بوسیله این اسم مبارک خود را از شرور حفظ نموده و مضار اشیاء را دفع کند و آنگاه به جلب منافع آنها بپردازد. حتی در زمان و مکان نیز خیر و شر وجود دارد، مثل ساعات بد که انسان باید از افعال خاصی در آن ساعات احتراز کند. در حدیث وارد شده است که شخصی در روز جمعه خدمت امام علیه السلام رسید و آن حضرت پرسش فرمود: آیا دعای واجب امروز را خوانده ای؟ عرض کرد: خیر. حضرت دعایی را به او تعلیم فرمود که مضمون فقره اول آن چنین است: «السلام علیک ایها الیوم الجدید المیمون المبارک الذی جعله الله عیداً لاولیائه…» یعنی: «سلام بر تو ای روز جدید فرخنده و پر برکت! روزی که خداوند آنرا برای اولیاء خود عید قرار داد…».
همچنین در ماه مبارک رمضان چقدر سلام وارد شده است، از جمله در دعای وداع آن ماه و نیز در شب قدر «سلام هی حتى مطلع الفجر» (۱) یعنی: «این شب تا صبحگاهان، همه رحمت و سلامت است.» نیز سلام بر خورشید و ماه در ادعیه وارد شده است: «السلام علیک ایها الشمس الطالع» یعنی: «سلام بر تو باد ای خورشید سر برآورده» و اما در مورد سلام بر حیوانات، در خبر است که شخصی سوار بر اسب در راهی پیامبر اکرم (ص) را ملاقات کرد و سلام عرضه داشت. آن حضرت در پاسخ گفت: «السلام علیکما» یعنی: سلام بر هر دو تایتان. آن شخص عرض کرد: من یک نفر هستم. حضرت فرمود: من به تو و اسبت سلام کردم. بنابر این بر هر چیزی که انسان نسبت به آن امید خیر دارد باید سلام کند از آن جمله، به ملائکه مستحفظ منزل نیز باید سلام کرد.
۱ – قرآن مجید، سوره قدر، آیه ۶

چنانچه مذکور شد امام صادق (ع) فرمود: خداوند برای امان از شرور موجودات، اسم مبارک خود را در میان مردم به ودیعه نهاده است. حال اگر بخواهی که به حقیقت سلام برسی و آن معنی را که خداوند در ایـن اسـم مبارک قرار داده است دریابی، مقدمه ای دارد که ابتدا باید آنرا به جای آوری. آن مقدمه این است که ابتدا خود را سالم بداری. زیراکه تمام امور مربوط به یکدیگر است. انسان باید اول نفس خود را سالم کند، تا برکت سلامت نفسش به دیگران برسد، والا فاقد شیء نمی تواند معطی آن شیء باشد. اگر انسان به خودش رحم نکرد دیگر هیچکس از او توقع رحم نمیتواند داشت و اگر هم رحمی از او بظهور رسد به ندرت و بر حسب اتفاق خواهد بود. و برای سالم داشتن نفس خود، باید دین خود را سالم کنی که دین تو و صوم و صلوه و زکوه و حج تو نزد پروردگار از تو شکایت نکنند. علاوه بر این عقل تو نیز باید از گزند نفس تو سالم باشد، زیرا که عقل از اعظم نعمتهای الهی نسبت به بنده است، چنانکه خطاب به عقل فرمود:
«بک اعاقب و بک اثیب» یعنی: بوسیله تو بندگان را عقاب میکنم و ثواب می بخشم. اساساً بندگی خدا بوسیله عقل میسر می شود و مدار ثواب و عقاب، بهشت و دوزخ و تمام خیرات دنیا عقل است. عقل نور عظیمی است که اگر نباشد به منزله آن است که دیگر هیچ چیز نیست. سالم داشتن عقل آن است که او را از منصبش که مرتبه نبوت باطنی است معزول نکنی زیرا که خداوند او را بر تمام اعضا و قوا بویژه قوای غضبیه و شهوته حاکم قرار داده است. پس تو نیز باید در حاکمیت او را تأیید کنی و معین او شوی و حکومت او را مسلم داشته باشی. کلمه عقل از عقال است، و همانگونه که حیوان چموش را عقال می کنند تا کم کم حرکاتش را اصلاح نمایند، تو نیز باید قوای خود را مطیع عقل نمائی، و اگر خدای ناکرده آنرا اسیر قوای غضبیه و شهویه خود کنی، هر آینه آنرا از سلامتش خارج نموده و زیان نامی به آن رسانیده ای. حضرت صادق علیه السلام به هشام فرمود: «یا هشام من اظلم نور فکرته بطول امله و ظرائف حکمه بفضول کلامه و نور عبرته، فقد اعان على هدم عقله» یعنی: «کسی که درخشش نیروی فکری خویش را در کدورت آرزوهای دور و دراز به تاریکی کشاند و ظرائف حکمتش را با سخنان زائد و بی حاصل، ضایع کند و نور عبرت و پند آموزیش را بوسیله کـلام فـضولش خاموش سازد، به حقیقت، در نابودی عقل خویش کمک کرده است». از این رو انسان در حین تکلم باید متکلم به کلمات حکمت آمیز باشد و زبانش، سخنان انبیاء و اولیاء و صالحان را بازگو کند و همینکه به کلمات لغو مشغول شد قطعاً زبانش از ذکر خـدا و کلمات انبیاء باز می ماند. پس انسان باید پیوسته مراقب خویش باشد، و اگـر عـقل را عمارت نمی کند لااقل به ویرانیش کمک نکند. آدمی باید قلب خود را سالم بدارد، یعنی آنرا مزین به صفات حمیده کند و از صفات رذیله ناشی از غضب و شهوت، مانند بخل و حسد و بلکه از همه عیوب پاک و پیراسته سازد، علاوه بر این، جوارح را نیز باید از معصیت سالم بدارد زیرا که ظلمت معصیت، قلب را تاریک می کند، آنچنان که بخل و حرص و حسد تاریکش می سازد. حق تعالی می فرماید: «…. ظلمات بعضها فوق بعضٍ …» (۱) یعنی: ظلمتهایی که بعضی از آن بر روی بعض دیگر انباشته شده است.
۱ – قرآن مجید، سوره نور، آیه ۰۴۰

پس شایسته است که آدمی به هنگام موت و تسلیم روح خویش به ملک الموت، سلامت باشد، که در صورت عدم سلامت، اگر هزار سال بر افعال خود گریه کند کم کرده است. کسی که بر خود رحم نکند به دیگری چگونه رحم خواهد کرد. تو باید بدانی که دست و پای و گوش و زبانت برای چه خلق شده اند، و اگر آنها را در غیر مورد خود صرف کنی آنها را در حقیقت از سلامت انداخته ای. جایی که این همه شر از انسان عاصی به خودش برسد، چه جای توقع که به دیگری خیری برساند. از بیچاره ای که در تمام مدت عمر یک سلام حقیقی به کسی نکرده است، انتظار رساندن سلامت به دیگران بی مورد است و اگر خداوند به تو توفیق داده که از این بیماریها سالم مانده باشی، چه بسا که بتوانی به نزدیکان نزدیک خود، سلامت برسانی، و نزدیکترین ملائکه به تو مستحفظین و کاتبین اعمال تو هستند. «ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» (۱) یعنی: آدمی، سخنی نگوید مگر آنکه فرشتگان رقیب و عتید مراقب او خواهند بود. و نیز فرماید: «له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امرالله…» (۲) یعنی : خداوند، به هر چیز پاسبانها از پیش روی و پشت سر برگماشته که بر امر خدا او را نگهبانی کنند. موکل روز از موکل شب جدا است. آنهایی که موکل روزند به هنگام شب عروج می کنند و موکلان شب نزول می نمایند. سید بن طاووس علیه الرحمه در فلاح السائل گوید: انسان باید در اول و آخر روز مشغول عبادت باشد، آنگاه دعوات مختصه به آنرا ذکر می کند و میگوید اگر ابتدا و انتهای یک صحیفه به خیر باشد، در صورتی که در وسطش شری موجود باشد، آن خیر ابتدا این شر را تدارک می بیند. پس به هنگام صبح که این دو ملک کـه رسـول خـدا هستند بر تو وارد می شوند، تهنیت و استقبال می خواهند. تو باید مراقب و مواظب رسولان خدا باشی و آنان را کمتر از رسول یک سلطان فرض نکنی، که اگر رسول یک سلطان مجازی وارد منزل کسی شـود میزبان او را تمجید می کند و منافیات طبع را از او دور می کند. پس تو نیز ملتفت باش که هنگام صباح، این رسولان که کرام الکاتبین اند چون خواهند که وارد بدار العماره دل شوند منزلگاه آنانرا از کثافتها و رذالتها پاکیزه کنی، و اگر هنگام طلوع یا غروب آفتاب با اهل نفاق هستی برخیر و خلوت گزین و مشغول ذکر خدا شو، که اگر کسی مراقب و مواظب آمد و شد رسولان حق نباشد از اهل غفلت است.
۱ – قرآن مجید، سوره ق ، آیه ۱۸
۲ – قرآن مجید، سوره رعد، آیه ۱۱

باید دانست که ملائکه از بوی معاصی و هر بوی بد دیگری انزجار و تنفر دارند، چنانکه در روایات وارد شده است که وقتی انسان با دهان مسواک کرده قرآن بخواند آیات قرآنی در جوف ملکی که در آنجا حاضر است داخل می شوند، و اگر دهان قرائت کننده بدبو و عفن باشد آن ملک از او کناره گیری کرده و فقط استماع می کند. راوی خدمت حضرت عرض کرد که اگر کسی اراده معصیت یا طاعت کند آیاکرام الکاتبین احساس میکنند؟ حضرت فرمود: آیا بوی یک شیء عفن و بوی مشک دلالت بر وجود آنها ندارد؟ معصیت نیز دارای بوی عفنی می باشد و همینکه اراده معصیت کردی در هنگام دم زدن بوئی نامطبوع از دهانت خارج می شود. در این هنگام کاتب صحیفه سیئات بـه کـاتب صحیفه حسنات خطاب می کند که دور شو! مبادا بوی بد او تو را اذیت کند، و اکنون هنگام نوشتن من است. خداوند هفتاد پرده برای انسان قرار داده است، که با هر معصیتی یکی از آن پرده ها دریده می شود تا آنکه هر هفتاد پرده پاره میگردد. ملائکه عرض می کنند خدایا! این بنده همه پرده ها را درید. خطاب می رسد: بوسیله بالهای خود او را بپوشانید! و باز مرتکب معصیت می شود. ملائکه از بوی بد و عفن معاصی او به خداوند شکوه می کنند. در این موقع امر می شود که از او دور شوید. از آن پس هر گاه چنین بندهای معصیت کند، حتی اگر در شب تار و در جای خلوت هم باشد، معصیتش در میان مردم آشکار و مشهود می شود. بنابراین حال که خداوند این چنین ملائکه را در خدمت تو گماشته است، به گونه ای که بعضی صلوات فرستاده و بعضی برایت استغفار می کنند و بعض دیگر خیرات مختلفی را به تو می رسانند بدون آنکه انتظار پاداشی از سوی تو داشته باشند، تو نیز اگر به آنان راحت نمی رسانی لااقل زیان مرسان. روایت شده است که حضرت رسول (ص) فرمود: یا علی! من سیر نمی خورم، زیرا که می خواهم با ملائکه نجوی کنم. حتی بعد از مرگ انسان نیز ملائکه به خدمت مشغول می باشند. چنانکه در خبر است که موکلین انسان بعد از موتش به خداوند عرض می کنند: این بیچاره مرده است آیا ما می توانیم به آسمان صعود کنیم؟ خطاب می شود: مسبحین در آسمان بسیارند، شما آنجا بر سر قبر او برای او نماز بگزارید. نیز در خبر است که موکلین نماز چون نماز کسی را بالا برند و قبول نشود، آن نماز را بر سر نماز گزار زنند و نماز گوید: ضیعتنی ضیعک الله یعنی: مرا ضایع ساختی، خدا ترا ضایع کند. در آسمان ملکی است بنام اسمعیل که ظاهراً بعد از ملائکه اربعه، مقربترین فرشته پروردگار است. ضبط اعمال به دست اوست و دربانی آسمان اول نیز با اوست. علاوه بر این، موکل بر شهب و ثواقب است. این ملک بر سیصد هزار فرشته ریاست دارد که هر یک از آنان رئیس صد هزار ملک دیگر است. افعال و اعمال عباد بوسیله دربان آسمان اول نگاشته و ضبط می شود و در انتهای هر سال، ملکی از آسمان هفتم فرود می آید و تمام آن مکتوبات را بالا می برد «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق اناکنا نستنسخ ماکنتم تعملون»(۱) یعنی: «این کتاب و نوشته ما است که به حق با شما سخن می گوید. هر آینه ما از اعمال شما در دنیا نسخه برداری می کردیم». بنابراین باید ملتفت بود که ملائکه بویژه دو ملک مراقب را بوسیله روابح کریه و اعمال شنیع خود نیازاریم و به فضل کلام خویش به آنان صدمه وارد نیاوریم. حضرت امیر علیه السلام بر شخصی گذر کرد که به گفتار لغوی سرگرم بود، و حضرت فرمود: ای فلان! به حقیقت، تو در حال املاء نامه ای هستی که آنرا نزد خدایت خواهند برد، ملتفت باش که چه میگوئی؟ روایت شده است که وقتی دو برادر مؤمن می خواهند با یکدیگر نجوا کنند آن دو ملک مراقب از آنها جدا می شوند، که مبادا آن دو برادر نخواهند کسی بر سر عمل آنان آگاه شود. راوی عرض کرد که حق می فرماید: «ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» (۲) یعنی: سخنی بر زبان نمی آورد مگر آنکه در نزد او دو ملک رقیب و عتید حاضرند. حضرت سر به زیر انداخت و گریست. آنگاه فرمود: اگر ملائکه ندانند، عالم السر و الخفیات آگاه است، و همین هم بس است. پس انسان اگر بر انجام خیرات قادر نیست لااقل شرور را از خود دفع نماید.
۱ – قر آن مجید، سوره حالیه، آیه ۲۹
۲ – قرآن مجید، سوره ق ، آیه ۱۸

آدمی چون نتواند سخن نیکو و مفید بگوید، لااقل سکوت پیشه کند. گویند انسان به هنگام تکلم از دو حال خارج نیست، با سخن ناروا میگوید و بد کار است، یا با گفتار نیک خود نیکوکار. اما در صورت سکوت، پیوسته نیکوکار محسوب است. «و هدیناه التجدین» (۱) یعنی: ما او را بسوی هر دو راه هدایت کردیم. و اخبار بسیار در باره ارض کربلا وارد شده است که انسان در این سرزمین، زبان به سخن لغو نگشاید. به فرشتگانی که برای نصرت حضرت سیدالشهداء (ع) موکل شده بودند، خطاب شد که مواظب زوار آن حضرت باشید و آنان را استقبال و مشایعت کنید. ملائکه چون به آسمان روند حضرت رسول (ص) از آنان در باره زائرین حضرت سیدالشهداء(ع) پرسش می کند. ملائکه عرض می کنند که آنها گریان بودند. حضرت می فرمایند: آنها را بشارت دهید. عرض می کنند که آنان صدای ما را نمی شنوند. حضرت می فرمایند: بوسیله بالهای خود آنها را بپوشانید. همینکه چشم حضرت فاطمه (ع) به ملائکه حافظ کربلا می افتد، صیحه ای زده و بیهوش می شود. هزار پیغمبر و هزار صدیق و هزار شهید با آن بزرگوار در گریه و زاری مساعدت میکنند و مصاحب آن بزرگوارند. شخص مصیبت زده همینکه دید اهل مجلس با او مصاحبند و در گریستن با او همراهی می کنند، مسرور می شود. در این حال ملائکه آسمان نیزگریان می شوند. در این هنگام حضرت رسول (ص) تشریف می آورند و حضرت فاطمه (ع) را تسلی می دهند و وعده می فرمایند که از قاتلین حضرت سیدالشهداء (ع) انتقام گرفته خواهد شد. حورالعین در بهشت از حفظه کربلا می خواهند که برای آنها تربت حضرت سیدالشهداء (ع) را سوقات ببرند. این مطالب تماماً قابل تأمل است. باید دید که جهت گریه چیست؟ با وجود روایح طیبه ای که در بهشت است، حورالعین چرا تربت کربلا را طلب می کنند؟ این تربت به چه کار آنان می آید؟ و حال آنکه آنان نه مریض می شوند و نه خوفی دارند که بخواهند بوسیله این تربت دفع ضرر نمایند. وقتی حفظه کربلا برای حورالعین تربت به سوقات می برند، بوی تربت که به مشام حضرت فاطمه سلام الله علیها می رسد آن حضرت به گریه می افتد. آیا عصر عاشورا مصادف شد با صعود ملائکه به آسمان اول و حضور حضرات ائمه (ع) و حضرت فاطمه (ع) و خواندن نامه اعمال کوفیان تا حضرت فاطمه (ع) بشنوند که در یک نامه آمده است: ای حسین! اگر عالم را آب فراگیرد به تو آب نخواهیم داد. و در نامه دیگر نوشته شده است که کار را بر حسین تنگ کنید که از دین خدا بیرون رفته است. و آن حضرت بشنود که در صحیفه حضرت سیدالشهداء (ع) آمده است که آن حضرت فرمود: ای مردم! اگر می خواهید مرا بکشید لااقل جرعه آبی به من دهید که جگرم از تشنگی کباب است. وای به حال بی بی اگر شنیده باشد که آن حضرت فرمود: ای قوم! اگر به زعم شما من گناهکارم، این طفل ششماهه من که گناهی نکرده است، لااقل جرعه آبی به او دهید. وای اگر فاطمه (ع) شنیده باشد که حرمله چنان تیری بر گلوی آن طفل زد که از پشت گردنش خارج شد و حضرت سیدالشهداء (ع) او را بلند نمود و عرض کرد: خداوندا! فرزند من از بچه ناقه صالح کمتر نیست. وای از آن دم آخر که زبان در دهان حضرت خشک شده بود. الا لعنه الله على القوم الظالمین.

۱ – قرآن مجید، سوره بلد، آیه ۱۰

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=32709

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند