کتاب نشان از بی نشان ها به تألیف عالم ربانی مرحوم آیت الله علی مقدادی اصفهانی فرزند آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است که در ادامه‌ی بخش رسائل آن به مباحثی همچون ( غفلت از یاد خدا، ذکر و مراتب آن، تسلیم دربرابر حق تعالی، مراقبت و بیداری شب ها و تضرع و زاری ) می‌رسیم که در بخش ذیل آمده است.

غفلت از یاد حق

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «ان کان الشیطان عدواً فالغفله لماذا؟ و ان کان الموت حقاً فالفرح لماذا؟»
یعنی : با آنکه شیطان، به دشمنی در کمین آدمی است، پس چگونه توان غافل نشست؟ و با آنکه مرگ حق است و به هر حال آدمی گرفتار آن خـواهـد شـد، پس چگونه توان مسرور و شادمان زیست؟

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مروی است: «اغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الى حال».
یعنی: غافلترین مردمان،کسی است که از دگرگونی احوال دنیا پند نگیرد و به خود نیاید. روایت شده است که ذکر خروسان، این جمله است: «اذکروا الله یـا غافلین» ای بیخبران، بیاد خدا باشید.

در کتاب «لباب الالباب» مروی است که : «ان اهل الجنه لا یتحسرون على شیء فاتهم من الدنیا کتحسرهم على ساعه مرت من غیر ذکر الله.»
یعنی: بهشتیان، بر هیچ چیز که در دنیا از دستشان رفته است، بقدر آن ساعت که بی خبر از یاد خدا نشسته بودند، حسرت و تاسف نمی خورند.

شیخ بهائی رضوان الله علیه، در کتاب «اربعین» خود، این حدیث را ذکر کرده است که: وقتی حضرت عیسی علیه السلام، مرده ای را از شهری که اهل آن بعذاب خدا جان سپرده بودند، زنده کرد و از او، در باره اعمال و رفتارشان پرسید. مرد گفت: ما در دار دنیا، بت می پرستیدیم، و به دنیا دل بسته بودیم. ترس از خـدا در دل مـا کـم بـود و آرزوهای دور و دراز در سر می پروراندیم و به لهو و لعب سرگرم و در غفلت و بی خبری غرقه بودیم.

شیخ پس از نقل حدیث، تمثیل ذیل را از کتاب «کمال الدین» آورده است: آدمی که فریفته دنیا و غافل از مرگ و دشواریهای روز حساب است و در لذات زودگذر و آلوده به گرفتاریهای این جهان، غوطه ور است، به آن کس ماند که وسیله ریسمانی به درون چاهی عمیق، فرو آویخته شده است. چون خوب بنگرد، بیند که در قعر چاه، اژدهای بزرگی دهان گشوده و منتظر فرو افتادن و بلعیدن اوست و در بالای چاه، دو موش سیاه و سپید نشسته و مدام، نخ نخ آن ریسمان را به دندان می جوند و از هم میگسلند. لیکن با همه این احوال پر خطر، مرد آویخته در چاه، به خوردن مقداری عسل که بر دیواره چاه با خاک آلوده شده است و زنبوران به دورش پرواز می کنند، مشغول و به لذت آن شیرینی دل بسته و با زنبوران به ستیز سرگرم است و دیگر از آنچه در بالا و پایین چاه می گذرد، غافل و بی خبر مانده است.

آری، آن چاه، دنیاست و آن ریسمان، عمر آدمی است و آن اژدهای دهان گشوده، همان مرگ است و آن دو موش سیاه و سپیده، شب و روزند که مدام، رشته عمر آدمی را می گسلند و آن عسل آلوده به خاک، لذات دنیوی است که با انواع کدورتها و دردها آلوده است و آن زنبوران، مردم این جهان اند که برای خوردن آن عسـل آلوده، با یکدیگر در مزاحمت و جدالند.(۱)
۱ – تمثیل فوق، با اندک تفاونی، در باب برزویه طبیب از کتاب کلیله و دمنه، آمده است.

گفته اند: رأس الذنوب الغفله من الله. بی خبری از یاد خدا، سرآغاز همه گناهان است.

بیت

یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید

در کتاب «سفینه البحار» از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که: «الایمان على اربعه دعائم… الى ان قال و من غفل غرته الاسانی و اخـذته الحسـره اذا انکشف الغطاء و بداله من الله ما لم یکن یحتسب.»
یعنی: «ایمان را چهار رکن است… تا آنجا که فرمود: آن کس که بی خبر و غافل بماند، آرزوها مفتونش خواهند ساخت، اما آن زمان که پرده از کارها برگیرند و آنچه در پندارش نبوده است، ظاهر گردد، حسرت و تأسف، وجودش را فرو خواهد گرفت.»

دلا تا کی در این کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاک بازی

***

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می نالی و فریاد چـرا می داری

***

ملا می فرماید:

زندگی بی دوست جـان فرسودن است
مرگ حاضر غائب از حـق بـودن است

عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود
بـــــی خدا آب حیـــــــــات آتش بـود

***

هر آنکو غافل از حق یک زمان است
در آنـدم کـافر است امـا نـهان است

اگـر آن غــافلی پیوسته بـودی
در اســـــــلام بــــــر وی بــــــه بـودی

ذکر و مراتب آن

اعلم ان ذکر اللسان فی مقام النفس و ذکر الحضور فی مقام القلب و المشاهده فی مقام ارواح و المناجات فی مقام السر و الفناء فی مقام الخفى و البقاء فی مقام الذات.تمت الحالات و المقامات.(۱)
۱ – عبارت فوق، بدون ترجمه آورده شده تا هر کس اهل این حالات و مقامات است خود، مفهوم آن را دریابد.

 خوش آنکه دلش ز ذکر پر نور شود
وز پرتو ذکر نفس مقهور شود

انـدیشه کثرت از مــیـان بـرخیــزد
ذاکر همه ذکر و ذکر مذکور شود(۱)

۱- این دو بیت اثر طبح مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی قدس سره می‌باشد.

در کتاب «کافی» از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است: «ما من شیء الا و له حد ینتهى الیه الا الذکر فلیس له حد ینتهى الیه، فرض الله عز و جل الفرائض فمن ادا هن فهو حد هن و شهر رمضان فمن صامه فهو حده و الحج فمن حج فهو حده الأ الذکر فان الله عزوجل لم یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حد ینتهى الیـه ثـم تـلا: «یا ایهاالذین آمنوا اذکرو الله ذکر اکثیراً و سبحوه بکره و اصیلاً» (۱). فقال لم یجعل الله عز و جل له حدا ینتهى الیه. قال: وکان ابی علیه السلام کثیر الذکر لقد کنت امشى معه و انه لیذکر الله وکنت ارى لسانه لازقاً بحنکه یقول «لا اله الا الله، وکان یجمعنا فیأمرنا بالذکر حتى تطلع الشمس… و قد قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم الا اخـبرکـم بـخیر اعمالکم لکم، ارفعها فی درجاتکم و ازکاها عند ملیککم و خـیـر لـکـم مـن الدینار و الدرهم و خیر لکم من ان تلقوا عدوکم فتقتلوهم و یقتلوکم؟ فقالوا: بلى فقال: ذکر الله عز و جل کثیراً. ثم قال: جاء رجل الى النبی (ص) فقال: من خیر اهل المسجد؟ فقال: اکثرهم الله عز و جل ذکراً و قال رسول الله: من اعطى لساناً ذاکراً فقد اعطى خیرالدنیا والآخره.»
۱ – (آیتین ۴۱ و ۴۲، سوره احزاب، قرآن مجید) یعنی: ای گروه مؤمنان، به ذکر بسیار، خدای را یاد کنید و در هر بام و شام، تسبیح او گویید.
یعنی : «هر چیز را حدی معین است و پایانی، مگر ذکر را که در آن، پایان و حدی مقرر نگردیده است. هر یک از واجبات الهی را چون به جای آورند، پایان یافته است: پایان و حد روزه و حج، انجام آنهاست لیکن ذکر است که خداوند متعال به مقدار کم آن، خشنود نمی شود و برای آن حد و اندازه ای مشخص نفرموده و در قرآن کریم آمده است: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً و سبحوه بکره و اصیلاً» پدرم، مردی کثیر الذکر بود. هنگامی که با او به راهی میرفتم، می دیدمش که به ذکر خدا اشتغال داشت و در موقع غذا نیز از ذکر حق غافل نمی شد و حتی در آن زمان که با مردم گفتگو میکرد، باز هم زبانش در حال ذکر بود. آنقدر کلمه مبارکه «لا اله الا الله» را تکرار می نمود که زبان به کام دهان مبارکش می چسبید. اهل بیت خود را گرد می آورد و دستور می داد که همگان تا طلوع آفتاب به ذکر خدا پردازیم…»
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم می فرمود: آیا دوست دارید بگویم نیکوترین عملی که موجب رفعت درجه و مقام شما خواهد شد، چیست؟ عملی که پاکترین اعمال نزد رب العالمین و بهتر از زر و سیم است و از کشتن و کشته شدن در راه خدا اولی و ارجح است. گفتند: آری یا رسول الله. فرمود: ذکر کثیر و اینکه پیوسته به آن مشغول باشید. سپس امام فرمود: کسی از پیامبر خدا پرسید: چه کسی در این مسجد از همه بهتر است؟ فرمود: آن کس که ذکر خدا بیشتر کند. همچنین آن حضرت می فرمود: آن را که زبان ذاکر داده اند، خیر دنیا و آخرت به او عنایت شده است.

نیز در کتاب «کافی»، ابوبصیر از حضرت اباعبدالله، جعفر بن محمد الصادق، علیهما السلام روایت کرده است: «شیعتنا الذین اذا خلوا ذکر والله کثیراً.» یعنی: شیعیان ما کسانی هستند که چون فراغتی دست دهد، فراوان به ذکر حق تعالی پردازند.

مرحوم فیض کاشانی در کتاب «خلاصه الاذکار» گوید: «باید دانست که ذکر پنهانی هفتاد برابر از آشکار آن، افضل و برتر است و از حضرت امام رضـا عـلیه السلام نیز افضلیت ذکر پنهانی تأیید شده است؛ زیرا که اینگونه ذکر، به اخلاص نزدیکتر و از ریا دورتر است. خداوند متعال فرماید: «و اذکر ریک فی نفسک تضرعاً و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و والاصال و لا تکن من الغافلین(۱)یعنی: ذکر پروردگار خویش را در دل، با زاری و بیم بدون آنکه چیزی بر زبان بگویی، در هر بام و شام، به جای آور و از زمره غافلان مباش.
۱- آیه ۲۰۵، سوره اعراف، قرآن مجید

و از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم منقول است که به اباذر رحمه الله علیه فرمود: « یا اباذر، اذکر الله ذکراً خاملاً. قال ابوذر: و ما الخامل؟ قال: الخفی.» یعنی: « ای اباذر، ذکر خامل خداوند بگزار. ابوذر پرسید: ذکر خامل چیست؟ آن حضرت فرمود: مقصود از ذکر خامل، ذکر خفی و پنهان است.»

رباعی

آن دوست که اوست طالب و مطلب هم
در گردش از اوست روز ما و شب هـم

رمـــزی است که لا اله الا الله گفت
یعنی ذکـرم نهفته گو از لب هـم

روایت است که فرشته موکل بر انسان، ذکری را که بشنود، ثبت می کند، لیکن در مورد ثواب ذکر خفی که خداوند متعال در قرآن مجید به آن امر کرده است: «اذکرربک فی نفسک تضرعاً و خیفه…» کسی جز خداوند به آن آگاه نیست.(۱)
۱ – متن حدیث و من احدهما علیهما السلام: لا یکتب الملک الا ما سمع قال الله سبحانه: «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا وخفیه ….» فلا یعلم ثواب الذکر فی نفس الرجل غیر الله لعظمته،

مرحوم فیض، پس از عبارات فوق، گوید: (بطوریکه ارباب معرفت گفته اند) ذکر را چهار مرتبه است: نخست: آنکه ذکر، تنها بر زبان جریان یابد. دوم: آنکه علاوه بر زبان، قلب نیز ذاکر و متذکر باشد. بدیهی است که برای حضور قلب، مراقبت و مداومت لازم است، چه اگر قلب را به حال خود رها کنند، در وادی انکار سرگردان خواهد شد. سوم: آنکه ذکر خدا چنان در قلب متمکن شود و بر آن مستولی گردد، که بازگیری توجه قلب از آن، دشوار است، همانطور که در نوع دوم، حضور قلب نسبت به ذکر، مشکل صورت می گرفت و بالاخره چهارم: آنکه بنده خدا یکسره در مذکور – جل شأنه و ذکره – مستغرق شود که دیگر نه به ذکر و نه به قلب خود توجه دارد. در چنین حال است که اگر توجه ذاکر به ذکر مصروف شود، همان ذکر، حجاب جان او می گردد و این حال، همان است که در عرف عارفان، به فناء، تعبیر می شود و آن است تمام منظور و منظور تمام و کمال مطلوب از ذکر حضرت باری تعالی.
در چهار مرتبه ذکر، مرحله چهارمین لب لباب است و سه مرتبه دیگر همه قشرند و فضیلتشان در آن است که راهی بسوی حصول مرتبه چهارم باشند. فلما اضـاء الصبح ایقنت موقنا بانک مذکور و ذکر و ذاکر.

روایت شده است که مجاشع از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پرسید: طریق ذکر خداوند کدام است؟ فرمود: «نسیان النفس» یعنی آنکه بنده خدا، خود را فراموش کند.

ابوسعید ابوالخیر رحمه الله علیه در پیروی از سخن پیامبر اکرم گوید:«الذکر نسیان ما سواه» یعنی: ذکر، فراموش کردن همه چیز جز پروردگار عالم است.

مرحوم حاج میرزا حبیب خراسانی سروده است:

می نخوردی سخن از باده و از جام بگو
یا به دل یا به زبان حرفی از آن نام بگو

از زبان گوی به دل باز ز دل گو به زبان
هر دو چون گشت یکی با همه اندام بگو

تا به هوش و خردی لب به لب جام بنه
چون شدی مست ز مستی سر هر بام بگو

مروی است که : « ثلثه لا یوزن عند الله بجناح بعوضه : الصلوه على العاده و الذکر على غفله و الصلوه على النبی بغیر حرمه.» یعنی: «سه چیز را نزد پروردگار، قدر بال پیشه ای ارزش نیست: نمازی که صرفاً بر حسب اقتضای عادت گزارند و ذکری که در حال غفلت گویند و صلواتی که بر پیامبر اکرم فرستند بدون آنکه حرمت آستان آن حضرت و احترام شریعتش را نگاه دارند.

قال ابو علی سینا، «حقیقه الذکر حضور المذکور فی النفس.» یعنی: «حقیقت ذکر، حضور مذکور در نفس ذاکر است.»

چون ذکر به دل رسد دلت درد کند
آن ذکر بود که مرد را مـرد کـند

هر چند که خاصیت آتش دارد
لیکن دو جهان بر دل تو سرد کند

***

ننوشت برای ورد روز و شب من
جز ذکر على معلم مکتـب مـن

گر غیر علی کسی بود مطلب من
ای وای من وکیش من و مذهب من

تسلیم در برابر حق تعالی

«و من احسن دینا ممن اسلم وجهه الله و هو محسن…»(۱) یعنی : «چه کسی را دین و دینداری نیکوتر از آن بنده است که خویشتن در برابر خداوند، به تسلیم آورده و نیکوکاری پیشه خود ساخته باشد.»
۱ – (آیه ۱۲۵، سوره نساء، قرآن مجید).

مروی است که یکی از پیامبران خدا، از سختی و مکروه زندگی خویش بخدا شکایت برد، از جانب حق تعالی وحی آمد: تشکونی و لست باهل ذم و لاشکوى هکذا بدو شانک فی علم الغیب فلم تسخط قضائی علیک؟ افترید ان اترکک مع هوى نفسک و نفسک حجاب بینی و بینک؟ اترید ان اغیر الدنیا لاجلک او ابدل اللوح المحفوظ بسببک فاقض ما ترید دون ما ارید و یکون ما تحب دون ما احب. فوعزتی حلفت لان تلجلج هذا فی صدرک مره أخرى لاسلبنک ثوب النبوه و حلاوه المحبه و لاذیقتک مراره الفراق و لا وردنک حراره النار و لاابالی.
یعنی : شکایت از من داری، با آنکه نه بر من مذمتی رواست و نه از مـن شـکـابتی ممکن است. آنچه به تو می رسد، سرنوشت تو در عالم غیب است. پس چگونه بر قضاء و سرنوشت من خشم گرفته ای؟ می خواهی که دنیا را به خاطر میل تو دگرگون سازم. یا لوح محفوظ را تغییر و تبدیل دهم و به مقتضای مـــل تـو، نه به اراده و مشیت خـود، سرنوشت ها را قلم زنم، تا مطابق خواست دل تو و نه مصلحت دید من مقرر گردد؟ قسم به عزت خویش که اگر این اندیشه، بار دیگر در دلت خلجان کند، رخت نبوت از اندام جانت بیرون خواهم کرد و حلاوت محبت خویش از تو باز خواهم ستاند و تلخی فراق خود، در ذائقه جانت خواهم ریخت و به تف دوزخت گرفتار خواهم ساخت و بدان که مرا از اینکار باکی نیست.

رباعی

در هر دو جهان تراست شاهنشاهی
با حکـم قـضـا اگـر کـنـی هـمـراهـی

القـصـه زهـی رتـبه ظـل اللـهى
گر آنچه خدا خواسته باشد خواهی

بیت

من ز بخت خویش دانم آنچه آید بر سرم
شکوه ای مارانه از یار است و نی از روزگار

در کتاب «اطباق الذهب» روایت شده است: «ابن آدم عجن من الصلصال و ابتلی بالحمل و الفصال ثم تاه بشرائف الخصال و مادرى ان الخصال الحمیده مـن مـواهب الرحمن لامن مکاسب الانسان ماالعقل الا عطیه من عطایاه و ماالنفس الأمطیه من مطایاه فان شاءزمها بزمام الهدى و ان شاء ترکها سدى فمن یستطیع لنفسه خفضاً او رفعاً «…. قل لمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم نفعاً…..» (۱)
۱- آیه ۱۱، سوره فتح، قرآن مجید

یعنی: «آدمیزاده، بی آنکه خود بداند، از گل «صلصال» سرشته شده و به حمل و فصال مبتلا گردیده و سپس خصال شریفه به او عنایت شده است. اخلاق پسندیده، مرحمت خداوند مهربان است، نه از کوشش انسان. عقل، موهبتی از مواهب اوست و نفس، مرکبی است از مراکب او. اگر خدای را مشیت باشد، این مرکب را به لگام هدایت، ملجم می سازد وگرنه آنرا بیحاصل و بیهوده، رها می کند. اکنون دیگر چه کسی می تواند که نفس خویش را به قدرت خود به پستی کشد و یا به بلندی و رفعت برد. آری، «بگو ای پیامبر اگر خداوند اراده فرماید که به شما زیان و یا سودی رساند، چه کسی تواند که در برابر مشیت او، برای شما کاری کند؟.»

شعر

چون تو خوشی ای دوست به ویرانی دلها
آبادتر آن سینه کـه آبـاد نـباشد

گفتی که سرت خاک کنم بر سر این کوی
ای خاک بر آن سر که بدان شاد نباشد

رباعی

هواى له فرض تعطف ام جفا
و مشربه عـذب تکـدر ام صـفا

وکلت الى المحبوب امـرى کـله
فان شاء احیانی و آن شـاء اتـلفا

یعنی: میل دلم بسوی اوست. چه به مرحمتی کشدم و چه به جفائی کشـدم. آبش گوارای من است چه کدر باشد و چه زلال. تـمـام کـار خـویش را به محبوب خود واگذاشتم. اینک خواهد که به لطف زنده ام گرداند و یا به قهر تباهم سازد.

رباعی

غـمـهای تـرا بـه شـادمانی ندهم
وصل تو بـه عـمـر جـاودانی ندهم

آن لحظه که غمزه ات کشد خنجرکین
مرگی بـه هـزار زندگانی ندهم

 گویند چون عمادالدین فضل الله قدس سره به دست شایباق خان به شهادت رسید، سر خود را در دست گرفت و این رباعی را بخواند:

در راه تو سرّ سرفرازی این است
عشاق تو را کمینه بازی این است

اندیشه ندارم که سرم رفت ز تـن
شاید که تو را بنده نوازی این است

در کتاب «بحارالانوار» از حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام روایت شده است که خداوند متعال به داود پیامبر علیه السلام وحی فرمود: «یا داود، ترید و ارید و لا یکون الا ما ارید فان اسلمت لما ارید اعطیتک ما ترید و ان لم تسلم لما ارید اتعبتک فیما ترید ثم لا یکون الا ما ارید.»
یعنی: « ای داود، ترا میل و اراده ای است و مرا نیز اراده و مشیتی است اما بدان که پیوسته آنچه اراده من است، خواهد شد؛ اینک اگر تسلیم مشـیـت مـن شـوی، آنچه بخواهی به تو عطا خواهم فرمود و اگر در برابر اراده من، سر تسلیم فرود نیاوری، ترا در راه انجام میل و خواسته ات، به دشواریها در خواهم افکند و به هر حال باز جز آنچه مشیت من بوده است، واقع نخواهد گردید.

در کتاب «خصال صدوق» از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که: « من رضى بما قسم له استراح بدنه.» یعنی : «آن کس که به آنچه قسمت او کرده اند، راضی و خشنود باشد، تن خویش را به آسایش بخشیده است.»

بیت

خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش

یکی از عرفا گوید: «الراحه فی التسلیم و البلاء فی التدبیر». یعنی: تسلیم در بـرابـر مشیت خداوندی موجب آسایش است و چاره جویی در مقابل آن، سبب بلا و گرفتاری خواهد شد.

بیت

گرچه شادی نبرد راه به سر منزل ما
شکر لله که ندارد گله از غـم دل ما

در کتاب «امالی صدوق» از ابن عباس نقل شده است که: « جاع رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم جوعاً شدیداً فاتی الکعبه فتعلق باستارها و قال یا رب محمد، لا تجع محمداً اکثر مما اجعته قال : فهبط جبرائیل و معه لوزه. فقال: یا محمد، ان الله جل جلاله یقرأ علیک السلام. فقال: یا جبرائیل، الله السلام و منه السلام و الیه یعود السلام. فقال: ان الله بأمرک ان نفک هذه اللوزه، ففک منها فاذا فیها ورقه خضراء نضره مکتوبه علیها: لا اله الا الله محمد رسول الله ایدت محمداً بعلی و نصرته به. ما نصف الله من نفسه من اتهم الله فی قضائه و استبطاءه فی رزقه.»
یعنی: « رسول اکرم (ص) وقتی به رنج گرسنگی در افتاد. نزد کعبه آمد و چنگ در پرده خانه افکند و گفت: ای پروردگار محمد، محمد را بیش از این در گرسنگی نگاه مدار، جبرائیل از جانب حق بر او نازل شد و بادامی به آن حضرت داد و گفت: ای رسول خدا، خداوند جل جلاله بر تو سلام داده است. پیامبر گفت: خداوند، خود سلام است و سلام همه از او است و سلامها همه به او باز می گردد. سپس جبرائیل گفت: خـداونـد فرمانت داده تا این بادام را بشکنی. چون پیامبر آنرا از هم بگشود ورقی سبز خوشرنگ در آن دید که به روی آن نوشته بود: «لا اله الا الله محمد رسول الله محمد را به دست علی مدد کردم و بوسیله او رسول خود را نصرت بخشیدم. انصاف نداده است آن کس که خداوند را در قضاء و حکمش، متهم کرده است و نسبت به عطاء روزی بندگان، سختگیر و دیربخش دانسته است.

رباعی

از گلشن تو به زخـم خـاری شـادیم
از وعـده تـو به انتظاری شادیم

از باده وصـلت بـه خـماری شادیم
ما از تو به هرچه هست باری شادیم

نیز در کتاب «خصال»، ابوحمزه از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «العبد بین ثلاثه بلاء و قضاء و نعمه فعلیه فی البلاء من الله الصبر فریضه و علیه فی القضاء من الله التسلیم فریضه و علیه فی نعمته من الله عز و جل الشکر فریضه.»
یعنی: «بنده خدا بناچار در یکی از این سه حالت است: یا گرفتار بلا شده و یا در پنجه قضا افتاده و یا در نعمت ها متنعم گردیده است. اینک بر او است که در بلاهای حق تعالی شکیبا باشد و در قضا و قدر خداوند، تسلیم در برابر امر حق را بر خود واجب شناسد و در نعمتهای پروردگار خود، شکر و سپاس صاحب نعمت را فرض بداند.»

حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام فرماید: « الایمان له اربعه ارکان: التوکل على الله و تفویض الامر الى الله و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامر الله.»
یعنی: « ایمان را چهار رکن است: توکل بر خداوند و واگذاری کارها به او و رضا به آنچه حکم و قضای حق تعالی است و تسلیم در برابر فرمان پروردگار جل جلاله.»

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که فرمود: «احـق مـن خـلق الله صبور و و بالتسلیم لما قضى الله من عرف الله و من رضی بالقضاء اتى الیه القضاء و عظم علیه اجره و من سخط القضاء مضى علیه القضاء و احبط الله اجـره.»
یعنی: «در میان بندگان و آفریدگان خدا، آن کس که به حق پروردگار خود، عارف است، سزاوارتر است که در برابر قضاء و مشیت خداوندی تسلیم باشد. آن بنده که به حکم قضا، خوشدل باشد، در برابر جریان آن مشیت، اجری بزرگ خواهد گرفت ولی آن کس که نسبت به قضا و مشیت ناخشنود بود، حکم قضا بر سرش فرود خواهد آمد و هیچگونه پاداشی هم او را نباشد.»

خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله علیه در کتاب «اوصاف الاشراف» در باب «تسلیم» چنین فرماید: «قال الله سبحانه و تعالی: «فلاو ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیما.» (۱)
۱ – آیه ۱۵ سوره نساء، قرآن مجید – یعنی: « به پروردگارت قسم که اینان بحقیقت، ایمان نیاورده اند تا آنگاه که تو را در موارد اختلافات خود، حاکم و فرمانروا کنند و نسبت به آنچه حکم و فرمان دادی در دل خویش، احساس سنگینی نماید، و کار را به تو باز سپرده و تسلیم تو گردند.»

تسلیم، باز سپردن باشد و در اینموضع، مراد از تسلیم آن است که هر چه سالک، آن را نسبتی بخود کرده باشد، آن را با خدا می سپارد و این مرتبه، فوق توکل است؛ چه در توکل، کاری که با خدای می گذارند، به مثابه آن است که او را وکیل می کنند. پس سالک تعلق خود را به آن کار، باقی می داند و در تسلیم، قطع آن تعلق می کند، تا هر امری که آن را متعلق به خود می شمرد همه را متعلق به او داند و این مرتبه، فوق مرتبه رضا است؛ چه در مرتبه رضا، هر چه خدا کند، موافق طبع او باشد و در این مرتبه طبع خود و موافق و مخالف طبع خود، جمله با خدای سپرده باشد. او را طبعی نمانده باشد تا آن را موافقی و مخالفی باشد. «لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت» از مرتبه رضا باشد و «یسلموا تسلیماً» از بالای آن مرتبه. و چون محقق سالک به نظر تحقیق نگرد، خود را نه در حد رضا داند و نه در حد تسلیم، چه در هر دو، خود را به ازای حق تعالی مرتبه ای نهاده است، تا او راضی باشد و حق مرضی و او مؤدی باشد و حق، قابل و این اعتبارات، آنجا که توحید باشد، منتفی شود.

در دایره ما ز پوست پوشان توئیم
در دایره حلقه بگـوشان توئیم

گر بنوازی به جان خروشان توئیم
ور ننوازی هم از خموشان توئیم

مراقبت

حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام، در دعایی از خداوند خود، چنین مسألت کرده است: «… زین ارواحنا بالمراقبه و نور اشباحنا بالموافقه…»
یعنی: «پرورد وردگارا ارواح ما را به زیور مراقبت، آراسته فرما، و اشباح ما را به نور موافقت روشنایی بخش.»

دولت طلبی دامن دل را مده از دست
شاید که برون آید از این بیضه همائی

***

یک چشم زدن غافل از آن شاه مباشید
شاید که نگاهی کند آگـاه مـباشید

خواجه نصیرالدین طوسی اعلى الله مقامه در کتاب: «اوصاف الاشراف» در باب «محاسبه و مراقبه» آورده است: «… و اما مراقبت، آن است که همیشه ظاهر و باطن خود نگاهدارد، تا از وی چیزی در وجود نیاید که حسناتی که کرده باطل گـردانـد. یعنی: ملاحظت احوال خود، دائم بکند تا بر معصیتی اقدام ننماید، نه در آشکارا و نه در پنهان در شاغلی او را از سلوک راه حق باز ندارد، نه قوی و نه ضعیف و این معنی همیشه پیش خاطر خود بدارد: «و اعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه ….» (۱) تا آنگاه که به مرتبه وصول به مطلب رسد. «والله یوفق من یشاء من عباده انه اللطیف الخبیر.»
۱ – (آیه ۲۳۵، سوره بقره ، قرآن مجید) یعنی بدانید که خداوند به ضمایر شما آگاه است، پس نسبت به او مراقب اعمال خود باشید.

یکی از عرفا گوید: « المراقبه ان یصیر الغالب على العبد ذکره بقلبه و یعلم ان الله تعالى مطلع علیه فیرجع الیه فی کل حال و یخاف سطوات عقوبته فی کل نفسه و مهابته فی کل وقت:
یعنی: «مراقبت آن است که یاد خداوند در دل بنده چیره گردد و بنده بـدانـد کـه پروردگار متعال بر او آگاه است و در پی این ایمان، خداوند را مرجع امور و احـوال خویش بداند و از شدت عذاب و عقوبت او و از مهابت و مخافت او پیوسته در هراس و بیم باشد.

وصف المراقبه للعبد یحمد اذا کان مراقبته لربه و قلبه و ذلک بان یعلم أن الله تعالى رقیبه و شاهده فی کل حال و یعلم ان نفسه عدو له و ان الشیطان عدو له و انما ینتهزان الفرص حتى تحملانه على الغفله و المخالفه فیاخذ منهما حذره بان یلاحظ مکا منهما و تلبیسهما و مواضع انبعاثهما حتى یسد علیهما المنافذ و المجاری فهذا مراقبته.»
یعنی: مراقبت و مواظبت بنده، ستوده و سزاوار است آن گاه که بنده خدا نسبت به پروردگار خود و قلب خویش مراقبت نماید. بدین صورت که به یقین بداند که خداوند متعال مراقب و شاهد احوال اوست و نیز بداند که نفس اماره و شیطان دو دشمن اویند و پیوسته مترصدند که او را به غفلت و مخالفت با حق وادار کنند. پس بنده خدا باید که از این دو دشمن دوری کند و کمینگاهها و تلبیسهای آنها را بشناسد و مـراقب مظان تحریکات آنها باشد تا آنکه طریق نفوذ و مجاری آنها را بر خویشتن ببندد و مانع گردد. این است معنی مراقبت بنده خدا. »

بیداری شبها و تضرع و زاری

قال الله تعالى: «تتجافى جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً و طمعاً و مـما رزقناهم یتفقون.»(۱) یعنی: پرهیزگاران (شب هنگام) پهلو از بستر برگیرند و پروردگار خود را از روی ترس و امید بخوانند و از آنچه روزیشان کردیم، انفاق کنند.»

بیت

شب خفتگان که وصل تو دارند آرزو
خواب ندیده ای است که تعبیر می کنند

نیز خداوند متعال در صفات پرهیزگاران فرماید: «کانوا قلیلاً من اللیل ما یهجعون و بالاسحارهم یستغفرون.» (۲) یعنی: کمی از شب را به خواب می رفتند و در سحرگاهان، به استغفار و معذرت می پرداختند.
۱- آیا ١۶، سوره سجده، قرآن مجید.
۲- آیات ۱۷ و ۱۸ سوره الذاریات، قرآن مجید

شبها تو چو شمع کن به بیداری خوی
تا شاهد امید نماید به تو روی

غافل منشین که نیست غیر از شب تار
آن ابر سیه که فیض می بارد از اوی

معاذ بن جبل گوید: در جنگ تبوک، شدت گرما بر ما زورآور شد و مردم، هر یک به گوشه ای رفتند. من که در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بودم، به حضرتش نزدیکتر شدم و عرضه داشتم: ای رسول خدا، مرا به کاری راهنمایی فرما که به بهشتم رساند و از دوزخم وارهاند. فرمود: از چیزی بزرگ پرسیدی، ولی در عین حال، اگر خدا بخواهد، هر دشواری را آسان خواهد کرد. ای معاذ، خدای را بپرست و هیچ چیز را شریک او قرار مده، نماز را به پای دار و زکات واجب خود را بپرداز و ماه رمضان، روزه بدار، اینک اگر بخواهی، از ابواب خیر به تو خبر خواهم داد. عرضه داشتم: آری، ای پیامبر خدا، آنگاه فرمود: روزه، سپر بازدارنده از آتش دوزخ است و صدقه، معاصی را فرو می پوشد و شب زنده داری مرد در عبادت پروردگار، موجب رضایت حضرت حق است. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: «تنجا فی جنوبهم عن المضاجع

در کتاب «من لا یحضره الفقیه» از حضرت صادق علیه السلام روایت است که : «من قال فی وتره اذا اوتر استغفر الله و اتوب الیه سبعین مره و واظب على ذلک حتى تمضى سنه کتبه الله عنده من المستغفرین بالاسحار و وجبت له المغفره من الله عزوجل.»
یعنی: هر کس که در نماز شب خود، آنهنگام که نماز وتر می گذارد، هفتاد مرتبه بگوید: «استغفرالله و اتوب الیه» و بر اینکار مدت یکسال مداومت نماید، خداوند متعال نام او را از جمله «مستغفرین بالاسحار»(۱) نوشته و مغفرت و آمرزش حـق تـعالی، شامل او می گردد.
۱ – در آیه ۱۷، سوره آل عمران، آنجا که خداوند، از پرهیزگاران که به انواع نعمت ها در بهشت، متنعم اند سخن راستگویان و مطیمان امر خدا و انفاق کنندگان و مفغرت خواهان در سحرگاهان اند. می گوید، فرماید: «الصابرین و الصادقین و القانتین و المتفقین و المستغفرین بالاسحار.» یعنی: اینان، صابران و راستگویان و مطیعان امر خدا و انفاق کنندگان و مغفرت خواهان در سحرگاهان‌اند.

در کتاب «خصال صدوق» از سهل بن سعد، حدیث است که جبرائیل به خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل شد و عرضه داشت: «یا محمد، عش ما شئت میت واحبب من شئت فانک مفارقه و اعمل ما شئت فانک مجری به و اعلم ان شرف الرجل قیامه باللیل و عزه استغناؤه عن الناس.»
یعنی: «ای محمد، هر چه خواهی در جهان بزی، لیکن سرانجام کار، مرگ است و هر که را که خواهی، دوست بدار، اما عاقبت کار، فراق و جدایی است و هر کار که خواهی بکن، که به هر حال، جزای آن به تو خواهد رسید، لیکن بدان که در این میانه، شرف آدمی، در شب زنده داریها و عبادتهای شبانه اوست و عزت او در بی نیازی جان او از مردمان است.»

محمد بن سنان از مفضل روایت کرده است که از مولای خود حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: یکی از جملی که خداوند در مناجات، به حضرت موسی فرموده، آن است: «یابن عمران، کذب من زعم انه یحبنى و اذا جنه اللیل نام عنى الیس کل محب یحب خلوه حبیبهها انا ذا یابن عمران مطلع على احبائی اذا جهمهم | اللیل حولت ابصارهم فی قلوبهم و مثلت عقوبتی بین اعینهم یخاطبونی عـن المشاهده و یکلمونی عن الحضور. باین عمران، هب لی من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع و من عینیک الدموع فی ظلم اللیل و ادعنی قانک تجدنی قریباً مجیباً.»
یعنی: «ای پسر عمران، دروغ گفته است آن کس که خود را دوستدار من تصور کرده است و چون شب فرا رسد به خواب راحت فرو می رود. مگر نه آن است که هر دوستدار، در آرزوی خلوتی است که با محبوب خود باشد؟ ای پسر عمران، بدان که من بر حال دوستان خود آگاهم و می دانم که چون شب، پرده بر جهان می کشد، چشـم دلشان بسوی قلبهایشان متوجه میگردد و عذاب مرا در پیش دیدگان خود، مجسم می سازند و مرا در مقام مشاهده مخاطب قرار می دهند و در مقام حضور با من سخن میگویند. ای پسر عمران، خشوع قلب و خضوع جسم و اشک چشـم خـویش را در سیاهی شبها، بر من نثار کن و آنگاه، مرا بخوان، تا دریابی که تا چه حد به تو نزدیکم و ترا اجابت میکنم.»

عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «ثلثه فخر المؤمن و زینه فی الدنیا والآخره: الصلوه فی آخر اللیل و یأسه مما فی ایدی الناس و ولایه الامام من آل محمد علیهم السلام.»
یعنی: «سه چیز موجب فخر مؤمن و زینت دنیا و آخرت است: نماز در اواخر شبها (۱) و ناامیدی و عدم توجه به آنچه در نزد مردم است و بالاخره ولایت و محبت و پیروی از امام خاندان محمدی، سلام الله علیهم.»
۱ – مقصود، نماز شب و تهجد است.

ابن منکدر روایت کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «خیرکم من اطعم الطعام و افشی السلام و صلى باللیل و الناس نیام.»
یعنی: »بهترین کس از میان شما آن است که اطعام کند و با آهنگ بلند، سلام گوید و آن گاه که چشم مردمان به خواب رفته است، به نماز شب و تهجد برخیزد.»

بیت

مخسب در دل شبها که فیض قافله ای است
که از کمینگه شب های تار می گذرد

در کتاب «فقه الرضا» آمده است که: «حافظوا على صلوه اللیل فانها حرمه الرب تدر الرزق و تحسن الوجه و تضمن رزق النهار و طولوا الوقوف فی الوتر فانه روى ان من طول الوقوف فی الوتر قل وقوفه یوم القیامه.»
یعنی: «بر نماز شب و تهجد، مـراقـبت و مداومت کنید؛ زیرا که نماز شب، احترام به ساحت اقدس پروردگار است؛ موجب افزایش روزی میگردد و چهره را زیبا می سازد و رزق آن روز را ضمانت می کند. در نماز وتر درنگ و وقوف بسیار کنید؛ زیراکه در حدیث آمده است: هر کس که در نماز وتر خود، درنگ بسیار کند، وقوف و درنگش در محشر و روز قیامت، اندک خواهد گشت.»

آنچه بر مائده فیض بر این نه طبق است
رزق جمعی است که در پرده شب بیدارند

امام صادق علیه السلام فرمود: «… ان الحسنات یذهبن السیئات…» (۲) قال : صلوه اللیل تکفر ماکان من ذنوب النهار.»
یعنی : «حسنات آدمی، گناهان او را از میان می‌برد» فرمود: نماز شب، گناهانی را که انسان در روز مرتکب شده است، فرو می پوشاند.»
۲ – بخشی از آیه ۱۱۴، سوره هود، قرآن مجید

در کتاب «دعوات راوندی» از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نقل شده است که فرمود: «قیام اللیل مصحه للبدن.» یعنی: «شب زنده داری به عبادت، تندرستی می آورد.»

و حضرت امام جعفر صادق فرماید: «علیکم بصلوه اللیل فانها سنه نبیکم و مطرده الداء عن اجسادکم.» یعنی: « نماز شب را مواظبت و مداومت کنید؛ زیرا که سنت پیامبر شماست و از تنتان، بیماری و درد را زائل می سازد.»

شعر

یا مدعى الحب قم ان کنت تهوانا
و انهض الینا فهذا الوقت قـدانـا

کم ذی رقـاد الم یـعـلـم بـان لنـا
فی آخر اللیل قبل الفجر احسانا

و اهجر کراک و خلى الفرش عاطله
و انهض الینا و لا تنسىء فتنسانا

نحن الذی نتجلّى فی الظلام کمانشاء
فــاسمع و کـن للـذکر یقظانا

لایشغلنک عنـــــــا غیــــرنا فـلنا
حسـن الـوفـاء لمـن وافی و وافـانا

طوبى لمن قام قبل الفجر مجتهداً
و یقطع اللـیـل تسبیحا و قرآنا

یعنی : ای آنکه دعوی محبت ما داری، اگر بحقیقت، دوستدار مایی، برخیز که وقت فرا رسیده است.
چه بسیار خفته و خواب گرفته که نمی داند ما را به پایان شب ها و پیش از طلوع فجر، احسانها و نیکوکاریهاست.
از خواب بگذر و بستر بگذار و بسوی ما آی و در اینکار تأخیر مکن تا فراموشمان نکنی.
مائیم که در تاریکی شب آنگونه که بخواهیم تجلی می کنیم، پس بنیوش و با یاد ما بیدار و هشیار باش.
مباد که چیزی جز ما بر خاطر تو چیره گردد که ما را نسبت به وفاکیشان وفادار، وفاداریهاست.
خوشا آن کس که به کوشش، هر سحرگاه بیدار باشد و راه شب را با تسبیح خـدا و تلاوت قرآن بسپارد.

بیت

و لم یکــــن الذ فـى الشــــــــبابی
مـن سـهر و العـیـن کـالسحابی

مجتنب الحیوان و الاحـوال
و الخـلق و الدنـــــــیا و الاموال

و ذاکــراً لـلّه غـیـر غــافل
مشــــــتغل عـن غـیـر بـالنـوافـل

فـــعیشه المـحـو فـی المـذکور
فـنـا فـنـا هـذا لک المـنظوری (۱)

۱ – این اشعار اثر طبع مرحوم حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی قدس سره می باشد. ترجمه :

درجــــوانـی لذتـی بـرای مـن مـتصور نبود
از آنجا که همه شبها به بیداری و چشمان گریان میگذشت

از غـذاهـا و لذات حیوانی در اجتناب بودم
 همچنین از خلق و مطاع دنیوی و مال و منال

بدون وقفه و غفلت بـه ذکـر حـق مشغول بودم
 از همه چیز گذشته و هم خود را مصروف مستحبات میداشتم

در نتیجه همه زندگی من محو در مذکور بود
و همه منظور مـن فـنا و فنا در تو (خدا) بود

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=32387

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند