سلوک راه حق

یحیى بن زکریا علیه السلام فرمود: تا آن هنگام که به هدایت خداوندی بر طریقه من میروید از علائم آسمانی و آفات فلکی پروا نکنید. روشـنان فلکی را اثری در ما نیست کاخ دل در خور اورنگ شهی باید کرد در کتاب فردوس از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود : «علیکم بلباس الصوف تجدون حلاوه الایمان و قله الأکل تعرفون فی الآخره و ان النظر فی الصوف یورث التفکر و التفکریورث الحکمه و الحکمه تجرى فی اجوافکم مثل الدم.»
یعنی : «بر شما باد که لباس پشمینه در بر کنید، تا حلاوت ایمان را در ذائقه جان خود احساس کنید. بر شما باد که کم بخورید، تا در آخرت ممتاز باشید. همانا که نگاه کردن بر پشم، در آدمی، موجب تفکر می شود و تفکر . سبب پیدایش حکمت در انسان است و حکمت همانند خون در درون شما جریان می یابد.»

حضرت علی علیه السلام فرمود: «الفتن ثلاث: حب النساء و هو سیف الشیطان و شرب الخمر و هو فخ الشیطان و حب الدینار و الدرهم و هو سهم الشیطان و من احب النساء لم ینفع بعیشه و من احب الاشربه حرمت علیه الجنه و من احب الدینار و الدرهم فهو عبد الدنیا.»
یعنی : «فتنه ها عبارت از این سه چیزند: زن دوستی که دوست داشتن زن چون شمشیر شیطان است و دیگر شراب خوردن که به منزله دام ابلیس است و سوم پول دوستی که چونان تیر آن ملعون است. هر کس که به زنان دلبندی و توجه داشته باشد، از زندگانی خود، بهره مند نخواهد شد و شارب خمر از بهشت محروم است و انسان پول دوست در حقیقت بنده و برده دنیا خواهد شد.»
عن الصدوق علیه الرحمه : «بسم الله الرحمن الرحیم – جاء جبرئیل الى النبی صلى الله علیه و آله فقال یا رسول الله ان الله تبارک و تعالی ارسلنی الیک بهدیه لم یعطها احداً قبلک. فقال رسول الله صلى الله علیه و آله قلت و ما هی؟ قال الصبر و احسن منه قلت و ما هو ؟ قال القناعه و احسن منه قلت و ما هو ؟ قال الرضا و احسن منه قلت و ما هو ؟ قال الزهد و احسن منه قلت و ما هو؟ قال الاخلاص و احسن منه. قلت و ما هو؟ قال الیقین و احسنه منه، قلت و ما هو؟ قال ان مدرجه ذلک التوکل على الله عز و جل. و قلت و ما التوکل على الله؟ فقال العلم بان المخلوق لا یضر و لا ینفع و استعمال الیأس من الخلق و اذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحدى سوى الله و لن برج و لم یخف سوى الله و لم یطمع فی احد سوى الله و هذا هو التوکل. قلت یا جبرئیل فما تفسیر الصبر؟ قال یصبر فی الضراء کما یصبر فی الشراء و فی الفاقه کما یصبر فی الغناء و فی البلاء کما یصبر فی العافیه فلایشکوا خـالقـه عـنـد المخلوق مما یصبه. قلت و ما تفسیر القناعه؟ قال یقنع مما یصیب من الدنیا – یقنع بالقلیل ویشکر الیسیر. قلت و ما تفسیر الرضا؟ قال الراضی لا یسخط على سیده اصاب من الدنیا او لم یصبه و لا یرضى لنفسه بالیسیر من العمل. قلت یا جبرئیل فما تفسیر الزهد؟ قال الزاهد یحب من یحب خالقه و یبغض من یبغض خالقه و یتخرج من حلال الدنیا و لا یلتفتها الى حرامها فان فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و برحم جمیع المسلمین کما یرحم نفسه و یتخرج من الکلام کما یتخرج من المیته التی قد اشتد الجوع و یتخرج من حطام الدنیا و زینتها کما یتجنب النار ان یغشیها وکان اجله بین عینیه. قلت یا جبرئیل و ما تفسیر الاخلاص؟ قال المخلص الذی لا یسأل الناس شیئاً حتى یجد و اذا وجد یرضى و اذا بقى عنه شیئاً أعطى فان لم یسأل المخلوق فقد قر الله عز و جل بالعبودیه فاذا وجد فرضی فهو عن الله راض والله تبارک و تعالى عنه راض و اذا اعطى الله عز و جل فهو على ثقه بر به عز و جل. قلت فما تفسیر الیقین؟ قال المؤمن یعمل الله کانه یراه فان لم یکن یرى الله الله براه و ان یعلم یقینا ان ما اصابه لم یکن لتخطیه و ان ما اخطأه لم یکن لیصیبه و هذا کله اغصان التوکل و مدرجه الزهد.»
یعنی :‌ از صدوق علیه الرحمه نقل شده است که: جبرئیل بخدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عرضه داشت: یا رسول الله خداوند متعال مرا با هدیه ای نزد تو فرستاده که پیش از این به هیچ کس چنین مرحمتی نفرموده است.
پیامبر پرسید: آن هدیه چیست؟
عرض کرد: صبر و بردباری و باز هم از این بهتر.
پیامبر : آن دیگر چیست؟
جبرئیل : قناعت و از آن هم بهتر.
پیامبر : از آن بهتر چیست؟
جبرئیل : رضا به داده حق تعالی و از این هم بهتر.
پیامبر : آن کدام است؟
جبرئیل : مقام زهد و از آن هم بهتر.
پیامبر : دیگر بهتر از آن چیست؟
جبرئیل : اخلاص و باز از آن بهتر.
پیامبر : بهتر از آن چیست؟
جبرئیل : مقام یقین و باز هم بهتر از آن.
پیامبر : نیکوتر از یقین چیست؟
جبرئیل : توکل بر خداوند عز و جل که نردبان این معنویت است.
پیامبر : توکل چیست؟
جبرائیل : آنکه آدمی یقین داشته باشد که از سوی مخلوق سود و زیانی باو نمی رسد و از غیر خدا مأیوس باشد. در چنین حال است که بنده خدا، جز به خاطر خداوند خود، کاری نخواهد کرد و به هیچکس جز او چشم امید نخواهد داشت و از هیچ چیز جز خداوند متعال خائف و ترسان نخواهد بود و طمع از غیر منقطع خواهد ساخت. آری این است معنی و حقیقت توکل به خدا.
پیامبر : ای جبرائیل معنی صبر و شکیبایی چیست؟
جبرائیل : صبر بردباری و تحمل است خواه در مشکلات و یا در حالت آسایش و آسودگیها – خواه به هنگام فقر و یا در حالت بی نیازی – خواه به وقت بلا یا در خوشیها و عافیتها، نیز صبر آن است که شکایت خالق خویش را نزد مخلوق نگوید و از حوادث سخت شکوه سر نکند.
پیامبر : ای جبرائیل تفسیر قناعت چیست؟
جبرائیل : قناعت آن است که بنده خدا به بهره خویش از دنیا خشنود باشد. به کم بسازد و سپاس ولینعمت خویش به جای آورد.
پیامبر : ای جبرئیل رضا چه معنی دارد؟
جبرائیل : حالت رضا در بنده آن است که بر مولای خویش به هیچ صورت خشمگین نشود و با زیادی و کمی بهره اش از دنیا از جای به در نرود و هرگز از عمل و عبادت و بندگی فروگذار نکند.
پیامبر : ای جبرائیل زهد را چه معنی است؟
جبرائیل : زاهد کسی است که دوستان خدای را دوست و دشمنان او را دشمن دارد، از حلال دنیا دوری کند و به حرام آن هرگز توجه نکند زیرا که در حلال دنیا حساب است و در حرامش عقاب و شکنجه است. چنین بندهای همان گونه که نسبت به خویشتن مهربان است، به همه مسلمانان مهر می ورزد و از سخن گفتن به همان قدر اکتفا می کند که گرسنه ای از خوردن گوشت مردهای ناگزیر است و از حطام این جهان و زر و زیور آن چنان می گریزد که گویی از آتشی سوزنده در گریز است. مرگ همواره در برابر چشم او است و از یاد آن لحظه ای غافل نمی شود.
پیامبر : ای جبرائیل بازگو که اخلاص چیست؟
جبرائیل : بندۂ مخلص کسی است که از دیگران چیزی نخواهد تا خود به آن برسد و چون به آن دست یافت راضی و خشنود باشد و اگر زیادتی ماند به دیگران بخشد. آن بنده که حاجت از خلق نخواهد در حقیقت به بندگی خود نسبت به حضرت احدیث جل و علا اقرار و اذعان کرده است. و آنکس که از قسمت خود راضی و خشنود است، در حقیقت، از خدای خود راضی و خشنود است و خداوند نیز از چنین پندهای راضی خواهد بود و هر آنکس که از مال خود در راه رضای خداوند به دیگران می بخشد در حقیقت نسبت به پروردگار خود کمال اعتماد و اطمینان را ابراز داشته است.
پیامبر : ای جبرائیل حقیقت یقین چیست؟
جبرائیل: هر بنده ای که یقین در دلش جای گرفته است چنان برای خدای خود عمل می کند که گویی پروردگار را به چشم مشاهده میکند و می داند که اگر او قادر به دیدن خداوند نیست بی شک خدای او را می بیند. این چنین بنده ای را قطع و یقین است که هر چه به وی رسیده است باید که به او می رسید و آنچه به او نرسیده است باید که به او نمی رسید. ای پیامبر اقسام توکل بر خدا و مدارج زهد و پارسایی اینها است.

مجلسی علیہ الرحمه گوید: عبارت زیر را به خط شیخ بهایی دیدم که نوشته است: شیخ شمس الدین محمد بن مکی گوید: این روایت را از خط شیخ احمد فراهانی رضی الله عنه خواندم که از عنوان بصری نقل کرده بود . عنوان بصری پیرمردی بود جلیل القدر و با ۹۴ سال عمر.

قال المجلسی طاب ثراه و جدت بخط شیخنا البهائی قدس الله روحه ما هذا لفظه قال الشیخ شمس الدین محمد بن مکی نقلت من خط شیخ احمد الفراهانی رضی الله عنه من عنوان البصری و کان شیخاً کبیراً قد اتى عطى علیه اربعه و تسعون سنه قال کنت اختلف الی مالک بن انس سنین فلما قدم جعفر الصادق علیه السلام الى المدینه اختلفت الیـه و احببت عن آخذ عنه کما اخذت عن مالک بن انس فقال «ع» لی یوما انی رجل مطلوب و معذلک لی اوراداً فی کل الساعه من آناء اللیل و النهار فلا تشتغلنی عن وردى و خذ عن مالک و اختلف الیه کما کنت تختلف الیه فاغتممت من ذلک و خرجت من عنده و قلت فی نفسی لو تفرس فی خیراً لما ضجرنی عن الاختلاف الیه و الاخذ عنه فدخلت مسجد الرسول و سلمت علیه ثم رجعت من الغد الى الروضه فصلیت فیها رکعتین و قلت اسئلک یا الله یا الله ان تعطف الى قلب جعفر علیه السلام و ترزقنی من علمه ما اهتدى بی الى صراطک المستقیم و رجعت الی داری مغتماً و لم اختلف الى مالک بن انس لما اشرب قلبی من حب جعفر علیه السلام فما خرجت من داری الأ الى الصلوه المکتوبه حتى عیل صبری و لما ضاق صدری تنعلت و تردیت و قصدت جعفراً علیه السلام وکان بعد ما صلیت العصر فلما حضرت باب داره استأذنت الیه فخرج خادم له فقال ما حاجتک فقلت السلام على الشریف فقال هو قائم فی مصلاه فجلست بحذاء بابه فما لبثت الا یسیرا اذ خرج خادم فقال ادخل على برکه الله فدخلت و سلمت علیه فرد على السلام فقال اجلس غفر الله لک فجلست فاطرق ملیاثم رفع رأسه و قال ابومن فقلت ابو عبدالله قال ثبت الله کنیتک و وفقک یا اباعبدالله ما مسئلنک فقلت فی نفسی لو لم یکن لى من زیارته و التسلیم غیر هذا الدعاء لکان کثیراً ثم رفع رأسه ثم قال ما مسئلتک فقلت سئلت الله عن یعطف قلبک علی و پرزقنی من علمک و ارجو ان الله تعالى اجابنی من فی الشریف ما سألته فقال یا اباعبدالله لیس العلم بالتعلیم انما هو نور یقع على قلب من یرید الله تبارک و تعالى ان یهدیه فان اردت العلم فاطلب اولاً فی نفسک حقیقه العبودیه و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله یفهمک قلت یا شریف فقال قل یا اباعبدالله قلت یا اباعبدالله ما حقیقه العبودیه قال ثلثه اشیاء ان لایرى العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا لان العبید لا یکون لهم ملک یرون المال مال الله یضعونه حیث امرهم الله به و لا یدبر العبد لنفسه تدبیراً و جمله اشتغاله فیما امره تعالی به ونهیه عنه فاذا لم یر العبد لنفسه فیما خـوله الله تعالى ملگاهان علیه الاتفاق فیما امره الله تعالى ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه الى مدیره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امره الله تعالى و نهیه لا یتفرغ منهما الى المراء و المباهات مع الناس فاذا اکرم الله العبد بهذه الثلثه هان علیه الدنیا و ابلیس و الخلق و لا یطلب الدنیا تکاثراً و تفاخراً و لا یطلب ما عند الناس عزا و علواً و لا یدع ایامه باطلاً فهذا اول درجه التقى قال الله تعالى تلک الدار الآخره تجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین. قلت یا ابا عبدالله اوصینی قال اوصیک بتسعه اشیاء فانها وصیتی لمرید الطریق الى الله تعالى و الله تعالى اسأل ان یوفقک لاستعماله ثلثه منها فی ریاضه النفس و ثلثه منها فی الحلم و ثلثه منها فی العلم فاحفظها و ایاک و التهاون بها قال عنوان ففرغت قلبی له فقال اما اللوائی فی الریاضه فاپاک ان تأکل ما لا تشتهى فانه یورث الحماقه و البله و لا تاکل الا عند الجوع و اذا اکلت فکل حلالا و سم الله اذکر حدیث الرسول صلى الله علیه و آله ما ملأ آدمی و عاء شرا من بطنه فان کان و لابد فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه و اما اللوانی فی الحلم فمن قال لک ان قلت واحده سمعت عشراً فقل ان قلت عشراً لم تسمع واحده و من شتمک فقل له ان کنت صادقا فی ما تقول فاسأل الله ان یغفر لى و ان کنت کاذبا فی ما تقول فالله اسأل ان یغفر لک و من و عدک بالخناء فعده بالنصیحه و الدعاء و اما اللوائی فی العلم فاسأل العلماء ما جهلت و ایاک ان تسألهم تعنتا و تجربه و ایاک ان تعمل برأیک شیئاً و خذ بالاحتیاط فی جمیع ما تجد الیه سبیلا و اهرب من الفتوى کهر بک من الاسد و لاتجعل رقبتک الناس جسرا قم عنی یا ابا عبدالله فقد نصحت لک و لا تفسد على وردی فانی امرء ضنین بنفسی.

وی گوید : عنوان بصری گوید.
«مدت دو سال نزد مالک بن انس رفت و آمد داشتم و چون حضرت جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام به مدینه آمد به حضورش رفتم تا همانطور که از مالک بن انس استفاده می کردم از او هم بهره مند شوم. روزی به من فرمود من تحت نظر دستگاه حکومتم وانگهی، در تمام ساعات روز و شب، ادعیه و عباداتی دارم که باید به جای آورم. نزد من میا و مرا از کارم باز مدار و به همان ترتیب سابق از مالک استفاده کن. من از شنیدن این سخن بسیار اندوهگین شدم و از خدمتش بیرون آمدم و پیش خود گفتم: اگر این مرد در من خیر و خبری می دید مرا اینچنین از خویش نمی راند و از علوم خود بی بهره ام نمی کرد. پس از آن به مسجد پیامبر رفتم و سلام دادم و در روضه شریفه دو رکعت نمام گزاردم و از خداوند خواستم که دل جعفر بن محمد الصادق را بر من مهربان کند و از دانشش بر من نصیبی دهد تا بدانوسیله راه مستقیم هدایت را باز شناسم. باری به خانه بازگشتم و دیگر به دیدار مالک بن انس نیز نرفتم که دلم از محبت جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام سیراب بود. مدتی انزوا گزیدم و جز برای اداء نماز از خانه خارج نمی شدم تا آنکه یک روز سینه ام تنگ و صبرم تمام شد. به همین سبب خود را آماده ساختم و پس از نماز عصر به سوی خانه آن حضرت راه افتادم. چون به در خانه رسیدم و اجازه دخول خواستم خدمتکاری بیرون آمد و گفت: چه می خواهی؟ گفتم می خواستم سلامی به خدمت «شریف» عرض کنم. خدمتکار گفت: حضرت در محل عبادت خود مشغول است. من همانجا منتظر ماندم. اما چیزی نگذشت که خدمتکار باز آمد و گفت: داخل شو على برکه الله، به خدمت حضرت رفتم و سلام کردم. جوابم داد و دستور فرمود بنشینم و مرا دعای خیر فرمود. پس از مدتی سربلند کرد و فرمود: کنیه ات چیست؟ عرض کردم: ابو عبدالله گفت: خداوند در این کنیه ثابت قدم و موفقت دارد. پیش خود گفتم که اگر حاصل این زیارت فقط همین دعا باشد بهره فراوانی برده ام. آنگاه حضرت سر مبارکشان را بلند کرده پرسیدند: چه میخواهی؟ گفتم از خداوند خواسته ام که قلب تو را بر من مهربان سازد و از علوم تو روزیم فرماید و امید دارم که خداوند از زبان تو پاسخم دهد و حاجتم را روا سازد. فرمود: ای ابا عبدالله، علم با فراگرفتن حاصل نمی شود، بلکه نوری است که به قلب هر کس که خدا بخواهد هدایتش فرماید می تابد. اکنون تو نیز، اگر طالب علمی، باید که اولاً در اندرون خود حقیقت عبودیت و بندگی حق را طلب کنی و جوینده علم باشی و با به کار بستن آن از خداوند مسألت کنی تا به تو درک و فهم عنایت فرماید. گفتم: ای «شریف» فرمود بمن «شریف» خطاب مکن، مرا ابو «عبدالله» نام ببر. گفتم: ای اباعبدالله، حقیقت عبودیت و بندگی چیست؟ فرمود سه چیز است: اول آنکه بنده خدا نباید خویش را مالک چیزی بداند که خدا به وی مرحمت کرده است از آنکه بندگان خدا مال و ملکی برای خود قائل نیستند و همه را از آن حق می دانند و در راهی که او فرموده است مصروف می دارند. دوم آنکه بنده خـدا نباید برای خود تدبیر کند و سوم آنکه کارش منحصراً اجرای فرامین حق و اجتناب از منهیات و محرمات باشد. اگر بندهای خویش را مالک مالی که خدا به او مرحمت کرده نشناسد دیگر اتفاق آن مال بر او سنگینی نخواهد کرد زیرا که همه چیز را مال و مملوک خدای خود می داند و از سوی دیگر اگر تدبیر امور خویش را به خدا واگذارد، تحمل مصائب و سختیهای دنیا بر او آسان می شود و اگر مشغله اش انجام اوامر و پرهیز از معاصی و مناهی باشد دیگر فرصت آلوده شدن به مجادله و مباهات و فخر فروشی برای او باقی نخواهد ماند و اگر بنده ای با توفیق بر این سه امر مورد مرحمت و اکرام پروردگار متعال واقع شود دنیا و شیطان و خلق نزد او کوچک و حقیر می شوند و دنیا وسیله فخر فروشی و زیاده طلبی او نخواهد شد و عزت نفس و بلندی طبع دیگر به او اجازه نمی دهد که به مال و منال دیگران چشم داشته باشد و ایام عمر خویش را به بطالت و بیهودگی تـلف نخواهد کرد. آنچه گفته شد تازه نخستین مرتبه تقوی و پرهیزگاری است که خداوند متعال فرمود: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لا فساداً و العاقبه للمتقین»(۱).
یعنی : «آن خانه آخرت (و سعادت جهان دیگر) را تنها به کسانی واخواهیم گذاشت که نخواهند خویشتن را در روی زمین بالاتر و برتر از دیگران بپندارند و آنها که قصد تباهی و فساد نکنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است.»عرضه داشتم: یا ابا عبدالله مرا اندرزی ده. فرمود ترا به نه چیز سفارش میکنم و خود سفارشی است به همه آنها که بخواهند سالک راه حق باشند، و از خداوند مسألت می کنم که ترا در به کار گرفتن این نصایح یاری و توفیق دهد. اینک بدان که سه اندرز از این نه نصیحت راجع به ریاضت نفس است و سه دیگر در مورد حلم و بردباری و سه سفارش آخر من مربوط به علم و دانش است، آنها را به خاطر بسپار و مباد که در به کار بردن آنها سستی و کاهلی کنی.

۱- آیه ۸۳ سوره ، قصص، قرآن مجید

عنوان بصری گوید: دل به گفته های آن حضرت سپردم و خویشتن را آماده حفظ نصایح وی ساختم. آنگاه فرمود: آنچه در مورد ریاضت نفس به تو سفارش میکنم آن است که از خوردن بدون اشتها بپرهیزی که این کار موجب احمقی و بلاهت می گردد، فقط به هنگام گرسنگی دست به طعام دراز کن، غذایی که می خوری حلال باشد و از حرام آن سخت بپرهیز و وقت خوردن از یاد خدا غافل مباش و پیوسته گفتار پیامبر خدا را به خاطر داشته باش که فرموده است: «آدمی ظرفی را که بدتر از شکمش باشد پر نکرده است.» و آنگاه که غذا خوردن ضرورت دارد باید که به قدر ثلث گنجایش معده خود غذا بخوری و ثلث دیگر آن برای نوشیدن و ثلث آخر را برای تنفس خود باقی گذاری، اما سه سفارشی که در مورد حلم و بردباری به تو می دهم آن است که از مجازات و مقابله به مثل خودداری کنی. فی المثل اگر کسی گوید که در پاسخ یک دشنام، ده دشنامت خواهم گفت، بگو از من در برابر هر ده دشنام، یک دشنام نیز نخواهی شنفت و اگر کسی ناسزایت گفت، در جوابش بگو: اگر به این ناسزا سـزاور هستم، از خدا می خواهم که مرا ببخشاید و از عمل بد من صرف نظر فرماید و اگر به آن گفته، سزاوار نیستم، از پروردگار خود برای تو استغفار میکنم و آمرزش می طلبم. اگر کسی تهدیدت کند، در برابر، نسبت به او دلسوزی و درباره او دعای خیر کن. اما سه سفارش آخرم که در زمینه علم و دانش است، آنکه: جهد کنی تا آنچه نمی دانی، از دانایان بپرسی و مباد آنکه به قصد سرزنش و یا تجربه و آزمایش، از کسی پرسشی کنی و مباد که صرفاً به اندیشه و رأی خود رفتار کنی و پیوسته جانب احتیاط را به قدر امکان رعایت کن. بکوش که از دادن فتوی، همچنانکه از شیر ژیان می گریزند، حذر کنی و هرگز گردن خود را، پل دیگران مساز و وبال کار مردمان را بر عهده و دوش خویشتن میفکن. حال آنچه باید در نصیحتت بگویم گفتم برخیز و روا مدار وقت من ضایع و تباه گردد و از اذکار و عبادات فرو مانم که من در صرف نقد عمر خویشتن بی سخاوت و سختگیرم.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام چنین سفارش فرمود: «یا علی اوصیک فی نفسک بخصال فاحفظهما ثـم قـال اللـهـم اعـنه، امـا الأولى، الصدق، لا یخرجن من فیک کذبه ابدأ و الثانیه الورع، لاتجتر على خیانه و الثالث الخوف من الله تعالی کانک تراه و الرابعه کثره البکاء الله تعالى، ببنی لک بکل دمعه الف بیت فی الجنه و الخامسه بذلک مالک و دمک دون دینک و السادسه الأخذ بسنتی فی صلاتی و صیامی و صدقتی.»

یعنی : « یا علی، ترا به چند خصلت سفارش میکنم و از خداوند می خواهم که ترا در رعایت آنها یاری و مددکاری فرماید. یکی آنکه راستگو باشی و هرگز سخن دروغ از دهانت خارج نشود. دوم آنکه پارسایی و خویشتن داری را مرعی داری و به خیانت، گستاخی نورزی، سوم آنکه همواره، از خدای خائف باشی و او را پیوسته حاضر و ناظر خویش بدانی. چهارم آنکه در پیشگاه پروردگار، بسیار گریه کنی که خداوند در برابر هر قطره سرشک تو، هزار خانه در بهشت برای تو خواهد ساخت. پنجم آنکه در راه دین خود، از بذل مال و جان دریغ نکنی و بالاخره ششم آنکه در نماز و روزه و صدقه، راه و روش مرا منظور نظر داری و بر طبق آن عمل کنی.»

در حدیث بیست و دوم از اربعین شیخ بهائی رحمه الله علیه، از حسـن بـن عـلى علیهماالسلام آمده است که: چون پدرم را هنگام رحلت فرا رسید، مرا چنین اندرز و وصیت فرمود:
« هذا ما أوصى به علی بن ابیطالب اخو محمد رسول الله (ص) و ابن عمه و صاحبه. اول وصیتی، انی اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله اختاره بعلمه و ارتضاه بخیرته و ان الله باعث من فی القبور وسائل الناس عن اعمالهم عالم بما فی الصدور، ثم انی اوصیک یا حسن – وکفى بالله وصیاً ـ بما اوصانی به رسول الله صلى الله علیه و آله فاذا کان ذلک یا بنی فالزم بیتک و ابک علی خطیئتک ولا تکن الدنیا أکبر همک اوصیک یا بنی بالصلوه عند وقتها و الرکوه فی أهلها عند محلها و الصمت عند الشبهه و العدل فی الرضاء و الغضب و حسن الجوار و اکرام الضیف و رحمه المجهود و اصحاب البلاء وصله الرحم و حب المساکین و مجالستهم و التواضع فانه من افضل العباده و قصر الامل و ذکر الموت و الزهد فانک رهین موت و غرض بلاء و طریح سقم و اوصیک یا بنی بخشیه الله فی سر امرک و علا نیتک و انهاک عن التسرع فی القول و الفعل و اذا عرض شی ء من امر الآخره فابدأ به و اذا عرض شیء الدنیا فتأته حتى تصیب رشدک فیه و ایاک و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرین السوء بغر جلیسه وکن الله یا بنی عاملاً و عن الحناء زجوراً و بالمعروف آمراً و عن المنکر ناهیاً و راح الاخوان فی الله و احب الصالح و دارالفاسق عن دینک و ابعضه بقلبک و زائله باعمالک لان لاتکون مثله و ایاک و الجلوس فی الطرقات و دع الممارات و المجارات مع من لاعقل له ولا علم و اقتصد یا بنی فی معیشتک و اقتصد فی عبادتک و علیک فیها بالامر الدائم الذی تطیقه و الزم الصمت تسلم و قدم لنفسک تغنم و تعلم الخیر تعلم وکن الله ذاکراً على کل حال و ارحم من اهلک الصغیر و وفر منهم الکبیر و لا تأکلن طعاماً . قبل اکله و علیک بالصوم فانه زکوه البدن و جنه لاهله و احـذر جلیسک و اجتنب عدوک و علیک بمجالس الذکر و اکثر من الدعا فانی لم الک یا بنی نصحاً و هذا فراق بیتی و بینک. اما الصلوه فالخمسون رکعه و رکعه و اماالصوم فثلثه فی کل شهر، خمیس فی اوله و اربعاً فی وسطه و خمیس فی آخره و الصدقه فجهدک حتى تقول اسرفت و لم تسرف و علیک بصلوه اللیل و علیک بصلوه اللیل و علیک بصلوه اللیل و علیک بصلوه الزوال و علیک بصلوه الزوال و علیک بصلوه الزوال و علیک بتلاوه القرآن على کل حتى تصدق حال و علیک برفع یدیک فی صلوتک و تقلیبها و علیک بالسواک عند کل وضوء و علیک بمحاسن الاخلاق فارکبها و مساوى الاخلاق فاجتنبها. فان لم تفعل فلا تلو من الا نفسک.»
یعنی : «اینها وصیتها و سفارشهای علی بن ابیطالب، برادر محمد رسول خدا (ص) و پسر عم و مصاحب اوست: در آغاز شهادت می دهم که خدایی جز خداوند نیست و محمد(ص) فرستاده او است که به علم خود، برای رسالت انتخابش فرمود و به مشیت خود او را برگزید، و گواهی می دهم که خداوند، همه مردگان فرو خفته در گور را خواهد برانگیخت و از اعمالشان حساب خواهد کشید و او به همه اسرار سینه ها آگاه است.
پس از اینها، وصیت و سفارش می کنم به تو ای حسن، – «با آنکه خداوند بهترین و کافی ترین وصی است» – ترا سفارش می کنم به آنچه سفارش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من بود.
پسر عزیزم، چون چنین است، بعد از من، در خانه خود گوشه ای گیر و بر خطاهای خود اشک بریز، مباد که دنیا بالاترین و بزرگترین مسأله زندگی و مهمترین هم و غم تو باشد.
پسر عزیزم، سفارشت می کنم که نماز را در سر وقت آن بگزاری و صدقات و زکوه مال خود را به موقع و به مستحقان آن بپردازی و در مسائلی که بر تو روشن نیست، سکوت اختیار کنی و عدالت را چه در حالت خشنودی و چه به هنگام خشم، رعایت کنی و نسبت به همسایگان، حسن جوار داشته باشی و میهمان خویش را گرامی داری با رنجدیدگان و بلا کشیدگان، مهربان باشی و از خویشاوندان، پیوند نگسلی و با فقیران و بیچارگان مهربان باشی و با ایشان، نشست و برخاست کنی و جانب فروتنی و تواضع فرو نگذاری،که فروتنی والاترین عبادت است، پسرم آرزوهای دور و دراز را رها کن و مرگ را همواره مد نظر دار و زهد و پارسایی پیشه خود ساز، زیراکه به هر حال، گروگان مرگ و آماج تیرهای بلا و ذلیل بیماریها هستی.
وصیتت می کنم که در پنهان و پیدا، خدای ترس باشی و از شتاب در گفتار و کردار، بازت می دارم. (مراقب باش) اگر امری از امور آخرت پیش آید، مقدم بر هر کار دیگر، به انجام آن پرداز و اگر امری دنیوی باشد، در آن مشتاب تا آنکه که حقیقت و طریق صحیح آن بر تو آشکار گردد. ترا از مراکزی که موجب اتهام است، بر حذر می دارم و از محفلی که مظنون به بدی و تباهی است، منع می کنم که همنشین بد، آدمی را فریب خواهد داد.
پسرم! پیوسته برای خاطر خداکار و از بدگویی اجتناب کن، به نیکویی ها فرمان ده و از بدیها منع کن و به برادران دینی خود، آسایش و راحت رسان. دوستدار صالحان و نیکوکاران باش و دین خویش را از آفت فاسقان و تباهکاران، نگاهدار و در دل نسبت به آنان دشمن باش و با رفتار خود، از خویشتن دورشان ساز، تا مانند و هماهنگ ایشان نشوی و مباد که در کوچه و معابر جلوس کنی و از جدال و بحث با بیخردان و نادانان دوری گزین.
پسر عزیزم، در طریق زندگانی میانه رو باش و در راه بندگی و عبادت نیز به اقتصاد گرای و به آن قدر از عبادت که بتوانی همیشه به جای آوری، قناعت و اکتفا کن خاموشی گزین تا سلامت مانی و برای آینده خود، توشهای برگیر که غنیمت تو شود و در آموختن بکوش، تا دانا و آموخته گردی. پیوسته به یاد خدا باش و در خانه، به کهتران، مهربانی کن و به مهتران حرمت گزار تا به دیگران نبخشیده ای، به خوراک دست مبر. بر تو باد که از روزه داری، فرو مگذاری که روزه زکوه بدن و سپری محافظ برای روزه دار است. از همنشین خود غافل مباش و از دشمن بپرهیز، در مجالس ذکر خدا شرکت نما و دعا بسیار کن. من در نصیحت تو،نکته ای و انگذاشتم و زمان جدائی ما فرا رسیده است.
( پسرم) روزانه، پنجاه و یک رکعت نماز بگزار و پنجشنبه اول و چهارشنبه میان و پنجشنبه آخر هر ماه را صائم باش. بقدر توانائی، در راه خدا اتفاق کن، تا آنجا که پنداری در این کار زیاده روی کرده ای ولیکن در حقیقت، زیاده روی نکرده باشی. نماز شب را مراقبت کن، نماز شب را مراقبت کن نماز شب را مراقبت کن، توجه به نماز ظهر داشته باش، توجه به نماز ظهر داشته باش و در هر حال از تلاوت قرآن کریم غفلت مورز و به هنگام نماز، دست ها بسوی آسمان بردار و از گذشته نادم و پشیمان باش و به هنگام هر وضو، مسواک کن. (پسرم) خود را به اخلاق نیکو بیارای و از زشتیها آزاد و منزه شو، اینک اگر به اندرز و نصیحت من، گوش دل نسپاری و بر آنها کار نکنی، باید که تنها خود را ملامت و سرزنش کنی.»

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیأتین على الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه الا من یفر من شاهق الى شاهق و من جحر الى جحر کالثعلب باشباله. قالوا: و متى ذلک الزمان؟ قال: اذا لم تنل المعیشه الأ بالمعاصی. فعند ذلک حلت العزوبه. قالوا: یا رسول الله، امرتنا بالتزویج. قال: بلى و لکن اذاکان ذلک الزمان فهلاک الرجل على یدى ابویه فان لم یکن له ایوان فعلى یدى زوجته و اولاده فان لم یکن زوجه و ولد فعلى یدى قرابته و جبرانه. قالوا: وکیف ذلک یا رسول الله؟ قال : یعیرونه بضیق المعیشه و یکلفونه ما لا یطیق حتى یوردوه مورد المهلکه.»
یعنی : «زمانی بر مردم فرا رسد که دین دینداران از تباهی در امان نماند، مگر آنکه همچون روباهی که بچگان خود را محافظت می کند، برای حفظ و حراست دین خود، از سر کوهی به کوهی و از سوراخی به سوراخی دیگر بگریزند، گفتند: یا رسول الله، این زمان، چه هنگام فرا خواهد رسید؟ فرمود: آنگاه که آدمی به روزی خود، جز با معصیت و گناه دست نتواند یافت. در چنین ه هنگامه است که عز و بت و گریز از ازدواج، حلال و مباح می گردد. گفتند: ای پیامبر خدا، تو ما را امر فرموده ای که همسر گزینیم. فرمود: آری، لیکن در آن زمان و در آن گیر و دار، موجب هلاک و تباه آدمی به دست پدر و مادرها فراهم می گردد و اگر پدر و مادر نباشند، به دست زن و فرزند به فساد در خواهند افتاد و اگر وی را زن و فرزندی نباشد، خویشان و همسایگان او را از راه به در خواهند برد. پرسیدند: چگونه چنین حالتی رخ خواهد نمود؟ فرمود: به این صورت که انسان را به تنگی معیشت و فقر سرزنش و نکوهش می کنند و او را به آنچه مقدورش نیست، و امیدارند، تا آنجا که یکسره از راهش منحرف و به مهالک دچارش می سازند.»

حضرت علی علیه السلام فرماید:
«اطع الله بقدر حاجتک الیه و اعص الله بقدر طاقتک على عقوبته و اعمل لدنیاک بقدر مقامک فیها و اعمل لآخرتک بقدر بقائک فیها.»
یعنی: «خدای را به قدر نیازی که به او داری، فرمان بر و به آن مقدار که بر عذابش، طاقت می آوری معصیتش به جای آور و برای آن مدت که در جهان خواهی زیست، کوشش کن و به اندازه زمانی که در آن جهان درنگ خواهی داشت، توشه عمل برگیر.»

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «اخترت من التوریه اثنی عشر آیه فنقلتها الى العربیه و انا انظر الیها فی کل یوم ثلث مرات ؟
الاولى: یابن آدم لاتخافن سلطاناً مادام سلطانی علیک باقیاً و سلطانی علیک باق ابدأ.
الثانیه : یا بن آدم لا تخافن فوت الرزق مادام خزانتی مملوه و خزانتی مملوه ابدأ.
الثالثه : یا بن آدم لا تستأنس باحد مادام وجد تنی و متی اردتنی وجدتنى باراً قریباً.
الرابعه : یا بن آدم انا و حقی لک محباً فبحقى علیک کن لى محباً.
الخامسه : یا بن آدم لا تأمنن قهرى حتى تجوز على الصراط.
السادسه : یا بن آدم خلقت الاشیاء کلها لاجلک و خلقتک لاجل عبادتی فلا تهمل ما خلقتک لاجله لما خلقته لاجلک.
السابعه : یا بن آدم خلقتک من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه و لم اعى بخلقک ایعنیتی رغیف اسوقه الیک.
الثامنه : یا بن آدم، تغضب على من اجل نفسک و لا تغضب على نفسک لاجلی؟
التاسعه : یا بن آدم علی رزقک و علیک فریضتی فان خالفتنی فی فریضتی فانی لا اخالفک فی رزقک.
العاشره : یا بن آدم کل شیء یریدک لاجله و انا اریدک لاجلک فلا تفر منى.
الحادی عشر: یا بن آدم آن رضیت بما قسمت لک ارحت قلبک و بدنک و انت محمود و ان لم ترض بما قسمت لک سلطت علیک الدنیا حتى ترکض فـیـهـا کـرکض الوحش فی البریه ولاتنال الا ما قدرت لک و انت مذموم.
الثانیه عشر : یا بن آدم ان قمت بین یدى فقم کما تقوم العبد الذلیل بین یدى ملک الجلیل و کن کانک ترانى فان لم ترانی فانی اراک.»

یعنی : «از تورات، دوازده آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه، سه نوبت در آنها می نگرم :
آیه نخست : ای آدمیزاده، تا آن هنگام که در تحت قدرت و سلطنت منی، از شکوه هیچکس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاویدان است.
آیه دوم: ای آدمیزاده، تا آنگاه که خزینه ها از ارزاق، پر دارم، از نرسیدن روزی خویش میندیش و بدان که خزاین من پیوسته پر خواهد ماند.
آیه سوم: ای آدمیزاده، تا آن زمان که مرا توانی یافت، به هیچ کس دیگر دل مبند و بدان که هر وقت مرا جویا شوی، نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت.
آیه چهارم : ای آدمیزاده، به حق خودم سوگند که من دوستدار توام، پس به حقی که بر تو دارم، سوگندت می دهم که دوستدار من باش.
آیه پنجم : ای آدمیزاده، تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته ای، از خشم من ایمن منشین.
آیه ششم : ای آدمیزاده، همه چیز را به خاطر تو آفریدم و ترا به خاطر عبادت خود، پس مباد که در راه آنچه برای تو آفریده ام از آنچه تو را برای آن آفریدم در گذری.
آیه هفتم : ای آدمیزاده، ترا از خاک و پس از آن از نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجی و دشواری نداشت؛ اینک پنداری که از رساندن قرص نانی به تو در رنج و دشواری اندر شوم.
آیه هشتم : ای آدمیزاده، محض خاطر خویش بر من آشفته می شوی، لیکن به خاطر من بر خود خشمگین و آشفته نمیگردی؟
آیه نهم : ای آدمیزاده، روزی تو بر من فرض است و مرا نیز بر تو فرایضی است؛ لیکن (بدان که اگر در انجام فرایض نسبت به من سر پیچی کنی، من نه آنم که از فرض و عهده خویش سر باز پیجم.
آیه دهم : ای آدمیزاده، هر کس ترا برای خودش می خواهد، اما من ترا برای خودت خواهانم؛ پس از من مگریز.
آیه یازدهم : ای آدمیزاده، اگر به آنچه روزیت کرده ام، راضی و خشنود باشی، جان و تن خویش را در آسایش و راحت نهادهای و انسانی سزاوار و ستوده ای، لیکن اگر به قسمت من رضا ندهی، چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که چونان حیوان وحشی بادیه پیمایی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بر فزون تر از آنچه روزی مقسوم تو کرده ام، دست نخواهی یافت و انسانی ناسزاوار و ناشایسته ای.
آیه دوازده : هرگاه در برابر من به بندگی ایستادی، چنان باش که بنده ای خاکسار در برابر پادشاهی شکوهمند ایستاده است و چنان باش که در منظر خویش، مرا می یابی،که اگر تو مرا تتوانی دید، من ترا می بینم.»

در «صحف» حضرت ابراهیم خلیل على نبینا و آله و علیه السلام آمده است:
«الصمت عن الباطل صوم و الیأس عن المخلوقین صلوه و حفظ الجوارح حجه و ترک الهواء جهاد والکف عن الشر صدقه. یعنی : «لب فرو بستن از گفتار باطل و بیهوده، به منزله روزه است و امید بر کندن از غیر خدا، همچون نماز و حفظ و نگهداری اعضا از حرام، معادل حج خانه خدا و ترک هوای نفس، همانند جهاد و خویشتن داری از ارتکاب بدیها، هم ارز صدقه است.»

از جمله وصایای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است:
« اوصیکما بتقوى الله و ان لاتبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تأسفا على شیء منها زوى عنکما و قولا بالحق و اعملا الآخره وکونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی هذا بتقوى الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جد کما رسول الله (ص) کما یقول : «اصلاح ذات البین أفضل من عامه الصلوه و الصیام.» الله، الله، فی الایتام فلا تغبوا افواههم و لا تضیعوا بحضرتکم. والله، والله، فی جیرانکم فانه وصیه نبیکم ما زال یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم والله والله فی القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. والله والله فی الصلوه فانها عمود دینکم. والله والله فی بیت ربکم، لاتخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا والله والله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله و علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع، لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فتولى علیکم اشرارکم ثم تدعون فلا تستجاب لکم.»
یعنی : «شما را به پرهیزگاری و تقوی سفارش میکنم و توصیه می کنم که در طلب دنیا مباشید، هر چند که دنیا در طلب شما باشد و بر چیزی که از دستتان رفته، تأسف مخورید. حق بگویید و برای آن جهان کار کنید. خصم ظالم و یار مظلوم باشید. من شما و همه فرزندان و خاندانم و همه کسانی را که این وصیت نامه به دستشان خواهد رسید، سفارش می کنم که پارسا و پرهیزگار باشید. نظم و ترتیب را در امور خود مرعی دارید و میان افراد، صلح و سازش برقرار سازید که من، خود، از جدتان رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «اصلاح ما بین افراد، از نماز و روزه سالیانه افضل و برتر است». خدا را، خدا را، که بر یتیمان توجه و عنایت کنید، از حالشان غافل مباشید و مباد که با وجود شـما حقوقشان پایمال گردد. خدا را، خدا را، که با همسایگان خوشرفتار باشید، که این سفارش پیامبر شماست؛ همواره در مورد همسایگان توصیه می فرمود، تا بدان پایه که پنداشتیم میان همسایگان، توارث برقرار خواهد ساخت. خدا را، خدا را، که از قرآن غفلت مکنید مبادا که دیگران در عمل بر طبق آن کتاب از شما پیشی گیرند. خدا را، خدا را، که مراقب نماز خود باشید. نماز، ستون دین شما است. خدا را، خدا را، که متوجه خانه پروردگارتان باشید و تا زنده اید، زیارت آن خانه را از خاطر مبرید که عذاب خدا مهلتتان نخواهد داد. خدا را، خدا را، که با مال و جان و زبان در راه حق جهاد و کوشش کنید. بر شما باد که با یکدیگر، رابطه و پیوندتان استوار باشد و از بخشش به همگنان دریغ مورزید. از اعراض و قهر و گسستن روابط بر حذر باشید. مباد که امر به معروف و نهی از منکر در میان شما منسوخ گردد، که در نتیجه، اشرار جامعه بر سرتان مسلط شوند و آنگاه هر چه دعا کنید و از خدای دفع آن بلا بخواهید، پاسختان داده نخواهد شد و دعایتان به هدف اجابت نخواهد رسید.»

در کتاب کافی، از حضرت ابی الحسن موسى بن جعفر علیهما السلام، مروی است که فرمود:
« با هشام، من على ثلاث فکانما اعان هواه على هدم عقله: من اظلم نور تفکره بطول امله و محی طرائف حکمته بفضول کلامه و اطفاء نور عبرته بشهوات نفسه سلط ثلاثاً فکانما اعان هواه على هدم عقله و من هدم عقله افسد علیه دینه و دنیاه.»
یعنی: « یا هشام، هر آنکس که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد، همانند آن است که هوای نفس را بر ویران کردن عقل خویش مساعدت کرده باشد؛ آنکس که با آرزوهای دور و دراز، نور فکرت و روشنی اندیشه خود را به تاریکی کشاند و آنکس که با سخن بیهوده، لطائف حکمت و خرد را نابود سازد و آنکس که با پیروی از شهوات و خواهشهای نفس، نور عبرت و پند پذیری را در اندرون خویش خاموش کند. این چنین کس، در حقیقت، به دست خود، کاخ خرد خود را ویران ساخته است و آنکس که خودش به تباهی و ویرانی فرو افتد، دین و دنیایش خراب خواهد شد.

شیخ مقتول(۱) رحمه الله علیه، می نویسد:
«بدان که بی هیچ شک و تردید، با اعمال و رفتار و اقوال و گفتار و افکار و پندار خود روبرو خواهی شد و از هر حرکت قولی و فعلی و یا فکری تو، صورتی روحانی در برابرت حاصل می شود. حال اگر این حرکت، معقول و مطابق با موازین خرد باشد، آن صورت روحانی، موجب پیدایش فرشته ای خواهد شد که با همنشینی او، در دنیای خود، لذت بری و در آخرت نیز با نورش، هدایت شوی. لیکن اگر این حرکت، شهوانی و یا از خشم و غضب منشأ گرفته باشد، آن صورت، ماده پیدایش شیطانی خواهد شد که ترا در زندگی دنیا آزار خواهد داد و پس از مرگ نیز مانع و حاجب استفاده تو از نور هدایت خواهد شد.

۱ – مقصود از شیخ مقتول، خواهر زاده شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ الاشراق است. (کشکول شیخ بهایی).

امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام به کمیل فرمود: «پاکمیل مر اهلک آن تروحوا فی المکارم و یدلجوا فی حاجه من هو نائم فوالذی وسع سمعه الاصوات، ما من احد اودع قلباً سروراً الأ و خلق الله من ذلک السرور لطفاً اذا ثابته نائبه انحدر علیها کالسیل فی انحداره فیطردها کما یطرد غرائب الابل.»
یعنی: ای کمیل، خانواده خود را فرمان ده که خویشتن را به محامد اخلاق و مکارم صفات، آراسته سازند و در تاریکی شب ها برای رفع نیازمندی خفتگان بکوشند. سوگند به آن خدا که شنواییش، اصوات را احاطه کرده است، هر کس در دل دیگران، سرور و شادمانی ایجاد کند، خداوند متعال از آن سرور، لطفی بیافریند که چون اندوه و غصه به آن کس هجوم آورد، آن لطف همچنان سیلی که در بستر سراشیب، فضول اشتران را با خود می برد، اثر اندوه از دل آن کس بزداید.»

کتاب کافی از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «حرام على قلوبکم ان تعرفوا حلاوه الایمان حتى تزهدوا فی الدنیا.»
یعنی : «تا آن زمان که نسبت به دنیا بی رغبت نشوید، دلهایتان از درک حلاوت ایمان محروم و بی نصیب خواهند ماند.»

شهید، قدس سره، یکی از برادران خود را چنین اندرز می دهد و سفارش می کند: «مراقب باش که در پیدا و پنهان، پرهیزگار و خدای ترس و نسبت به خلق خدا، نیکخواه و نیک اندیش باشی، هر چند به تو بد کرده باشد. آزار مردمان را بر تن خویش بپذیر و اگر ناسرایت گفتند و یا اهانت کردند، از جای به در مشو و در صدد مکافات و مقابله به مثل مباش و پاسخ زشت بر زبان میاور. چون خشم بر تو مستولی شد، لب از گفتار فرو بند و به جایی دیگر رو و خویشتن به کار سرگرم و مشغول دار. باید که در امر دنیا و آخرت خود، بیندیشی و نسبت به پروردگار خود، با اخلاص و توکل باشی و در امور مهم به حضرت او امید بربندی. در برابر آنکس که به تو نیکوکار است، سپاسگزاری کنی. از خنده بپرهیز که خنده دل آدمی را می میراند. نماز خود را از اوان وقتش به تأخیر میفکن، هر چند ترا کاری و هر گونه کاری پیش آید. قضاء نمازی که بگردن داری، به تعویق مینداز، هر چند که قضاء نماز یکروزه باشد. همواره در جستجوی دانش بـاش. بپرهیز از منازعت و رد کسی که نزد او بطلب علم می پردازی، بلکه آنچه را که بر تو گوید با دیده قبول بنگر. و زنهار از اینکه چیزی را که در یک شب می خوانی و فرا می گیری از نظر بیندازی. از قرآن، برای خود ذکر و وردی معین کن و اگر بتوانی، کتاب خدا را از بر کن، بلکه به هر حال و به قدر وسع در حفظ آن بکوش. بکوش که هر روزت ولو به مقدار اندک، به از دیروز باشد. به گفته مردم سخن چین گوش فرا مده … مراقب باش که با هیچکس، جز در زمینه علم و دانش گفتگو نکنی و از سخن بسیار ار و بازگو کردن گفتار دیگران دوری گزین و در هر روز ۲۵ مرتبه بگو: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین والمسلمات، زیرا که در این کار، پاداشی بزرگ است و پس از نماز عصر ۷۷ بار استغفار کن و سوره قدر و توحید را بسیار تلاوت کن.»

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به فرزند خود، حضرت امام حسن علیه السلام، چنین نصیحت و سفارش فرمود:
«یا بنی، لافقر اشد من الجهل و لا عدم ا اشد من عدم العقل و لا وحده و لا وحشه اوحش من العجب و لا حسب کحسن الخلق و لا ورع کالکف عن محارم الله و لا عباده کالتفکر فی صنعه الله عز و جل. یا بنی، العقل خلیل المرء و الحلم وزیره و الرفق والده و الصبر من خیر جنوده. یا بنی، أنه لابد للعاقل ان ینظر فی شأنه فلیحفظ لسانه و لیعرف اهل زمانه، یا بنی، ان من البلاء الفاقه و اشد من ذلک مرض البدن و اشد مـن ذلک مرض القلب و ان من النعم سعه المال و افضل من ذلک صحه البدن و افضل من ذلک تقوی القلوب. یا بنی، للمؤمن ثلاث ساعات: ساعه یناجی فیها ربه و ساعه یحاسب فیها نفسه و ساعه یخلو فیها بین نفسه و لذتها فیما یحل و یحمد و لیس للمؤمن بـد مـن ان یکون شاخصاً فی ثلاث، مرمه لمعاش او خطوه لمعاد او لذه فی غیر محرم.»
یعنی : « پسر عزیزم، هیچ نیازمندی، از جهل بدتر نیست و هیچ ناداری، به پای ناداری عقل و خرد نمی رسد و هیچ تنهایی، به قدر عجب و خودبینی، وحشت افزا نیست و هیچ شرافتی، همانند حسن خلق نباشد و هیچ پارسایی، هم وزن خویشتن داری از معصیت نیست و هیچ عبادتی به منزلت تفکر و اندیشه در صنع خدا و دستگاه آفرینش نخواهد رسید. پسر عزیزم، خرد، در آدمی، دوست و بار اوست و حلم و بردباری همچون وزیر و رفق و مدارا همانند پدر مهربان و صبر و شکیبایی به منزله بهترین لشکر وی است. پسرم، خردمند باید که در کار خویش به دقت بنگرد. و زبان در اختیار خود دارد و در حق اهل زمان و مردم عصر خود، عارف باشد. پسرم، تهیدستی، خود بلایی است و از آن بدتر، بیماری جسم آدمی و از آن بدتر، بیماری دل او است. ثروت و مکنت، خود نعمت است، لیکن، برتر از آن، نعمت سلامت بدن انسان و بالاتر از آن، نعمت تقوای قلب وی است. پسرم، اوقات مؤمن، سه بخش است: قسمتی که در آن، با خدای خویش، راز و نیاز کند و قسمت دیگر را صرف محاسبه نفس و نظر در کار و رفتار خود کند و در بخش سوم از نعمی که خداوند، بر او حلال و سزاوار فرموده است، بهره برد. نیز هر مؤمن مسلمان ناگزیر است که به سه مورد توجه و عنایت کافی مبذول دارد: ترمیمی در وضع معیشت و زندگی و گامی برای روز واپسین و بهره ای از آنچه حلال و مباح گردیده است.

در حدیث قدسی آمده است:
«قال الله تعالى لعبده: اترجو ان تطیر مع الملائکه؟ قال: نعم، فقال الله تعالى : علیک بخمس خصال : کونک فی الشفقه کالشمس و فی التواضع کـالارض و فی السخاوه کالنهر الجاری و فی التسلیم کالمیت و فی السرکاللیل.»
یعنی : «خداوند متعال به بنده خویش فرمود: آرزو داری که با ملائک هم پرواز شوی؟ عرضه داشت: آری، فرمود: پس باید که به پنج خصلت آراسته شوی: آنکه در مهرورزی، چونان خورشید، بی دریغ و در تواضع همچون زمین، خاکسار و در سخاوت، مانند جویبار روان، فیض بخش و در تسلیم و رضا، بسان مردهای بی اراده و در رازداری، همتای شب تیره، پرده دار و راز پوش باشی.»

در کتاب «کشف الغمه» از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است: « لایزال العز قلق حتى یأتی داراً قد استشعر اهلها الیأس عما فی أیدی الناس فیوطنها»
یعنی: «عزت و بزرگواری همواره در حرکت است تا به خانه ای برسد که اهـل آنرا از آنچه در نزد مردم است مأیوس بیابد، آنگاه در آنجا اقامت گزیند.»

امیرالمؤمنین علیه السلام فرماید:

و ایاک فضلات الأمور فانها
حرام على النفس التقى ارتکابها

 یعنی: «از زواید زندگی و امور بیهوده حذر کن که چنین اعمال بر شخص پارسا روا نیست.»

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: «ات المال نتخذ؟ فقال (ص) : لساناً ذاکراً و قلباً شاکراً و زوجه مؤمنه تعین احدکم على دینه.»
یعنی : چه مالی به چنگ آوریم؟ فرمود: زبانی متذکر به ذکر خدا و قلبی شاکر و سپاسگزار و همسری دین دار به دست آورید، که شما را در امور دینیتان، مساعد و مددکار باشد.»

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: ما الاستعداد للموت؟ قال علیه السلام: اداء الفرائض و اجتناب المحارم و الاشتغال على المکارم، ثم لا یبالى اوقع على الموت أو الموت وقع علیه.»
یعنی: « آمادگی برای مرگ چگونه است؟ فرمود: آنکه واجبات را به جای آوری و از محرمات اجتناب ورزی و خویشتن را به مکارم اخلاق و صفات، آراسته گردانی. و با حصول این امور، دیگر هراسی نیست که آدمی با مرگ تلاقی کند و یا آنکه مرگ بر او یورش آورد.»

از جمله واردات قلبی که در ماههای عزیز، در آن هنگام که به قرائت سوره مبارکه توحید، مداومت داشتم، نصیبم گردید، آن است که سالک باید در اخبار و احادیث وارده از ائمه معصومین علیهم السلام، غور و دقت کند و آنچه به عنوان وصایا و سفارشها، از انبیاء عظام و یا ائمه طاهرین، در زمینه ادعیه و اذکار و یا تذکرات اخلاقی و معنوی، نقل شده است. به کار بندد. بویژه باید که خویشتن را به اخلاق و آدابی که حضرت سلطان الاولیاء على مرتضی، روحی و ارواح العالمین له الفداء، توصیه فرموده است، متخلق و مؤذب سازد. و تا آنجا که ممکن و مقدور او است، نسبت به رفتار و خصایص آن حضرت، مانند خوردن نان جوین و پوشیدن لباس وصله دار و روزه ایام البیض و دعای افطار آن روزها و همچنین نماز شب که رسول خدا صلى الله علیه و آله به آن حضرت سفارش فرموده بود، تأسی کند و نیز از عمل به آنچه خداوند به انبیاء خود سفارش فرموده است و یا وصایایی که برخی از پیامبران به برخی دیگر کرده اند، غافل نماند؛ مانند دعایی که کلینی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده و آورده است که این دعا را پیغمبران خدا از یکدیگر فراگرفته اند، تا آنکه به پیامبر ما (ص) رسیده است.

دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی

اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم مردن دمـی غـافـل مـباش

اینک دعای شیخ کلینی رحمه الله علیه، که در کتاب مقابس روایت کرده است :
« اللهم إنی أسألک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا حتى أعلم أنه لن یصیبنی إلا ما کتبت لی و رضا بما قسمت لی حتى لا أحب تعجیل ما أخرت و لا تأخیر ما عجلت یا حی یا قیوم برحمتک أستغیث فاغثنی و أصلح لی شأنی کله ولا تکلنی إلى نفسی طرفه عین أبدأ وصلى الله على محمد و آله.»

قال علی بن سهل اصفهانی : « اعاذنا الله و ایاکم من غرور حسن الاعمال مع فساد بواطن الاسرار.»
یعنی: «خداوند ما و شما را از قریب زیبایی اعمالی که با فساد باطن همراه است محفوظ دارد و پناه دهد.»

در کتاب «عده الداعی» از یعقوب بن شعیب روایت شده است که از حضرت ابا عبدالله علیه السلام شنیدم که می فرمود:
«ان الله اوحی الی آدم انی ساجمع الکلام فی اربع کلمات، قال: یا رب و ما هی؟ قال: واحده لی و واحده لک و واحده فیما بینی و بینک و واحده بینک و بین الناس. فقال آدم بینهن لی یا رب. فقال الله تعالى: اما التی لی فتعبدنی و لا تشرک بی شیئاً و اما التی لک اجزیک بعملک احوج ما تکون الیه و اما التی بینی و بینک فعلیک الدعاء و على الاجابه و اما التی بینک و بین الناس فترضى للناس ما ترضى لنفسک.»
یعنی: «خداوند متعال به آدم علیه السلام وحی فرمود که اینک تمام سخن را در چهار جمله برای تو گرد خواهم آورد. عرضه داشت: پروردگارا این چهار جمله کدامند؟ فرمود جمله نخست به من مربوط می شود و جمله دوم به تو و سوم به آنچه میان من و تو است و چهارم به آنچه میان تو و مردم است. عرضه داشت: پروردگارا توضیح فرما. فرمود: آنچه مربوط به من است آنستکه تنها مرا بپرستی و چیزی را انباز من نسازی، و آنچه مربوط به تو است آنستکه پاداش عمل تو را چیزی قرار دهم که بیش از هر چیز به آن نیازمند باشی و آنچه میان من و تو است آنستکه دعا بر تو است و اجابت بر من و بالاخره آنچه میان تو و مردم است آنستکه برای دیگران آن چیزی را بپسندی که برای خویشتن می پسندی.»

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرماید:
«طوبى لمن عیشه کمیش الکلب، ففیه عشره خصال، فینبغی ان یکون کلها للمؤمن:
الأول : لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین.
الثانی : أن یکون فقیراً لیس له مال و لا ملک و هو صفه المجردین.
الثالث: لیس له مأوى معلوم والارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین.
الرابع: ان یکون اکثر اوقاته جائعاً و و هو من دأب الصالحین.
الخامس : ان ضربه صاحبه مأه جلده لا یترک بابه و هو من علامات المریدین.
السادس : لا ینام من اللیل الا الیسیر و ذلک من اوصاف المحبین.
السابع : انه یطرد و یجفى ثم یدعى فیجیب و لا یحقد و ذلک من علامات الخاشعین.
الثامن: رضى بما یدفع صاحبه من الاطعمه و هو حال القانعین.
التاسع: اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفین.
العاشر: اذا مات لم یبق منه المیراث و هو حال الزاهدین.»

یعنی: «خنک آن کس که چون سگان، زندگی کند. در این حیوان ده خصلت است که مؤمن به داشتن آنها سزاوار است.
نخست : آنکه سگ را در میان مردمان، قدری نیست و این، همان حال مسکینان و بیچارگان است.
دوم : آنکه مالی و ملکی از آن او نیست و این، همان صفت مجردان است.
سوم : آنکه او را خانه و لانهای معین نیست و هر جا که رود، رفته است و این، علامت متوکلان است.
چهارم : آنکه اغلب اوقات گرسنه است و این، عادت صالحان است.
پنجم : آنکه اگر صد تازیانه از دست صاحب خود خورد، در خانه او را رها نمی سازد و این، صفت مریدان است.
ششم : آنکه شب هنگام بجز اندکی نمی آرمد و این حالت محبان و دوستداران است.
هفتم: آنکه رانده می شود و ستم می کشد، لیکن چون بخوانندش، بدون دلگیری باز می گردد و این، نشانه فروتنان است.
هشتم : آنکه بهر خوراک که صاحبش به او می دهد، راضی است و این حال قانعان است.
نهم : آنکه بیشتر لب فرو بسته و خاموش است و این، علامت خائفان است.
دهم : آنکه چون بمیرد، میراثی بجای نگذارد و این، حالت زاهدان است.»

گفته اند:
و مرحوم شیخ فرموده اند: «اذا غارت جنود الضعف الى القوى فعلیک بالعزله عن الخلق و الانزواء و سأل الرب التوفیق ولا تبال اذا عدم الرفیق الشفیق.»
یعنی : «در آن هنگامه که لشکر ضعف به غارت قوای تو هجوم آورد، گوشه‌ای بگزین و از خلق کناره گیر و از خداوند توفیق عمل خواه و از نداشتن دوست غمخوار پروا مکن.»

مجنون تو با اهل خرد یار نباشد
غارت زده را قافله سالار نباشد

***

راه در دوست آشکارا مسپار
نامحرم پا بود در این ره رفتار

یا پای چنان نه که نماند نقشی
یا نقش قدم با قدم خود بردار

از حضرت امام صادق علیه السلام مروی است:
« اجتهدوا ان یکون زمانکم اربع ساعات : ساعه لمناجات الله و ساعه لامرار المعاش و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن و ساعه تخلون فیها للذاتکم فی غیر محرم و بهذه الساعه تقدرون على الثلاث ساعه. اجعلوا لانفسکم حظا من الدنیا باعطائها ما تشتهى من الحلال و ما لم یثلم المروه و ما لاسرف فیه و استعینوا بذلک علی امور الدین فانه روى لیس منا من ترک دنیاه لدینه و من ترک دینه لدنیاه. یا هشام من احب الدنیا ذهب خوف الآخره من قلبه و ما اوتى عبد علماً فازداد الدنیا حباً الا از داد من الله بعداً و ازداد علیه غضباً.»
یعنی : «بکوشید که ساعات عمر شما به چهار بخش زیر منقسم گردد: قسمتی صرف مناجات با پروردگار شود و قسمت دوم برای امرار معاش و قسمت سوم برای معاشرت و مصاحبت با برادران و معتمدانی که شما را به عیوبتان آگاه می سازند و در باطن با شما یکرنگند و بالاخره چهارمین بخش برای استفاده از لذات حلال مصرف شود و با بهره مندی از این بخش است که خواهید توانست سه قسمت دیگر را به کار بندید. باری یک بخش از ساعات زندگی خود را به آن اختصاص دهید که از لذات حلال و مشروع دنیوی بهره برید لیکن تا حدی که این کار به ملکه مروت و انسانیت شما لطمه نزند و به اسراف و زیاده روی مبتلا نشوید و از این طریق خویشتن را برای رعایت امور دینی آماده تر سازید. در حدیث آمده است که کسی که دنیای خویش را به خاطر دین و یا دینش را به خاطر دنیایش رها کند از ما نیست. ای هشام، آنکس که به دنیا مهر ورزد خوف آخرت از دلش بیرون می رود و هر بنده ای که به او علمی مرحمت شود و با آن علم به امور دنیوی پای بندتر گردد لاجرم از درگاه حضرت پروردگار دورتر می شود و خشم خداوندی بر وی افزون تر خواهد گشت.»

اینک صورت مکتوبی است که جناب آقا محمد بید آبادی اعلی الله مقامه در پاسخ نامه سید حسین قزوینی مرقوم فرموده است:
«یا اخی و حبیبی، ان کنت عبدالله فارفع همتک و وکل الله امر ما یهمک (۱).» تا توانی همت خود را عالی کن. «لأن المرء یطیر بهمته کما یطیر الطیر بجناحیه»(۲)

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

***

هر چه در این راه نشانت دهند
گـر نســــتانی بـه از آنت دهند

یعنی به تأملات صحیحه وکثرت ذکر مرگ، خانه دل را از غیر حق خالی کن. یک دل داری یک دوست تو را بس است. «الیس الله بکاف عبده…..»(۳) «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه…» (۴)

در دو عالم گر تو آگاهی از او
زو چه به دیدی که درخواهی از او

***

خدایا زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنت میگریزد از درت یارب شعورش بین

۱- ای برادر و ای دوست من، اگر بنده و برده خدائی، همت بلند دار و در امور مهم به خدا توکل کن.
۲ – که پروار مرد به همت است، چنان که پرندگان به دو بال خود پرواز می کنند.
۳ – ( آیه ٣۶، سوره زمر، قرآن مجید) آیا خداوند، بنده خویش را کفایت نمی فرماید ؟
۴ – ( آیه، ۴، سوره احزاب، قرآن مجید) و خداوند، برای هیچ مردی در قلب در سینه قرار نداده است.

قال امیرالمؤمنین علیه السلام  ما عبدتک طمعاً فی جنتک و لاخوفاً من نارک بـل وجدتک اهلا لذلک.(۱)

دو عـــــــالم را بـــه یک بار از دل تنگ
بــــــرون کـــــــردیـم تـا جــای تـو بـاشد

و تحصیل این کار به هوس نمی شود، بلکه از هوس نگذری نمی شود. «ابی الله ان یجرى الامور الا باسبابها و الاسباب لابد من اتصالها بمسبباتها» (۲) الأمور العظام لاتنال بالمنی و لا تدرک بالهوی .(۳) «استعینوا فـی کـل صـنعه بـاربابها و آتوا البیوت من ابوابها.» (۴) فان المنى بضاعه النوکی . آئینه شـو جـمال پری طلعتان طـلب جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب (۵) جو مستعد نظر نیستی و صـال مـجو که جام جم نکند سود وقت بی بصری باید اول از مرشد کامل و هادی سیل هدایت جست و دست تولا به دامن متابعت ائمه هدی و پشت پای بر علایق دنیا زد و زان پس عشق مولا را تحصیل کرد. «… قل الله ثم ذرهم…»(۶)

عشق مولا کی کم از لیـلی بـود
محو گشتن بهر او اولی بود

***

حاصل عشق همین بس که اسیر غم او
دل به جایی ندهد میل به جایی نکند

۱ – (از امیرالمؤمنین علی علیه السلام) ترا به علت طمع به بهشت و به سبب ترس از دوزخ بندگی نکردم، بلکه ترا شایسته عبادت و بندگی یافته ام.
۲ – روایت از معصوم علیه السلام: این منع خداوند است که کاری جز به وسیله اسبابش به جریان نیفتد پس ناگزیر سبب ها با مسبب ها بوته و متصل اند.
۳ – به کارهای بزرگ بوسیله آرزو دست توانی یافت و با هوی و هوس به آنها نخواهی رسید.
۴ – در هر کار باید از دانای آن استمداد کنید و از درها به درون خانه ها روید.
۵- آرزو و بارون کوشش، سرمایه ایلهان و تهی میزان است.
۶- (آیه ۹۱ سوره انعام، قرآن مجید) بگو: خدا، سپس دست از ایشان بشوی.

پس هموم خود را یکجا جمع کند و با جد و جهد تمام قدم در راه شریعت گذارد و برای به دست آوردن ملکه تقوی بکوشد یعنی تا آنجا که میسر است پیرامون حـرام و شبهه و مباح قولاً و فعلاً و حالا و خیالاً و اعتقاداً نگردد تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود، زیرا آنها شروط عبادت است، تا بر عبادتش اثری مترتب شود و عبادتش صوری نباشد.

«… انما یتقبل الله من المتقین(١) و لن تقبل نفقاتکم الـکـم کـنتـم قـوماً فاسقین.(۲) و ما منعهم من قبول صـدقاتهـم الأکونهم فاسقین (۳) لن یقبل عمل رجل علیه جلباب حرام. من اکل حراماً لن یقبل الله منه حرفا و لا عملاً لان ترک لقمه حرام أحب الى الله من الفی رکعه تطوعاً. رد دائق من حرام یعدل سبعین حجه مبروره.(۴) و بتدریج فهم وسیع شود «… ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا…»(۵) «و اتقوا الله و یعلمکم الله» (۶).
در این وقت دقیقه ای از وظائف طاعات مقرره واجبه و مندوبه را فرو نگذارد، تا به مرور روح قدسی قوت گیرد. و سخن نوید روح القدس «ان العمل الصالح و الایمان بعضه من بعض.»(۷) و شرح صدری به هم رسد و پیوسته نور بدنی و نور ملکات نفسی یکدیگر را تقویت کند. «نور علی نور شود، الطاعه تجر الطاعه» (۸) و احوال سابقه در اندک زمانی به مرتبه و مقامی رسد و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقه رسوخ کامل به هم رساند ینابیع حکمت از چشمه دل به زبان جاری گردد و بکلی رو از غیر برتابد. در این هنگام هر گاه از زمره سابقین باشد، جذبۂ عنایت، او را استقبال جوید و خودی او را گرفته، در عوض ما لاعین رأت ولا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر (۹)

۱ – (آیه ۲۷، سوره مائده، قرآن مجید) خداوند، تنها عمل پرهیزگاران و اهل تقوی را قبول می فرماید.
۲ – انفاق شما هرگز مورد قبول حق واقع نمی گردد زیرا که گروهی گنهکارید.
۳ – تنها مانع قبول صدقات ایشان آن بود که گروهی فاسق بودند.
۴ – احادیث و روایات از معصومین علیهم الصلوه والسلام: عمل و عبادت مردمی که جامه حرام بر تن دارند پذیرفته نیست. هر کس که دهان به مال حرام آلاید خداوند دعا و عادتی از او قبول نخواهد فرمود. ترک لقمه حرام، نزد خداوند، از دو هزار رکعت نماز مستحب محبوبتر است. رد کردن یک سکه پول سیاه حرام برابر با هفتاد حج مقبول است.
۵ – (آیه ۲۹، سوره انفال، قرآن مجید) اگر تقوی و پارسائی پیشه کنید، خداوند نیروی تشخیص خیر و شر به شما کرامت خواهد فرمود.
۶ – (آیه ۲۸۲، سوره بقره، قرآن مجید) : پارسا و پرهبرگار باشید تا خداوند از علم خویش شما را بیاموزد.
۷ – عمل صالح و ایمان، بعض آن از بعض دیگر سرچشمه می گیرد.
۸ – طاعت، طاعت افزون سازد.
۹ – روایت از معصوم علیه السلام: چیزهایی که نه دیده ای تاکنون دیده است و نه گوشی هرگز شنیده است و نه بر قلب کسی خطور کرده است.

کرامت فرماید و حقیقت آنکه لاتهدى من احببت ولیکن الهدی هدى الله را مشاهده کند. «اذا اراد الله بعبد خیراً فتح عینى قلبه» (۱) به رأی العین ملاحظه کند؛ سالک طریق مجذوب شود. الهی ترددی فی الآثار یر یوجب بعد المـزار فـاجذبنی بجذبه توصلنی الى قربک و اسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی ما یخلصها.(۲) جـذبه مـن جذبات الرب یوازی عمل الثقلین (۳) ز سودای کریمان هیچکس نقصان نمی بیند.

طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
وربکشدزهی طرب وربکشد زهی شرف

***

ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

***

تا به دریا فکر اسب و زین بود
بعد از آنت مرکب چـوبین بود

تا هبوب نسایم(۴) رحمت او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جلال که در خور استعداد و لایق حسن سعی او بود، برساند. ان الله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها.(۵) مراتب مزبوره و منازل سیر الى الله و مجاهده فی سبیل الله، «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» (۶) بعد از این به مصداق «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا…» (۷) که معبر به سیر فی الله است خواهد بود و ذکرش ضرور نیست، بلکه مضر است.

۱ – روایت از معصوم علیه السلام : اگر خداوند را به بنده ای عنایت و مرحمت باشد دو دیده دلش را باز و بینا می سازد.
۲- قسمتی از دعای عرفه حضرت امام حسین علیه السلام: خداوندا، جستجو و کاوش هایی که برای وصول به تو، در آثار و خلق تو می کنم، مرا از دیدار تو دورتر و مهجورتر ساخته است. خداوندا، با جذبه ای که مرا به تو تقرب و نزدیکی بخشد، مجذوبم فرما و در طریق مجذوبان خویش، رهسپارم کن و موانع، از پیش پای من بردار، تا خالص، از آن تو گردم .
۳ – روایت از معصوم علیه السلام: جذبه ای از جذبات پروردگار، معادل عبادت جن و انس، موجب تقرب می شود.
۴ – وزش بادها.
۵ – حدیث از پیامبر اکرم (ص) : خداوند را در طی زندگانی هر کس، ورشها و نسیمهایی از مرحمت است؛ مراقب باشید و بهره خویش از آنها برگیرید.
۶ – آیه ۶، سوره انشقاق، قرآن مجید : ای انسان، همانا که تو، با کوششی بسوی پروردگارت، کوشنده و راهیاری و سرانجام با او ملاقات خواهی کرد.
۷- آیه ۶۹، سورۂ عنکبوت، قرآن مجید: آنان که در راه بندگی و معرفت ما، سخت کوش باشند، بی شک، راههای خود را به ایشان نشان خواهیم داد و راهنمایی و دلالتشان خواهیم کرد.

در دیر میزدم من که صدا ز در درآمد که برون درچه کردی که درون خانه آئی

على الصفا(۱) الإیمان منازل و مراتب لو حملت على صاحب الاثنین ثلاثه ینقطع کما ینقطع البیضه رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره.(۲)

تو ندیدی شبی سلیمان را
تو چه دانی زبـان مـرغان را

«… فخذ ما آتیتک و کن من الشاکرین(۳) «...و لئن شکرتم لا زیدنکم...» (۴) با که گویم در همه ده زنده کو بهر آب زندگی پوینده کو آنچه میگویم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست «رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی» و به یقین بدان که به نحو مزبور، هر که شروع در سلوک کند، در مرحله ای که اجل موعود رسد، در زمره «… و من یخرج من بیته مهاجراً الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله …» (۵) محشور گردد. گر مرد رهی رهت نمودم» « …. والله یقول الحق و هویهدی السبیل» (۶) آنچه حاضر بود، به قلم آمد تاکرا به کار آید.

آن کس که ز شهر آشنایی است
داند که متاع مـا کـجایی است

***

جامی ره هدی به خدا غیر عشق نیست
گفتیم والسـلام عـلى تـابع الهـدى

***

صفت باده عشقم ز من مست مپرس
ذوق این باده ندانی به خـدا تا نچشی

۱ – روایت از امام صادق علیه السلام در اصول کافی: ایمان را مراحل و مراتبی است، که اگر بار صاحب مرتبه سوم را بر صاحب مرتبه دوم تحمیل کنند، زیر فشار و سنگینی آن خرد خواهد شد، چون آنکه تخم مرغی را بر تخته سنگی سخت فرو گویند.
۲ – از سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام: خداوند رحمت کند آن آدمی را که قدر خود بشناسد و از مرز خویش،
فراتر نرود.
۳- آیه ۱۴۴، سوره اعراف، قرآن مجید: آنچه به تو دادم برگیر و از سپاسگزاران باش.
۴ – آیه ۷، سوره ابراهیم، قرآن مجید: اگر سپاس گذارید، بی شک، نعمت خویش بر شما افزون خواهم کرد.
۵ – آیه ۱۰۰، سوره نـام، قرآن مجید: و آنکس که از خانه خویش به سوی خدا و پیامرش، مهاجرت کند و در این میانه، مرگ، او را دریابد، پاداشش بر عهده خداوند مقرر شده است.
۶ – آیه ۴، سوره احزاب، قرآن مجید: خداوند است که حق می گوید و او هادی و رهنما است.

در کتاب امالی صدوق رحمه الله علیه آمده است که: خداوند متعال به موسی علیه السلام فرمود:
« یا موسی کن خلق الثوب نفی القلب، جلیس البیت مصباح اللیل تعرف فی اهل السماء و تخفى فی اهل الارض یا موسی ایاک و اللحاجه و لا تکن من المشائین فی غیر حاجه و لا تضحک فی غیر عجب و ایک علی خطیئتک ….»
یعنی : «ای موسی، کهنه پوش و پاک قلب و خانه نشین و شب زنده دار باش، که در میان افلاکیان معروف شوی و در میان خاکیان ناشناخته مانی. ای موسی، از لجاجت بپرهیز و از آنان مباش که بی مقصود و مقصدی پرسه می زنند. تا از واقعه ای به تعجب در نیفتاده ای، لب به خنده ، مگشا و بر گناهان خود اشک بریز…»

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام
نــــــاتمامان جهان را بکـــــــند کـار تـمام

 مـوجب مـعرفت الله بـود صمت، ولی
در سهر معرفت نفس کند بر تو سلام

جـوع بـاشـد ســب مـعرفت شیطانی
دانش دینـــــــی از عــزلت گـــردد بــــــتمام

اصل ایـن جـمله کمالات بجز مرشد نیست
صـدر صـاحبدل کـامـل صـفت بحر آشام

والی دیــــــن نبـــــــی کـاشف اسرار رسـل
مـحیى جـان جـهـان مـا حـی آثار ظـلام

قـاضی مــــد تـحقیق امــــــم الثـقلین
عـاکـف کـعبه مقصود مـراد اسـلام

بدان، همانطور که عالم ماده از عناصر چهارگانه متشکل است، در تولد معنوی نیز چهار عنصر لازم است: کم خوردن، کم خفتن، کم گفتن و از خلق گوشه گرفتن؛ لیکن عنصری دیگر نیز هست که نسبت به این چهار، چون روح است، نسبت به بدن و آن، ذکر دائم است. حضرت عیسی علیه السلام گفت: «به ملکوت آسمانها و زمین راه نخواهد یافت، مگر کسی که دو بار متولد شود.»

نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان جهت چه کشت من را

***

چون شاخ خشک نی ثمرستم نه سایه ای
آتش به من زنید که در خورد آتشم

عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل، تا آنگاه که دینتان سالم مانده است، بر آنچه از دنیا از دستتان رفته، دل اندوهگین مدارید؛ همانگونه که اهل دنیا تا دنیاشان به سلامت است، از فوت دینشان غمگین نمی شوند.»

تـا دل صـدف در شریعت نشـود
جـان مـحرم اسـرار طـریقت نشود

بگذار جوانی که کسی در ره دین
بانفس و هوی پیر طریقت نشـود

اویس قرنی گوید: حکیمانه ترین سخنی که از حکیمان شنیده شده، این گفته است:
«طریقی برگزین که از هر راه دیگری بی نیازت سازد.»

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

***

پیمان سعی مگسل اگر کار مشکل است
رهرو ملول گر نشـود ره دراز نیست

رهبراگر همت است راه طلب دور نیست
تا قدمی رفته ای طی شده صد مـرحـله

در کتاب اسرار الصلوه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است:
«من سرته حسنه و سائته سیئه فهو مؤمن و قال: لیس منا من لا یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل خیراً، حمدالله تعالی و استزاد و آن عمل شراً، استغفر الله.»
یعنی: «آنکس که عمل نیک شادمانش کند و کردار بد موجب ناخرسندیش گردد، از مؤمنان است و نیز فرمود: آنکس که هر روز، به حساب نفس خویش رسیدگی نکند از زمره ما نیست. اگر عمل صالحی از او سر زده باشد، خدای را سپاس گوید و از او زیادت توفیق طلبد و اگر کردار بدی از او سرزده است، پشیمان شود و از خداوند آمرزش خواهد.» و بدان که تمام اینها حاصل نماز شب است.

نیست چشم نقص بین مردکمال افزوده را
عنبرین گل می شمارد خار گرد آلوده را

گر کمالی بایدت خوکن به تلخیهای عشق
نوش داروی شفا پندار زهـر سـوده را

در ره نادیده منزل مرد دوراندیش باش
توشه بی اندازه باید راه نا پیموده را

بر کنار سلسبیل توبه با عجز و نیاز
شست و شو از خون دل ده دامن آلوده را

نفس چون شد پایمال زجرازاوایمن مباش
زهر باشد بیشتر زنبور خاک آلوده را

در جهاد آرزو بربند بر پهلوی خویش
ترکشی از استخوان رستم فرسوده را

***

ای کرده سلوک در بیابان طـلب
زنهار مـکـن مـفاخرت بهر نسب

چیزی که باو فـخـر تـوانـی کـردن
عقل است و حیا و عفت و علم و ادب

توفیق بهانه است اگـر طـالب راهی
بشتاب که سرمایه توفیق شتاب است

***

هـــژبران را تزلزل در ترقی بیشتر گردد
بجان خویش می لرزد چو اخگر شعله ور گردد

دلیـــــران را پس از مردن دلیری بیشتر گردد
که جلد گرگ(۱) بیر افکن پس از مردن سپرگردد

۱- کرگدن

***

اوحدی شصت سال سختی دید
تاشبی روی نیکبختی دید

***

از برون در میان بـازارم
وز درون خلوتی است با یارم

سالها چون فلک به سرگشتم
تا فلک وار دیده ور گشتم

کس نداند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من

سر گفتار ما مجازی نیست
بازکن دیده کاین به بازی نیست

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=31775

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند