“بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست”

“ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج آنجاست

گویند نظر به روی خوبان
نهی است نه این نظر که ما راست”

اشعار سعدی شیرازیسعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل شماره ۴۴)

بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست

فراش خزان ورق بیفشاند
نقاش صبا چمن بیاراست

ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج آنجاست

گویند نظر به روی خوبان
نهی است نه این نظر که ما راست

در روی تو سرّ ِ صنع‌ ِ بی چون
چون آب در آبگینه پیداست

چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست

هر آدمئیی که مُهر ِمِهرت
در وی نگرفت سنگ خاراست

روزی تر و خشک من بسوزد
آتش که به زیر دیگ سوداست

نالیدن بی حساب سعدی
گویند خلاف رای داناست

از ورطهء ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاستما را سر باغ و بوستان نیست هرجا که تویی تفرج آنجاست

ما را سر باغ و بوستان نیست هرجا که تویی تفرج آنجاست

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1903

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند