حافظ:“ذکر رخ و زلف تو دلم را وردیست که صبح و شام دارد”
"آن کس که به دست، جام دارد سلطانیِ جَم، مُدام دارد" "ذکر رخ و زلف تو دلم را وردیست که صبح و شام دارد" حافظ ، غزلیات (غزل ۱۱۸) آن...
"آن کس که به دست، جام دارد سلطانیِ جَم، مُدام دارد" "ذکر رخ و زلف تو دلم را وردیست که صبح و شام دارد" حافظ ، غزلیات (غزل ۱۱۸) آن...
"میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت" حافظ ، غزلیات (غزل ۹۲) میر من خوش میروی کاندر سر و پا...
حافظ ساقی نامه بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فزاید کمال آورد بده تا بخوری در آتش کنم مشام خرد تا ابد خوش کنم حافظ » ساقی نامه...
هوس باد بهارم به سوی صحرا برد باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد حافظ ، اشعار منتسب (شماره ۵) هوس باد بهارم به سوی صحرا برد باد...
" صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید " حافظ (لسان الغیب) » غزلیات بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری...
" ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت " حافظ » غزلیات ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به...
“قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست” “سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست” حافظ ، غزلیات...
" گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس " " از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی...
" صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست " حافظ » غزلیات صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحهای از گیسوی معنبر...
" اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست " حافظ » غزلیات اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست زبان خموش ولیکن دهان...
"عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد" "هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایسته...
"من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت...
" مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم " حافظ » غزلیات مرا عهدیست با جانان که تا جان در...
"در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد" "زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد"...
"دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطفهای بیکران کرد" حافظ »...