سعدی:”مرا خود با تو چیزی در میان هست” با صدای سالار عقیلی
مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست سعدى » دیوان...
مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست سعدى » دیوان...
"برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را" "غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی باشد که نتوان...
" با تو برآمیختنم آرزوست وز همه کس وحشت و بیگانگی " سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۵۹۲) روی بپوش ای قمر خانگی تا نکشد عقل به دیوانگی...
جرعهای خوردیم و کار از دست رفت تا چه بی هوشانه در می کردهاند سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۲۲۴) گلبنان پیرایه بر خود کردهاند بلبلان را در...
"ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود" "در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن...
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را گبر و ترسا و...
"با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست" "ننهد پای تا نبیند جای هر که را چشم مصلحت بینست" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات...
"ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۵۸۳) ما سپر انداختیم گر تو کمان...
"هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر" "هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست ما به غیر از تو...
"رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که در برابر چشمم مصوری" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۵۵۱) رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که...
"دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۵۱) دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران...
"برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف اندود و زهر شکرآمیزت" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۳۸) چه دلها بردی ای ساقی به ساق...
"سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت" سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۱۵۳) سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا...
ای سرو بالای سهی؛ کز صورت جان آگهی وز هر چه در عالم بهی؛ ما نیز هم بد نیستیم سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۳۵) ای سرو بالای...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست سعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۱۲۰) خَبرت هست که بی روی تو آرامم...