“خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست”

اشعار سعدی شیرازیسعدی ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۴۹)

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست

من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست

درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست

نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست

سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست

شعر خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست

“خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست”

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=44851

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند