“جواب ابلهان خاموشی ست”

امثال و حکم » علی اکبر دهخدا

ابوعلی سینا در سفر بود.
در هنگام عبور از شهری ،
جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست
و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت .
و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست ،
تا غذایی بخورد.
خر سواری هم به آنجا رسید ،
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست .

شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند ،
چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد،
و اسب هم به خرت لگد می زند و پایش را می شکند .

خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد
و مشغول خوردن شد .
ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد .

خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد .
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد .

قاضی سوال کرد که چه شده؟
اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،
هیچ چیز نگفت .

قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است …؟!

روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد .
قبل از این اتفاق با من حرف میزد …!

قاضی پرسید : با تو سخن گفت …؟
چه گفت؟!

صاحب خر گفت :
او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد
می زند و پای خرت را می شکند …

قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت .

قاضی به ابوعلی سینا گفت ؛
حکمت حرف نزدنت پس چنین بود ؟!!!

ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد:

جواب ابلهان خاموشی ست

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=11636

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند