بخش ششم و پایانی کتاب نشان ازبی نشان ها به تعلیقات مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رحمه الله علیه می‌پردازد. این مطلب بخش آخر کتاب نشان ازبی نشانهاست که از صفحه ۵۹۳ الی۶۱۰ متن این کتاب ارزشمند می‌باشد.

تعلیقات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله علیه

بر کتاب تذکره المتقین

مرحوم آقا شیخ محمد بهاری همدانی رحمه الله علیه که از شاگردان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی قدس سره بوده اند، کتابی از ایشان باقی مانده است، موسوم به تذکره المتقین که تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است. مرحوم پدرم در شهر نجف با ایشان ملاقات کرده بودند. پس از فوت مرحوم آقا شیخ محمد بهاری، در سنه ۱۳۳۱ وقتی مرحوم پدرم در شهر مقدس مشهد در کوه کراخک اربعینی را مشغول ریاضت بودند، کتاب مرحوم شیخ را مطالعه و مطالب مختصری در حاشیه کتاب یادداشت فرموده اند. این حقیر چون مطلب مزبور را سودمند یافتم، آنها را استنساخ کرده و همراه با عبارتی از متن کتاب در اینجا نقل می نمایم:
این حقیر فقیر کثیر التقصیر را با مرحوم آقا شیخ محمد بهاری قدس سره مودت و ارادتی بود. به این معنی که چند روزی در نجف به خدمتشان رسیدم و خیلی اظهار مرحمت فرمودند، و پس از چند روز که حقیر عازم اصفهان شدم، تعلیقه‌یی بـه حـقیر مرقوم فرمودند که در آن نوشته بودند: «اگر وصیت به تو نویسم، زیره به کرمان فرستادن است و اگر وصیت از تو بخواهم فالوده پیش هالو نهادن است»، و پس از اندک زمانی فوت نمودند. بعد از مدتی این نسخه در ارض اقدس به دست من رسید.
وقتی حقیر به کوه پایه خارج از شهر رفته بودم و این نسخه را با خود برده و مطالعه می کردم، و نظر به آن علقه ای که در میان بود، جسارت نموده و در حین مطالعه آنچه به نظر ناصر حقیر رسید، در حاشیه کتاب نوشتم. شاید که به دست کسی افتد و منتفع شود. کتبه العبد الأحفر الفانی حسنعلی بن علی اکبر الأصفهانی فی شهر شعبان سنه ۱۳۳۱ فی الأرض الاقدس الرضویه.

غرض نقشی است کز ما بازماند
که هستی را نمی بینم بقائی

مگر صاحبدلی روزی ز رحمت
کند در حق درویشان دعائی

«اللهم ارحمنى اذا انقطع حجتی و طاش لبی وکل عن جوابک لسانییعنی: «خداوندا بر من رحم کن آنجا که حجتم قطع شود و عقل و دانشم بخطا رود و زبانم از پاسخ به تو باز ماند.»

متن : «آداب حج : … الثانی اینکه تهیه حضور ببیند از برای مجلس روحانیین با بجا آوردن یک توبه درستی با جمیع مقدمات ….»

شستشوئی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تـو ایـن دیـر خـراب آلوده

«آداب حج : … الثالث اینکه اسباب مشغله قلبی در سفر برای خود فراهم نیاورد.»

دل ازاغیار خالی کن چو قصد کوی ما داری
نظر بر غیر مگشا چون هوای روی ما داری

در حلیت زاد حج … الرابع اینکه مهما امکن سعی در حلیت خرجی خود نماید.»

این نکته نگهدار که تا آهوی تبّت
سنبل نخورد خونش همی مشک نگردد

«در عدم تأسف از بسیاری خرج سفر حج : چرا باید انسان دلگیر باشد از زیادی خرج»

آنچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زبان بینی

حسن خلق در سفر حج الخامس اینکه باید خوش خلقی باشد.

قال لی ان رقیبی سیء الخلق فـداره
قلت دعنی و جهک الجنه حقت بالمکاره

یعنی «گفت رفیق من بد خلق است او را مدارا کن گفتم مرا واگذار صورت تو بهشتی است که به مکاره پیچیده شده.»

السابع : در این سفر اسباب تجمل و تکبر برای خود فراهم نیاورد.
اذا عصفت ریح الولاء قصفت اخ الغناء ولو بالفقر هبت لربت.
یعنی «هنگامی که نسیم دوستی به وزد کمر برادری با غنا و توانگری را می شکند ولو اینکه در نتیجه فقر ضربه سنگینی به ادامه حیات وارد شود.»

در اینکه اعتماد به زاد و قوت خود نداشته باشد.

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهـرو گـر صـد هنر دارد توکل بایدش

در تذکر به اینکه این سفر جسمانی الی الله است و سفر روحانی الی الله نیز باید داشته باشد.»

ای آدم به علم و عمل کوش و معرفت
ورنه خری به صورت انسان مصوری

دیگر آنکه در این سفر تقوی و پرهیزکاری را فراموش نکند.»

نیست جز تقوی در این ره توشه ای
نان و حلوا را بـنه در گوشه ای

دیگر اینکه در این سفر با همراهان خود متحد و همراه باشد.

جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جـانهای شیران خـداست

در احتیاج به دلالت علماء ربانی: و اما دلیل این راه اگر چه ائمه طاهرین سلام الله علیهم ادلاء على الله (ادلاء على مرضات الله) هستند، معذلک ما از آن پستی تربیت و منزلتی که داریم از آن بزرگواران اخذ فیوضات بلاواسطه نمی توانیم بکنیم، و محتاجیم در دلالات جزئیه به علماء آخرت و اهل تقوی تا به یمن قدوم ایشان و به تعلیم آنها درک فیوضات بنمائیم، که بی وساطت آنها درک فیض در کمال عسرت و تعذر است و همه محتاج به علماء هستیم و پیش خودکار درست نمی شود.»

به این معنی که هم چنانکه در فقه ظاهر به صرف اینکه شخص معنی عبارت عربی را فهمید نمی تواند به اخبار عمل کند بلکه نیازمند به داشتن شرایط و لوازم اجتهاد می باشد، در فقه باطن نیز به طریق اولی این امر ممکن نیست، زیرا که احکام در فقه ظاهر عام است و در فقه باطن خاص، و شخص ناچار است مطالب فقه باطن را از کسی که آن مطالب را نزد استاد درست کرده باشد حتى ینتهى الى الائمه علیهم السلام، بیاموزد.
همچنانکه در معالجه امراض جسمانی بمحض اینکه شخص کتابی به دست آورد که نقل معالجات از سقراط و جالینوس نموده نمی تواند معالجه بکند، الا آنکه مطالب را پیش استاد خوانده و نکات معالجه را از او آموخته باشد، در معالجه امراض باطنی نیز به صرف دانستن اخبار علاج ممکن نیست، بلکه به مراتب اشکل و اصعب از طب ظاهر و امراض ظاهری است، و مراد از فهم اخبار در این مقام فهمیدن ظواهر الفاظ نیست، بلکه نظر به حدیث شریف «احادیثنا صعب مستصعب لا یدرکه الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان» یعنی «احادیث ما سخت و دشوار است درک نمیکند آنرا مگر ملک مقرب و با نبی مرسل یا بنده ای که خداوند قلب او را بایمان آزموده باشد.»
و در بعضی اخبار «او مدینه محصوره» می باشد. مراد آن نوع فهم و درک است که دراک آن نفس قدسی است. همانطور که مطالبی را که حواس باطن درک می کنند، ممکن نیست حواس ظاهر بتواند درک کند، بلکه مطلبی را که بصر درک می کند ممکن نیست سمع بتواند درک کند و بالعکس، همچنین محال است که انسان تا صاحب نفس قدمی نشده است بتواند مطالب قدسی را درک کند.
حدیث شریف در اصول کافی منقول از حضرت صادق علیه السلام، به همین مطلب اشاره دارد: «حرام على قلوبکم ان تعرفوا حلاوه الایمان حتى تزهدوا فی الدنیایعنی «حرام است درک حلاوت ایمان بر قلبهای شما تا اینکه طریق زهد و دوری از زخارف دنیا در دل شما محکم شود.»
و نیز در حدیث عنوان که فرمودند: «لیس العلم بالتعلم انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه.» «درک دانش الهی به تعلم نیست این دانش نوری است که خداوند در قلب کسیکه بخواهد هدایتش کند قرار می دهد.»

و لنعم ما قال :

از علم ظاهر چون کنی تدبیر جهل باطنی
آتش به کافورار زنی کی می شود سقمونیا

سقمونیا دوائی است نایاب و کافور را به طریقی آتش می دهند که شباهت صوری به آن پیدا می کند اما ابدأ آثار آنرا ندارد.

آداب حج : هتک عرض سلطان السلاطین اشتغال به مناهی اوست. کدام حاجی از حجاج متعارفه است که وارد حرم الهی شود و اقلاً صد معصیت از او سر نزند، اعم از دروغ و غیبت و اذیت به غیر و سخن چینی و …

بعضی از اینها گویا از لوازم بشریت باشد، ولی باید متذکر این حدیث شریف بود که مضمونش این است: اگر کسی روزه باشد و دیگری باو فحش دهد و او در جواب بگوید: من روزه ام و باین جهت از جواب تو عاجزم، خطاب رسد: «استجار عبدی بی» یعنی بنده ام به من پناهنده شد. پس در حج به طریق اولی چنین خواهد بود.
در امورات دنیویه انسان چنین است و اما بالنسبه به عذاب اخروی چون نسیه است هیچ در فکر این مطالب نیست.

خانه پر گندم یکجو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

در این مقام هم انسان اهتمامی که برای عذاب جسمانی در زمان قلیل دارد برای عذاب روحانی مخلد یا شبه مخلد ندارد.
حتی المقدور در آن بقعه هایی که حضرت رسول (ص) در آنها عبادت کرده اند مثل کوههای مکه معظمه بقصد تشرف از محل اقدام مبارکه نه به قصد تماشا و تفرج … دو رکعت در آنجاها نماز بخواند.

اقبل ارضاً سار فیها جمالها
فکیف بدار دار فیها جمالها

یعنی «به سرزمینی روی آور که جمال او را در آنجا بیابی پس چگونه خواهد بود خانه ای که سرتاسر آن جمال او باشد.»

«چون قصد زیارت اولیاء حقیقی سلام الله علیهم را بنماید اولا باید بداند که نفوس طیبه آنها چون از ابدان جسمانیه مفارقت نمود و متصل بعالم قدس و مجردات گردید، غلبه و احاطه ایشان باین عالم اقوی گردد و تصرفاتشان در این نشاه بیش از سابق است … فهم احیاء عند ربهم یرزقون.»

پیمانه هر که پر شود می میرد
پیمانه ما چو پر شود زنده شویم

در حین دخول به مرقدهای شریف ایشان، حواس خود را بتمامه و کماله جمع نماید که تفرقه حواس و تشتت افکار باطله (در اعتاب مقدسه) بمنزله پشت کردن به امام است.

دل نگهدارید ای بی حاصلان
در حضور حضرت صاحبدلان

پیش اهل تن ادب بر ظاهر است
پیش اهل دل ادب بر باطن است

احذروهم هم جواسیس القلوب

یعنی «مراقبت کنید که ایشان بر قلبها آگاهند.»

و در وقت دخول به حرم و عتبه بوسی این شعر را به قلبش خطور دهد:

براستان تو آمد سر ارادت ما
اگر قبول تو افتد زهی سعادت ما

و بهتر آن است که هنگام دخول به حرم بیت حقیر را به قلبش خطور دهد یا بزبان بخواند و هنگام خروج بیت مرحوم شیخ را:

من ار چه هیچ نیم هر چه هستم آن توام
مرا مران که سگی سر بر آستان توام

مهما امکن خدام و مجاورین (اعتاب مقدسه) را مراعات نماید به عطا و بخشش و احسان.

احت لحـبهـا تـلعات نجد
احب لحبها السودان حتى

احت لحبها سود الکلاب

«هر چه از آنها (خدام و مجاورین) جفا بیند بشیرینی تحمل نماید.»

مرد چو در راه توکل بود
خار مغیلان برهش گـل بـود

*آداب توبه : جمیع انبیاء و اولیاء عمده ترسشان در دار دنیا از سوء خاتمه بود. ملتفت باشد که شیطان او را گول نزند و باو بگوید کسانی مثل فضیل عیاض یا بشر حافی سالهای سال به معصیت مشغول بودند و آخرالامر توبه کردند و داخل در سلک اولیاء شدند. باید دانست که این بخاطر آن بود که سم در مزاج آنها تأثیر نکرد و هلاک نشدند.
مثلی است معروف که از یک گل بهار نمی آید. و نیز اگر حکایت کردند که فلانی از سر منار افتاد و نمرد، به این معنی نیست که دیگر مردم نباید از افتادن از سر منار احتراز کنند، بلکه همواره باید احتیاط کرد، و عقلاء اینگونه مطالب را از قضایای اتفاقیه می دانند، بلکه انسان باید متذکر معنى آیه شریفه «ثم کان عاقبه الذین اساءوا السوأى ان کذبوا بابیات الله» یعنی «پس عاقبت آنانکه در عمل بد پایدارند آنست که آیات الهی را تکذیب کنند.»
باشد و حدیث شریف حضرت باقر علیه السلام را همواره به خاطر داشته باشد: «فی الکافی عن الباقر علیه السلام ما من عبد مؤمن الا و فی قلبه نکته بیضاء فاذا اذنب ذنباً خرج فی ذلک النکته نکته سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد، فان تمادی فی الذنوب زاد تلک السواد حتى یغطى البیاض فاذا اعطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا..» یعنی: (در کافی از قول حضرت باقر علیه السلام) نیست بنده مؤمنی مگر آنکه در قلب او نقطه سفیدی موجود است هر گاه مرتکب گناهی شود در این دایره سفید نقطه سیاهی پدید آید در صورتیکه تو به نماید نقطه سیاه زایل خواهد شد و الاچنانچه به گناه خود ادامه دهد این نقاط سیاه در قلب او فزونی یابد تا اینکه سپیدی را بر طرف نماید هر گاه سپیدی قلب او زایل شود دیگر هرگز صاحب آن قلب به عمل خیر روی نخواهد کرد.»

*آداب توبه : … آیا نشنیدی قصه پیغمبری را از بنی اسرائیل اینکه سؤال نمود از حضرت باری جل شأنه قبول توبه بنده ای از بندگان را بعد از آنکه سالها جد و جهدی در عبادت کرده بود، جواب آمد: قسم به عزت خودم اگر شفاعت کند در حق او اهـل آسمانها و زمین توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکه حلاوت گناهی که از آن توبه کرده در قلب اوست.»

همچنانکه در امراض ظاهری اگر مثلاً شخصی سودا داشته باشد و قدری معالجه کند صحت ظاهری پیدا شود، ولی بقایای مرض در کمون باشد و باز به اندک ناملایمی مرض عود می کند و این شخص هنوز صحیح المزاج نشده و باید به معاجین مقرره و منضجات و مسهلات خوب تمام آثار و اجزاء مرض را از باطن بیرون کند، در امراض قلبی و باطنی نیز وضع به همین منوال است.
و چه مناسب است دوائی کـه عـمار از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه سؤال کرد:

«فی البحار عن الرضا علیه السلام عن عمار بن یاسر قال بینا انا امشى بارض الکوفه اذ رایت امیرالمؤمنین علیا علیه السلام جالسا و عنده جماعه من الناس و هو یصف لکـل انسان ما یصلح له فقلت یا امیرالمؤمنین ایوجد عندک دواء الذنوب فقال علیه السلام نعم اجلس فجثوت على رکبتى حتى تفرق عنه الناس ثم أقبل على و قال خذ دواء اقول لک قلت قل یا امیرالمؤمنین قال علیه السلام علیک بورق الفقر و عروق الصبر و هلیلج الکتمان و بلبلج الرضاء و غاریقون الفکر و سقمونیا الاحزان و اشربه بماء الاجفان و اغله فی طنجیر الغلق ودع تحت نیران الفراق وصفه ثم بمنخل الارق و اشربه على الحـرق فذاک دوانک و شفاؤک با علیل» (۱)
۱- ترجمه این قسمت در صفحه ۳۴۵ (موضوع ریاضت و مخالفت با هوای نفس) آمده است.

هم مفرح هم شفا هم نوش دارو لعل یار
هم فلاطون هم مسیحا این مداوا گفته اند

و شایسته است که این رباعی پیر انصاری را بخواند:

در بارگهت سگان ره را بـار است
سگ را بار است و سنگ را دیدار است

من سنگدل و سگ صفت از رحمت تو
نومید نیم که سنگ و سگ بسیار است

… به اول درجه تو به رسیده، هنوز قشر است به مغز نرسیده

لکل ملک ملکوت و لکل رقیقه حقیقه.

•آداب مراقبه : الثالث المراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق جل شانه نباشد.

یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید
شـایـد کـه نگاهی کند آگاه نباشید

•آداب مراقبه : اگر بوئی بخواهی از آدمیت بشنوی باید مجاهده کنی که سخت تر از جهاد با اعداء است.

قال الصادق علیه السلام: لیس بین العبد و بین الله تعالى حجاباً اظلم و اوحش من النفس و الهوى و لیس لقطعها و قمعها سلاح مثل السهر باللیل و الظمأ بالنهار.»
یعنی: از امام صادق (ع) «نیست بین بنده و خداوند حجابی تاریکتر و وحشتناک از هوای نفس و خواسته های آن و برای بریدن و منکوب کردن آن هیچ سلاحی مثل بیداری شب و گرسنگی در در روز نیست.»

*آداب رفاقت : خیری در مصاحبت احمق نیست. از بدیهیات اولیه است که احمق می خواهد خبری به تو برساند ضرر می رساند.

احـمق ار حـلـوا نـهـد انـدر لبـم
من از آن حلوای احمق در تبم

«یشیر قول مولانا الصادق (ع): احذروا نواخی من ارادک بطمع او خوف او فشل او اکل او شرب و اطلب مؤاخاه الاتقیاء ولو فی ظلمات الارض و آن افنیت عمرک فی طلبهم فان الله لم یخلق بعد النبیین على وجه الارض افضل منهم و ما انعم الله على عبد بمثل ما انعم ا الله به من التوفیق بصحبتهم…»
هذا هو الکبریت الاحمر و الناموس الاعظم، ای وجود الاتقیاء.

اشاره بقول مولانا الصادق (ع) : حذر کنید از دوستی و برادری با کسی که بواسطه طمع یا ترس یا احساس خطر از چیزی و یا خوردن و آشامیدن بسوی شما آمده است و بعکس طلب کنید دوستی با مردم پرهیزگار راحتی اگر در تاریکیهای زمین باشد و اگر عمر شما در تلاش برای بدست آوردن چنین مصاحبی فـنـا شـود ضرری نکرده اید، بدرستیکه خداوند خلق نکرد بعد از پیامبران افضل از ایشانرا و خداوند نعمتی به بنده اش عطا نفرموده که بالاتر از نعمت مصاحبت با صالحین باشد البته بدانید که اینان چـون کبریت احمر کمیاب و ناموس اعظم خلقتند.

قال على علیه السلام :

هـموم رجـال فـی امـور کثیره
و همی فی الدنیا صدیق مـوافـق

شیئان لو بکت الدمـاء عـلیهما
عینای حـتـى تـوذنا بـذهاب

لم یبلغ المعشار مـن حـقیهما
فقد الشباب و فرقه الاحباب

یعنی: هموم مردم در امور بسیاری است . و همّ من در دنیا یافتن دوستی موافق است دو چیز است که جا دارد که دراز دست رفتن آن چشمان خون گریه کنند تا جایی که از دیدن باز مانند و هنوز ده یک آنرا ادا نکرده باشیم از دست رفتن جوانی و فراق دوستان.

و لعل الى هذا الحدیث اشار مولى محمد البلخی قدس سره المعروف بعارف الرومی حیث قال :

گر تو خواهی جذبه ای از کبریاء
رو به درویشان نشین و اولیاء

فی مواعظ البحار عن الصادق علیه السلام: الاخوان ثلثه فواحد کالغذاء الذی یحتاج الیه فی کل وقت و هو العاقل و الثانی فی معنى الداء و هو الاحمق و الثالث فی معنى الدواء و هو اللبیب.
یعنی: از حضرت صادق (ع) دوستان و برادران سه گونه اند گروهی که حکم غذای انسان را دارند که انسان محتاج بمراوده دائم با ایشان است و اینان عـقـلا هستند و گروه دیگر بمنزله درد هستند که باید انسان از آنها گریزان باشد و اینها مردم احمق ستند و گروه سوم در حکم دارو هستند که انسان دردها و مشکلات خود را با ایشان حل و فصل میکند و اینان مردم لبیب و فرزانه هستند.

و در باره حق مؤمن بر مؤمن مراجعه شود به حدیث معلی بن خنیس در باب مؤاخاه:
وعن الصادق علیه السلام… قلت له ما حق المسلم على المسلم؟….»

در آداب رفاقت و اینکه انسان باید توجه به صفات نیک و حسن اخلاق برادران دینی خود داشته باشد، نه به اخلاق ذمیمه که در آنها یافت شود.

هر هنری هست در او عیب هست
عیب مبین ناهنر آری به دست

نقل است که روزی حضرت عیسی (ع) با حواریین از راهی می گذشتند که عبورشان به مزبله ای افتاد که میته ای در آن متعفن شده بود و رهگذران از بوی آن متاذی بودند. حواریون از تعفن آن دماغ خود را گرفتند. حضرت عیسی (ع) فرمود: انظروا الى بیض اسنانه. یعنی: به سفیدی دندانهایش بنگرید.

•آداب رفاقت: دوستی با فاسق جایز نیست مگر اینکه بداند ممکن است سبب هدایت او شود.
به این معنی که اگر انسان گمان دارد که به سبب رفاقت او ممکن است این شخص از فسق دست بردارد، رفاقت با او خوب است، و در غیر این صورت به سبب نهیی که در اخبار وارد شده است، باید احتراز نماید. مانند امراض ظاهری که اگر امید است مریض معالجه شود طبابت و رفاقت خوب است، در غیر اینصورت مفید نیست.
نیز کلمه فاسق دارای دو معنا است. گاه فاسق در مقابل عادل است، که در اینجا مراد آن قسم نیست بلکه مراد قسم معروف و مشهور است. اینکه شخص در سلک متدینین باشد و یکمرتبه عشره ای و خطایی از او سر زند او را فاسق مصطلح نمی نامند.

•آداب رفاقت : السادس اینکه امر را بر او سهل بگیرد و او را به کلفت نیندازد.
قال على علیه السلام لابنه الحسن علیه السلام: «وراح الاخوان فی الله». یعنی (برادران را در راه خدا از تعب بیرون آور.)

کسی لاف وفاداری زند با دلربای خویش
که خود را بهر او خواهد نه او را از برای خود

***

سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت باران طلب

و خیلی ملاحظه کند که داخل «شر الاخوان» نشود. قال علی (ع) «شر الاخـوان مـن کلفت له.» یعنی: بدترین برادران کسی است که ترا دچار زحمت کند.

«درباره نهی معاشرت زنان با مردان

لا تأمــن عـلى النساء اخ اخـا
ما فی الرجال على النساء الامین

یعنی (جایز نیست بر زنان که با مردان دوستی کنند زیرا تأمینی از ناحیه مردان بر زنان نیست.)

• بهر که محبت می کند از اولاد و غیره برای خدا باشد نه از برای امـور عـادی و دنیوی.

عشق‌هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود

فی محبه الدرهم والدینار
قال یحیى بن معاذ : الدرهم عقرب ان لم تحسن رقیتها فلا تأخذها. یعنی (پول چون عقرب است اگر نیش آنرا نمی پسندی بدستت مگیر)

* در صفات علماء حقه :
قال الرضا علیه السلام : «اذا رأیتم الرجل قد حسن شیمته.» این حدیث در باب صفات علما حق نوشته شده است.

مراد حقیر از دلیلی که در کتاب حج نوشتم که از برای سالک راهنمایی لازم است نه مراد، مطلبم تصحیح کلمات صوفیه بود که گویند شخص بی مرشد نمی تواند طی طریق کند، بلکه نظر حقیر به فقره «فیه تمسکوا و بستته فاقتدوا» در این حدیث شریف بوده است. کتبته حین اقامتی بجبل کراخک من توابع الارض الاقدس الرضویه.
ایضاً قال الحواریون لعیسى (ع) من نجالس؟ قال : من یذکرکم الله رؤیته و یزیدکم فی العلم منطقه و یرغبکم فی الآخره عمله.
یعنی (حواریون از حضرت عیسی (ع) پرسیدند با چه کسی مجالست کنیم) گفت کسی که رؤیت او شما را به یاد خدا اندازد و مجالستش به علم شما بیافزاید و در شما رغبت به عمل برای آخرت ایجاد نماید. ه در ترک اتـان بـه امـوری که از طرف شـرع مـباح شـده است: سالک باید حتی المقدور آنها را انجام ندهد.

فی الحدیث: «یا داود قطع شهوتک لی فانما ابحت الشهوات لضعفه خلقی، ما بالی الأقویاء ان ینالوا الشهوات فانها تنقص حلاوه مناجاتی، فانما عقوبه الأقویاء عندی فی موضع التناول ما تصل الیهم ان تحجب عقولهم عنى فانى لم ارض الدنیا لحبیبی و نزهته عنها» ترجمه در صفحه ۳۴۵ آمده است.

قال على علیه السلام:

و اتاک فضلات الأمـور فـانها
حرام على نفس التـفى ارتکابها

در معاشرت با اشخاص: هر که تو را از خدا باز دارد جز بمقدار واجب و ضرورت با او محشور مباش.»

با هرکه نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرهید صحبت آب و گلت

زنهار ز صحبتش گریزان می باش
ورنه نکند روح عزیزان بحلت

• ولی هر کس معاشرت او ترا به یاد خدا اندازد، ترک معاشرت با او جابز و صحیح نیست.

خلوت از اغیار باید نی ز یار
پوستین بهر دی آمد نی بهار

• سالک باید حتی المقدور ماسوی الله را در دل خود راه ندهد.

فکـــــــــــــــر دل و مد نظر و ورد زبـانم
یار است و دگر یار و دگر یار و دگر هیچ

• در اینکه سالک باید با وضو بخوابد.

قال على علیه السلام فی حدیث اربعاء، «و لا ینام المؤمن الاعلى وضوء لان روحه… یصعد الى السماء.» یعنی (در قسمتی از حدیثی (ع) فرمود مؤمن نباید بدون وضو بخوابد زیرا در هنگام خواب روح او بسوی آسمان بالا می رود.

• در آداب نماز شب (۱).
۱ – به جلد دوم صفحه ۲۲۵ مراجعه شود.

* در هر ماه پنجشنبه اول و آخر ماه و چهارشنبه وسط ماه را روزه بگیرد. بخصوص ایام البیض را به جهت حدیث شریفی که در کتاب «دروع» ابن طاووس قدس سره آمده است: «قال علی بن ابیطالب علیه السلام قال رسول الله صلى الله علیه و آله اتانی جبرئیل و قال قل لعلى علیه السلام صم من کل شهر ثلثه ایام یکتب لک باول یوم تصوم صیام عشره الف سنه و بالثانی ثلثین الف سنه و بالثالث مائه الف سنه، قلت یا رسول الله (ص) لی ذلک خاصه ام للناس عامه، فقال (ص) : یعطیک الله ذلک و لمن عمل مثل عملک، قلت فما هی یا رسول الله؟ قال (ص) : ایام البیض من کل شهر
یعنی: (علی (ع) از قول رسول الله (ص) فرمود که جبرئیل نزد من آمد و گفت به علی (ع) بگو در هر ماه سه روز روزه دار باشد که برای روز اول آن صواب ده هزار سال روزه و برای روز دوم آن صواب سی هزار سال روزه و برای روز سوم آن صواب صد هزار سال روزه برای او خواهد داشت گفتم یا رسول الله این خاص من است یا برای همه فرمود برای تو و هر که مثل تو عمل نماید (به تو اقتدا کند) گفتم آن کدامست یا رسول الله فرمود ایام البیض هر ماه.

و از این حدیث شریف نکاتی معلوم می شود: اول آنکه شرافت این عمل به اندازه ای است که مخاطب به این خطاب باید شخص امام الائمه باشد. دوم آنکه این ثواب را به کسی می دهند که مرادش از این صوم اقتداء به آن بزرگوار باشد. و هر کس که بخواهد به این عمل قیام کند، به قرینه «و لمن عمل مثل عملک»، نباید مرادش مطلق صوم باشد، و در غیر این صورت به آن ثواب فائز نمی شود. سوم آنکه شیعیان و محبان آن بزرگوار می توانند بواسطه‌ی تبعیت و اقتداء به آن بزرگوار درجه ای را درک کنند که اولا و بالذات لیاقت آنرا ندارند، نیز اشکال حدیث شریف «علماء امتى افضل من انبیاء بنی اسرائیل» را با این حدیث می توان حل کرد.

بوی جان از لب جان بخش قدح می شنوم
بشنو ای خـواجـه اگـر نیز مشامی داری

و اگر ملتفت احوال مرتاضین سابق بوده باشید می دانید که صوم ایام البیض از جمله ریاضات لازمه آنها بود که ترک نداشته است. و اگر صوم ایام البیض در روز سوم با عمل ام داود تکمیل شود نور علی نور است، ولو آنکه به قرائت صد حمد و ده آیه الکرسی و صد قل هو الله باشد، زیرا که در کتاب اقبال هر دو روایت هزار قل هو الله وصد قل هو الله ذکر شده است. و از این دو حدیث شریف معلوم می شود که از شدت اهمیت این عمل، سهولت را به درجه ای رسانیده اند که انجام آن غالباً ممکن باشد. و بعضی از مرتاضین نقل کرده اند که سابقین در تمام شهور به این عمل مداومت داشته اند، و نیز بهتر است در این سه روز شخص روزه دار در وقت افطار دعایی که این طاووس قدس سره در «دروع» بعد از نقل این خبر آورده است بخواند: «قال علی علیه السلام من قرأه کان امام المتقین یوم القیمه» و آن دعا در مصباح کفعمی و بلدالامین به نقل از «دروع» آمده است.

• «در تمام امور به تأنی و مشورت کار کند»
فی الحدیث : «ان آدم (ع) قال فی وعظه لاولاده : کل عمل تریدون ان تعملوه قفواله ساعه، فانی لو وقفت ساعه لما اصابنی ما اصابنی.»

لا تعجلن لامـر انـت فـاعله
فقلما یدرک المطلوب ذوالعجل

فذوا التأنی مصیب فی مقاصده
و ذوالتعجل لا یخلو من الزلل.

یعنی: (آدم در موعظه بفرزندانش گفت هر عملی را که میخواهید انجام دهید ساعتی آنرا متوقف کنید بدرستی که من در کاری که انجام دادم اگر ساعتی درنگ کرده بودم نمی رسید آنچه بر من رسید.)

در امری که می خواهی انجام دهی هرگز عجله نکن – کمند آنهایی که در عین عجله بمطلوب خود می رسند.
کسی که با تانی عمل میکند به مقاصد خود میرسد – در حالی که فرد عجول از لغزشها مصون نیست.

مثلی است مشهور که سنگی را که دیوانه ای به چاه انداخت جمعی از عقلاء از بیرون آوردن آن عاجزند.

در امید به عفو و رحمت الهی: لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً.»

هـله نومید نباشی اگرت یـار بـرانـد
گرت امروز براند نه که فردات بخواند

گر به روی تو ببندد همه درها و گذرها
در دیگر بگشاید که کس آن راه نداند

در بروی تو ببندد تو مرو صبر کن آنجا
که پس از صبر ترا او به سر صدر نشاند

هله قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را و سوی خویش کشاند

چو دم میش نماند زدم خود کندش پر
تو ببین کین دم یزدان به کجاهات کشاند

به غلط گفته ام این را وگرنه به حقیقت
نکشد هیچ کسی را وز کشتن برهاند

همه ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلیـرانـه رمـاند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
بکه ماند بکه ماند بکه مـاند بـکـه مـاند

هله خاموش که شمس الحق تبریز از این می
همگانرا بچشاند بچشاند بچشاند

«والی ذلک اشار (ع) بقوله : فزت برب الکعبه. و لنا قسم اخر اعلی و ارفع مما ذکر الا انه لامقام لذکره بل لیس بعد کلامه صلوات الله علیه و مقامه کلام و مقام.»
کلاه درویش باید مشتمل بر چهار ترک باشد که هر ترکی کاشف بر ترک دیگری، ترک دنیا، ترک عقبی، ترک مولی، ترک ترک.

این چنین فرمود پیر معنوی
سالک سلک حقیقت مثنوی

در کلاه فقر می باید سه ترک
ترک دنیا ترک عقبی ترک ترک

و مراد از ترک ترک، ترک اراده خود است که آنرا مقام رضا می نامند. بر این مطلب اشاره دارد حکایت حضرت امام محمد باقر (ع) و جابر،که وقتی از او احوال پرسیدند، پس حضرت مطلبی قریب به این مضمون فرمودند: «مـا اهـل بـیـت خـواهش از خود نداریم، هر چه او می خواهد ما همانرا می خواهیم.»

و از این عبارت کتاب نفهمیدم که مراد از ترک مولا کدام است، زیرا که گفته اند: «طالب الدنیا مؤنث، و طالب العقبى مخنث و طالب المولى مذکر.» و مراد از ترک ترک آن است که سالک تسلیم مولا شود. یعنی اول ترک دنیا کند و بعد ترک عقبی و سپس ترک اراده خود نماید و خود را بشرا شره تسلیم مولا کند و اراده خود را ترک گوید. اما مقصود از ترک مولا را به هیچ وجه ملتفت نشدم و تا امروز هم ندیده ام که کسی زائد بر سه ترک گفته باشد.

«برای شخص عاقل شایسته نیست که هیچ موجودی جز حضرت حق جل و علا مطلوب او باشد.»

خدایا زاهد از تو حور می خواهد قصورش بین
به جنت میگریزد از درت یا رب شعورش بین

و باید (قل الله ثم ذرهم) را در نظر بگیرد و همت طلب را منحصر در او نماید.

کنم مصالحه یکسر به زاهدان می کوثر
به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم

و قبیح ترین چیز برای سالک صرف نمودن اوقات است در مستلذات و مشتهیات نفسانی، قال علی علیه السلام : قیمه کل امرء ما یحسنه.

و اگر کسی بعد از دخول در کار و تنبه و استبصار دست از طلب بردارد، حال او بدتر است از کسی که بالمره داخل این راه نشده باشد.

هر که گریزد ز خـراجـات شـاه
بارکش غــول بیابان شـود

نفس چون شد پایمال زجر از او ایمن مباش
زهر باشد بیشتر زنبور خاک آلوده را

و به خرافت صوفیه، اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است کما دأب الجهال و الصوفیه لعنهم الله، راه رفتن لا یوجب الا بعداً.

خاطب الخطب دع الدعوى فـما
بالرقى ترقى الى وصل رقی

یعنی (هوشدار و نزاع را کنار بگذار که بتوانی تنها با کوشش بقله های رفیع بزرگ دست یابی

«هرگاه، شخص ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت باشد از حضرت احدیت دور خواهد شد.» مطلقاً معلوم نیست.

تا جد و سعی در ترک معصیت نکنی نه ذکر و نه فکر اثر نخواهد بخشید.

قال رجل للباقر علیه السلام: یابن رسول الله انا رجل مبتلى بالنساء فهل تأذن لی ان ازنی یوماً و اصوم یوما. فاخذ الباقر علیه السلام بعضده و قال: یا اخى العرب اما سمعت قول الله عز و جل : انما یتقبل الله من المتقین.

این حدیث در کتاب «عده الداعی» آمده است. یعنی (شخصی به حضرت باقر (ع) عرض کرد ای فرزند رسول خدا من مردی هستم مبتلا به زنان آیا به من اجازه دهی که یک روز را زناکنم و روز دیگر را روزه دارم حضرت بازوی او را گرفتند و فرمودند ای برادر عرب آیا کلام الهی را نشنیده ای (بدرستیکه خداوند عبادت و عمل نیک را فقط از مردم پرهیزگار می پذیرد)

اول محبوب بعد از خداوند حضرت ختمی مرتبت (ص) می باشد ثم بعده امیرالمؤمنین (ع) ثم الائمه علیهم السلام ثم الانبیاء الملائکه.
حقیر به این تعبیر راضی نیستم که میان حضرت ختمی مرتبت و حضرت ولایت مآب کلمه «ثم، فاصله شود. بلکه اگر به این نحو تعبیر می شد: «وجود مقدس ختمی مرتبت و امیرالمؤمنین»، بهتر بود زیرا از این عبارت هم اتحاد معلوم می شود و هم اینکه ابتدا نام حضرت رسول (ص) را ذکر کرده بودند و بعد حضرت امیرالمؤمنین (ع) را. و همین تقدم ذکرى إشعار به تقدم می نمود. و اینکه عرض کردم به آن تعبیر راضی نیستم بخاطر این است که این عدم رضایت را از فرمایشات خودشان فهمیده ام. ولا یخفى هذا على من تأمل فی کلماتهم بنظر التحقیق و التدقیق.

نبی و ولی هر دو نسبت به هم
دو تا و یکی چون زبان و قلم

چونکه اوصاف محمدباعلی است
گر تو گویی یا محمد یا علی است

و اگر کسی گوید که در اخبار هم در بعضی موارد به «ثم» تعبیر شده است (ثم بعده)، گوئیم که مراد از آن «زمان بعد» بوده است و نه پستی رتبه، چنانکه می فرماید: «ثم بعد الحسن ثم الحسین»، در حالی که در باره مساوات بین حضرت مجتبی (ع) و حضرت سیدالشهداء (ع) اختلافی نیست. باری عرض می کنم که در این دو وجود مبارک رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) اتحادی بوده است که ابدا در عالم آن اتحاد در جای دیگری نبوده است. یعنی اول دوئی که یکی است این دو وجود مبارک است، و لنعم ما قال:

مـن کیم لیـلی و لیـلی کیست مـن
ما یکی روحـیـم انـدر دو بدن

داند آن چشمی که او دل روشنی است
در میان لیلی و مـن فـرق نیست

و اینکه در حدیثی آمده است که ما نوری بودیم در صلب آدم، و آن نور آمد تا به عبدالمطلب رسید و سپس دو شق شد، یکی به صلب عبدالله و دیگری به صلب ابو طالب وارد شد، شاهد بر همین معنا است. در دعاء نماز امام زمان علیه السلام نیز چنین وارد شده است: «یا محمد یا علی یا علی یا محمد…..»

«والحمد لله على ما بیناه و حققناه، و فی مجمع البحرین، فی حدیث القدسی: «یا محمد انی خلقتک و علیا نوراً یعنی روحا بلا بدن ثـم جـمعت روحیکما فجعلتهما واحده. و فی عده الداعی عن سلمان الفارسی: «یا سلمان و یا جندب کنت انا و محمد نورا…» (۱)

«و فی عده الداعی عن سلمان الفارسی قال سمعت محمداً صلى الله علیه و آله و یقول ان الله عز و جل یقول یا عبادی اولیس من له الیکم حوائج کبار لاتجودون بها الا ان یتحمل علیکم باحب الخلق الیکم تقضون بها کرامه لشفاعتهم الا فاعلموا ان اکرم الخلق لدی و اکرامهم على محمد و اخوه على و من بعده الائمه الذین هم الوسائل الى الله الا فلید عنى من همته حاجه یرید یقضیها اودهته داهیه برید یکشف ضررها بمحمد واله الطیبین اقضیها له احسن ما یقضیها من یستشفعون باعز الخلق الیه فقال قوم من المشرکین و هم مستهزؤن به یا ابا عبدالله فما لک لاتقترح على الله ان یجعلک اغنى اهل المدینه فقال سلمان ما دعوت الله و سئلته هو اجل و انفع و افضل من طلب الدنیا باسرها سألتها بهم صلى الله علیهم ان تهب لى لساناً ذاکراً لحمده و ثنائه و قلباً شاکراً لآلائه و بدناً على الدواهی الداهیه صابراً و هو عز و جل قد اجابنی الى ملتمسی ذلک.»

یعنی: (ستایش خاص حضرت حق است و سپاسگزاریم که چشم ما را گشود و حقایق را بـما نشان داد.
در مجمع البحرین در یک حدیث قدسی آمده که:
(یا محمد تو و علی را بصورت نوری خلق نمودم یعنی روحی بدون بدن سپس روح شما را با هم جمع نموده و یکی کردم) و در عده الداعی از سلمان فارسی نقل شده از قول حضرت علی (ع) (که ای سلمان و ای جندب من و محمد (ص) یک نور هستیم…) همچنین در عده الداعی از قول سلمان فارسی نقل شده است. (ترجمه بقیه حدیث در قسمت ولایت اهل البیت صفحه ۲۰۹ تا ۲۱۰ آمده است)
۱- این حدیث در فصل مربوط به ولایت، آمده است.

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=33642

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند