امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
شهریار ، گزیدهٔ غزلیات
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینیکاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینیتو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینیهر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینیهمه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینیمن مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینیباغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینینی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینیتو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینیکی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینیشهریارا گر آئین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی
بادرود وسپاس به تمامی حق دیدگان ادب پارسی ،از نوشتارتان لذت ،واز اگاهیتان برکت بردم ، باتمام احترامیکه برای شما درکنج وجودم دارم خالی از حقیقت دیدم که نگویم نمیدانم به پیشنهاد بوده یا انتخاب ،بزرگ مرد تار ایران ولی این نوشته را با احترام اقای محمد معتمدی ،در یادبود استاد جلیل شهناز خواندند کلآ انچه از دل براید بر دل نشیند با سپاس فراوان همیشه پابرجا باشید ،روزها برشما ودسنان به
بااحترام. بهروز
با سلام و تحیات
دوست عزیزم بهروز، ممنون از توضیحات شایسته امید است که بعد از این هم لحظات شیرین و دوست داشتنی در سایت حرف محبت داشته باشید.
با مودت و مهر سید محسن نبوی