“هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود”

“گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود”

اشعار سعدی شیرازیسعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۲۶۵)

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود

آن که در دامنش آویخته باشد خاری
هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود

سفر قبله درازست و مجاور با دوست
روی در قبله معنی به بیابان نرود

گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی
اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود

هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست
مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود

صفت عاشق صادق به درستی آنست
که گرش سر برود از سر پیمان نرود

به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود

به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق
نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود

عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
هیچ عیار نباشد که به زندان نرود

سعدیا گر همه شب شرح غمش خواهی گفت
شب به پایان رود و شرح به پایان نرود

گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2309

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند