ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
"افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست" "ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده...
"افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست" "ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده...
"خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست" سعدی ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۴۹) خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست راحت...
قطعه شعر "من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی" از سعدی که یکی از اشعار شیخ اجل در دیوان اشعار اوست، بخشی از این شعر را استاد...
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهای سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۹۰) ای که ز دیده غایبی...
"دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم که هر شبی را روزی مقدر است انجام" "من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و...
" دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند " " گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند " سعدی »...
عشق در دل ماند و یار از دست رفت دوستان دستی که کار از دست رفت سعدیا با یار عشق آسان بود عشق باز اکنون که یار از دست رفت...
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الا بر آن که دارد با دلبری وصالی سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۵۹۵) هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی...
"چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی" سعدی ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۶۲۲) چشم رضا و مرحمت...
سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۵۳) سخت به ذوق میدهد باد...
"برخیز که میرود زمستان" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۴۷) برخیز که میرود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان...
"سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت" "دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست هم در آیینه توان دید مگر همتایت"...
"بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست" "ما را سر باغ و بوستان نيست هرجا كه تويی تفرج آنجاست گويند نظر به روی خوبان نهی است...
"اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۳) اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست مراد خویش دگرباره من نخواهم...
"هر که را باغچهای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود" "گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود" سعدی » دیوان اشعار...