ای مرغ سحر! چو این شب تار

عکس علی اکبر دهخداعلی اکبر دهخدا »

شعر یاد آر ز شمع مرده یاد آر

ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری،

وز نفحه ی روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری،

بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه ی نیلگون عماری،

یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری ،

یاد آر ز شمع مرده یاد آر

ای مونس یوسف اندرین بند
تعبیر عیان چو شد ترا خواب،

دل پر ز شعف، لب از شکرخند
محسود عدو، به کام اصحاب ،

رفتی برِ یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب،

زان کو همه شام با تو یک چند
در آرزوی وصال احباب ،

اختر به سحر شمرده یاد آر

چون باغ شود دوباره خرّم
ای بلبل مستمند مسکین

وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق، نگار خانه ی چین،

گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف زمام تمکین

ز آن نوگل پیشرس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین،

از سردی دی فسرده، یاد آر

ای همره تیهِ پور عمران
بگذشت چو این سنین معدود،

و آن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خویش مشهود،

وز مذبح زر چو شد به کیوان
هر صبح شمیم عنبر و عود،

زان کو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روی ارض موعود،

بر بادیه جان سپرده ، یاد آر

چون گشت ز نو زمانه آباد
ای کودک دوره ی طلائی

وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائی ،

نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائی ،

زان کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائی

پیمانه ی وصل خورده یاد آر

ای مرغ سحر! چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری،

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2130

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند