جلد اول کتاب نشان ازبی نشان ها به تألیف عالم ربانی آیت الله علی مقدادی اصفهانی (قدس سره) به قسمت پایانی بخش مجالس رسیده است. بخشی که در آن به مجالس دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم می‌پردازیم. مبحث مجالس کتاب نشان ازبی نشانها که شامل مجلس اول تا نهم بوده است در قالب ۳ مطلب در سایت حرف‌محبت بازنشر گردیده است که می‌توانید از بخش مطالب مرتبط به آنها دسترسی داشته باشید.

مجلس دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً.» سلام به معنایی که سابقاً عـرض شـد دارای غرض عامی است که در تمام موارد مشترک است. اما در موارد خاص اغراض خاصه ای وجود دارد که باید از آنها آگاه بود. انبیاء و ائمه (ع) که بر امت سلام می کنند، سلام ایشان دعا و برکت و سلامت است. سلام آنان امان دادن نیست، زیراکه ائمه و انبیاء (ع) وجودشان خیر محض است و ابدأ شائبه شری در آنها متصور نمی شود، تا آنکه لازم باشد کسی را امان دهند. تمام حرکات و سکنات و اقوال و افعال و احوال آنان خبر محض است و مفسده و شر را در آنها راهی نیست، بلکه سلام آنان محض دعا و برکت است. «و اذا جائک الذین یؤمنون بایآتنا فقل سلام علیکم. کتب ربکم على نفسه الرحمه انه من عمل منکم سوء بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم»(۱) یعنی: «وقتی کسانیکه به آیات و نشانه های ما ایمان دارند به نزد تو آمدند، بگو سلام بر شـمـا بـاد. پروردگار شما رحمت را بر خود، فریضه نموده است. هر آینه یکی از شما به سبب نادانی مرتکب عمل زشتی گردد و سپس توبه کرده و نفس خود را اصلاح کند، خـداونـد آمرزنده و مهربان است.»
۱ – قرآن مجید، سوره انعام، آیه ۵۴

سعادتمند آنانکه خداوند پیغمبرش (ص) را مأمور کرده است که به آنان سلام کند و قابلیت این سلام را داشته اند. در ابتدای اسلام تبرک جستن به سلام پیغمبر (ص) در اذهان مرکوز شده بود. چنانچه وارد شده است که زمانی لباس پیغمبر (ص) مندرس شده بود. شخصی دوازده درهم تقدیم حضرت نمود تا با آن پیراهنی بخرند. حضرت رسول (ص) امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مامور فرمود تا پیراهنی برای آن حضرت تهیه کند. على علیه السلام به بازار رفت و پیراهنی به دوازده درهم خریداری فرمود و نزد پیامبر آورد. پیغمبر (ص) به آن پیراهن ابراز رغبت نکردند و فرمودند بهتر است که پیراهن ارزان تری بخریم، آیا فروشنده اقاله می کند؟ حضرت امیر (ع) پیراهن را نزد فروشنده باز گرداند و میل پیامبر را به او باز گفت فروشنده پذیرفت و پول را رد کرد. سپس حضرت رسول (ص) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) برای خریدن پیراهن به بازار رهسپار گردیدند. در کوچه، به کنیز کی گریان برخورد کردند. پیغمبر (ص) از سبب گریه آن کنیزک پرسش کردند. کنیزک گفت: اربابم چهار درهم داده بود که چیزی بخرم، اکنون آن پول را گم کرده ام. حضرت، چهار درهم به او مرحمت کردند و با چهار درهم دیگر، پیراهــی خریده و به تن پوشیدند. در بین راه شخصی دعا میکرد و می گفت: خداوند رحمت کند کسی را که مرا بپوشاند. حضرت پیراهنی را که خریده بودند به او پوشاندند و مجدداً پیراهن دیگری به چهار در هم تهیه کردند. در بازگشت، به همان کنیزک برخوردند که هنوز ایستاده و میگریست. پیامبر (ص) جویای علت ادامه گریه کنیزک شـد.
عرضه داشت: چون مدت بیرون بودنم از منزل به طول انجامیده است ، می ترسم که ارباب، آزارم دهد. حضرت فرمود: من، خود با تو نزد آقایت می آیم و از تو شفاعت خواهم کرد. پیغمبر (ص) همراه کنیزک به در خانه او آمدند و سلام کردند، اما کسی جواب نداد، مرتبه دوم نیز سلام کردند و جوابی نیامد. مرتبه سوم که سلام کردند، صاحبخانه پاسخ سلام آن حضرت را داد پیامبر (ص) پرسید: چرا بار اول و دوم جواب سلام مرا ندادی؟ عرض کرد: در انتظار برکت سلام شما بودم. حضرت رسول (ص) درباره آن کنیز شفاعت فرمود. صاحبخانه عرض کرد: به احترام قدوم شما او را آزاد کردم. پیامبر(ص) آنگاه فرمود: چه نیکو دوازده در هم با برکنی بود که دو برهنه را پوشانید و یک کنیز را آزاد ساخت.

اما مراد از سلام زیر دست و رعیت به بزرگ و صاحب اختیار آن است که از سوی وی آزار یا نافرمانی نسبت به آن بزرگ سر نخواهد زد. خداوند در مقام مدح اصحاب یمین به پیغمبر (ص) می فرماید: ممکن است از سوی دیگران نسبت به تو آزاری رسد، اما از طرف اصحاب یمین جز سلام به تو نخواهد رسید. «و اما ان کـان مـن اصحاب الیمین. فسلام لک من اصحاب الیمین» (۱) یعنی: «و اگر از اصحاب یمین بود، پس سلام اصحاب یمین بر تو باد».
۱ – قرآن مجید، سوره واقعه، آیات ۹۰ و ۹۱

پس اگر کسی به پیغمبر (ص) سلام کند و در این کار، قصد کند که از سوی من، آزاری به تو نخواهد رسید، از اصحاب یمین است. اما باید دانست که پیغمبر (ص) و ائمه (ع) از چه رفتاری آزرده خاطر می گردند؟ در حدیث است که «پیغمبر (ص) را آزار ندهید. عرض کردند: پیامبر را چگونه آزار می کنند؟ فرمود: نامه اعمال امت هر دوشنبه و جمعه بر پیغمبر اکرم (ص) عرضه می شود، اگر کسی مرتکب گناه و معصیت شده باشد، پیغمبر محزون میگردد». بنابراین مسلمان باید آدابی را که خداوند نسبت به پیغمبر (ص) قرار داده است، در حیات و ممات آن حضرت رعایت کند. هرگاه قصد زیارت دارد، باید چنین فرض کند که آن حضرت دارای حیات ظاهری نیز هست و در ضریح مطهر نشسته، پس با کمال ادب مشغول سلام شود.

خداوند متعال فرماید «یا ایها الذین آمنوا لاترفعوا أصواتکم فـوق صـوت النبی و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون»(۱). یعنی: «ای کسانیکه ایمان آوردید آوای خویش را در سخن گفتن، بلندتر از صدای پیغمبر (ص) نکنید و آنچنانکه میان خودتان معمول است، در محضر پیامبر، بلند و درشت سخن مگوئید که این امر بدون آنکه درک کنید، موجب تباهی اعمالتان می گردد.»
۱ – قرآن مجید، سوره حجرات، آیه ۲
اینکه در اخبار وارد شده است که هنگام تشرف به زیارت پیغمبر و ائمه طاهرین، صـد تـکـبیر بگوئید، مراد آن نیست که صرفاً وردی خوانده شده باشد بدون آنکه مفهوم آن فهمیده شود، بلکه مراد آن است که زائر در اثر ذکر، عظمت خدا را در ذهن تصور کند و بداند که کجا می رود و چه می کند، زیرا که این حضرات، مظهر صفات الله اند.

اگر مقام نیست، لااقل انسان صورت را از دست ندهد و ظاهر را درست کند. در زیارت ائمه علیهم السلام، انسان باید پشت به قبله و رو به قبر مطهر بنشیند. غرض آن است که انسان کاری نکند که مورد غضب واقع شود. گاهی بعضی پشت به قبر مطهر کرده و به امام دیگر سلام میکنند و این از ادب دور است.

احتمال دیگر در معنی سلام رعیت به بزرگ خود آن است که رعیت با سلام خویش می خواهد بگوید: «خداوند نعمتهایی را که به شما عطا کرده است حفظ کند، که این در حقیقت دعایی در حق خودش می باشد.»

و بالاخره هدف دیگر از سلام مردم به پیغمبر (ص) و ائمه (ع) هدف بسیار بزرگی است که خودشان آنرا بیان فرموده اند.
در اصول کافی آمده است که داود بن کثیر از حضرت صادق (ع) پرسید: سلام بر پیغمبر چه معنی دارد؟ امام (ع) فرمود: خـداونـد متعال نور پیغمبر (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و سایر ائمه علیهم السلام را خلق شیعیان آنان را بیافرید و از ایشان بر ربوبیت خود و نبوت پیغمبر (ص) و ولایت علی علیه السلام و سایر ائمه (ع) پیمان گرفت و نسبت به کسانی که از اوامر او پیروی کنند وعده پاداش خبر داد. و آنگاه امام علیه السلام به این آیه کریمه استشهاد کرد و سپس فرمود که : «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» و ضمن توضیحاتی دراین زمینه، فرمود اکنون که به پیغمبر (ص) عرض سلام می کنی، بمنزله تجدید آن عهد و تذکر آن پیمان و تقاضای تعجیل در آن وعده الهی است.

در آیه کریمه «یا ایها الذین آمنوا اصبروا وصابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» (۱)یعنی: «ای کسانیکه ایمان آوردید صبر و شکیبائی پیشه کنید و یکدیگر را به بردباری توصیه کنید و مراقب کار باشید و از خدای بیندیشید، باشد که رستگار گردید».
۱ – قرآن مجید، سوره آل عمران، آیه ۲۰۰
مراد از صبر مراتب چهارگانه آن است: صبر بر طاعات و فرائض، صبر بر ترک معاصی و آنچه که مورد نهی است، صبر بر بلاها و مصائب داخلی و خارجی، و بالاخره صبر بر ترک لذائذ دنیا که از سایر انواع صبر مشکل تر است. هر قدر که لذائذ انسان در دنیا زیادتر شود، از لذائذش در آخرت کاسته می شود.

بر حسب این روایت، مؤمن صبور، باید بر زحمات مردم، بردبار بوده و در ایثار و مواسات نسبت به خلق خدا شکیبا باشد. «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(۲) یعنی : «درباره حق و پیرامون صبر نسبت به یکدیگر سفارش کنند.» بلکه باید گفت که همه تکالیف داخل در صبر است. مراد آنکه خود صبر کنند و دیگران را امـر بـه صـبر نمایند. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا» (۳) یعنی: «همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید» مراد آن است که در صبری که همه بدان مکلفید، معین یکدیگر باشید و یعنی: «در همگی در زمره اهل صبر قرار گیرید.
۲ – قرآن مجید، سوره والعصر، آیه ۳
۳- قرآن مجید، سوره آل عمران، آیه ۱۰۳

از کلمه «رابطوا» در آیه شریفه، محتمل است که مفهوم لغوی آن یعنی «محافظت بر حدود و ثغور مسلمین» مورد نظر باشد، و سابقاً نذورات بسیار برای مرابطین بـه عـمل آمده است.

و شاید مراد از «مرابطه» مفهوم معنوی آن یعنی حفظ سرحدات ایمان از هجوم کفر باشد، به نحوی که اگر کفار بخواهند با سخنان آلوده و شبهه انگیز در مـدائـن قـلوب مؤمنین و مسلمین نفوذ کنند، علماء دین دفع شبهه نموده و حدود ثغور قلوب اهل اسلام را مراقبت و محافظت کنند.

نیز محتمل است که از کلمه «مرابطه» مقصود دیگری مورد نظر باشد و آن اینکه از اعضاء و جوارح محافظت و مراقبت به عمل آید که از تصرف قوای شهویه و غضبیه و خیالیه، مصون بمانند و آدمی پیوسته در مقام تهذیب اخلاق خود باشد و قلب خویش را از اسباب فساد، حفظ کند تا ایمان در آن راسخ و ثابت گردد.

در پاره ای از اخبار، انتظار از یک نماز تا نماز دیگر نیز از معانی مرابطه به شمار آمده است. از جمله وعده های خداوند در برابر آن میثاق آن بود که بر آنها بیت المعمور را نازل فرماید و سقف مرفوع را که مراد از آن حضرت عیسی باشد ظاهر سازد، و این کنایه از برکاتی است که در زمان رجعت پیدا خواهد شد. خداوند وعده فرمود که زمین را از وجود دشمنان اهل بیت پیغمبر و از کافران پاک خواهد کرد و آنچه راکه مؤمنین آرزو کنند، برآورده خواهد فرمود. بنابراین سلام به حضرت امیر (ع) معنایش آن است که من آن میثاق را به یاد آورده و به آن وفا دارم پس تو نیز در انجام وعده خویش تعجیل فرما.

آیه شریفه «صابرین فی السراء و الضراء» یعنی : «ای کسانی که در راحتی و سختی در نعمت و تنگدستی شکیبا هستید» در شأن حضرت امیر (ع) است. وقتی که حضرت فاطمه (ع) را در تاریکی شب غسل داد، جسد مبارک آن حضرت را روی دست گرفته و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله! من به چشم خود دیدم که او را تازیانه زدند و صبر کردم، و نیز دیدم که چگونه غلام دومی با غلاف شمشیر او را زد و چون فرموده بودی صبر کن، صبر کردم» و این صبر اعظم صبرها است. چون پیغمبرت تکلیف فرموده بود صبر کن، چنان صبر و تحملی کرد که کوه طاقت آنرا نداشت. سپس آن حضرت از جانب فاطمه علیهاالسلام به پیغمبر (ص) سلام کرد و فرمود: «اینک امانت تو در زیر زمین در کنار تو است. اگر چه فوت تو بر من سنگین بود اما این مصیبت بر من بزرگتر و سنگین تر بود. انالله و اناالیه راجعون. یا رسول الله! ودیعه ای را که شب زفاف دست او را به دست من دادی، اکنون باز پس گیر».
اگر پیغمبر (ص) می فرمود: یا علی (ع) وقتی من دست او را به دست تو دادم پهلوی او سالم بود و اکنون پهلوی او شکسته است! آن حضرت جواب می فرمود: آنان اختیار را از دست من به در بردند. چون که زهرا (ع) رفت زمین تاریک شد. آنگاه حضرت فرمودند: «یا رسول الله! از او سؤال کن که امت تو با من چه کردند. چقدر آن معصومه بلاها دید که ابدأ به علی (ع) اظهار نفرمود، و اکنون نیز از شما پنهان می کند، ولی یا رسول الله از او سؤال کن! سلام علیکما! دیگر نمیتوانم بمانم و باید بروم.» آه! که این موضوع دل را آتش می زند که یک دختر از پیغمبر (ص) بماند و صد و ده هزار صحابه باشند و آخرالامر جنازه او را تشییع نکنند و شبانه او را دفن نمایند. بعد از آنکه فاطمه زهرا (ع) را دفن کردند، ندائی آمد که یا علی! لطف ما نسبت به او بیشتر از لطف تو است.
در خبر است که در دستگاه خدای تعالی هیچ شفیعی بهتر از رضای شوهر برای زن نیست.

مجلس یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً.» علماء، حاملان دین و شرعند و تکلیف آنها همانند تکلیف عوام نیست. عوام باید از آنها تلقی مطالب کنند. آنان اگر فرصت عمل ندارند، اما باید بدانند و به مردم بگویند والا سنت نبوی از بین می رود و بدعت به جای آن می آید.
اویس قرنی رحمه الله علیه یک شب را تا صبح در رکوع بود و می فرمود: «هذا لیله الرکوع» یعنی: امشب شب رکوع است و یک شب را تا صبح در سجود بود و میفرمود: «هذا لیله السجود.» یعنی: امشب، شب سجود است. پیاده از کوفه به صفین رفت و در راه حضرت امیر (ع) شمشیر زد تا شهید شد. اکنون تمام اعمال او فراموش شده و بدعت جای آنرا گرفته است. مردم آش ابو درداء می پزند، و حال آنکه ابو درداء از ابوهریره خبیث بدتر بوده و از عشره مبشره ای است که در نار است، و از جمله آنها عبدالله بن عمر کذاب می باشد. و این همه از واگذاشت احکام بوسیله علماء است. غرض آنکه نباید کاری کرد که سنن نبوی از دست برود.
بعد از نماز واجب و مستحب دعایی هست که باید در ایام غیبت خـوانـده شـود.

زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) بسیار مأثور است. در مدینه، کاظمین، کربلا و سُرَّمن رأی (۱) غیر از زیارت همان امام، زیارت امام دیگری مأثور نیست، جز زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام که بالای سر مبارک حضرت امیر صلوات الله علیه وارد شده است، و این به سبب آن است که سر مطهر آن حضرت در آنجا مدفون می باشد. بنابراین باید به آداب رفتار شود و در زیارات به همان قسمی که رسیده است عمل گردد و هیچگونه تصرفی در آنها نشود.
۱ – سامره
عبدالرحیم قصیر خدمت حضرت صادق (ع) عرض می کند: من دعائی اختراع کرده ام. حضرت می فرمایند: اختراعت را رها ساز، بلکه هر گاه تو را حاجتی پدید آمد، به پیغمبر (ص) توسل کن و دو رکعت نماز به جای آور…» «توسل بالنبی فکل خطب یهون اذا توسّلت بالنبی» یعنی: «در هر کار بزرگی که انجام آن برای تو دشوار و مکروه است به پیغمبر (ص) متوسل شو،که وقتی توسل جستی آن کار بر تو آسان شود.»

درباره تهلیلات و استعاذه هنگام طلوع و غروب آفتاب تأکید بسیار شده است و در بعضی موارد نیز از آن تعبیر به واجب شده است. وقتی حضرت صادق علیه السلام تهلیل «لا اله الا الله وحده لا شریک له» را تعلیم فرمودند راوی خواست آنرا دوباره بخواند و در هنگام تکرار، عبارت «بیده الخبر» را بر آن بیفزود، حضرت فرمودند: «اعلم ولکن اقرأ کما قرأت» یعنی: می دانم، اما همانطور که من خواندم تو نیز بخوان.
درباره دعای غیبت حضرت به عبدالله بن سنان می فرمایند «وقتی که شبهات شما زیاد شود و دستتان به امامتان نرسد، این دعاء را بخوانید: «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» راوی در مقام تکرار عرض می کند: «یا مقلب القلوب و الابصار» و حضرت می فرمایند: به همان نحو که خواندم بخوان.
سید بن طاووس علیه الرحمه در این زمینه تأویلی نموده و آن این است که چون شخص داعی باید به حسب حاجت خود دعا بخواند، مثلاً شخص مضطر عبارت «یا دلیل المتحیّرین، یا غیاث المستغیثین» را بخواند و شخص فقیر «یا غنی یا مغنی» بگوید، و نیز چون دنیا محل تقلب قلوب است و آخرت جای تقلب ابصار، به این سبب در دنیا همین عبارت « یا مقلب القلوب کفایت می کند.

اما در از مجموعه آیات قرآنی معلوم می شود که هر دو جنبه روحانی و جسمانی قلب و بصر مورد توجه می باشد: «اذ جاءوکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار. و بلغت القلوب الحناجر، و تظنون بالله الظنونا(۱) «و انذرهم یوم آلازفه اذ القلوب لدى الحناجر کاظمین.…» (۲) و «لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یؤخرهم لیـوم تشخص فیه الابصار» (۳) روزی که از شدت فزع چشم آدمی بر می گردد.
«مهطعین مقنعی رؤوسهم لایرتد الیهم طرفهم و افئدتهم هواء و انذر الناس یوم یأتیهم العذاب…» (۴) اینکه می فرماید: دلهای ایشان خالی است، باین معنی است که انسان چون مطلب بسیار عظیمی پیدا کرد، دلش از هر فکری فارغ می شود و تمام همش صرف آن مطلب می شود، و یا اینکه دلش خالی از رجاء و فرح و سرور می گردد. «و ترى کل امه جاثیه کل أمه تدعى الى کتابها الیوم تجزون ما کنتم تعملون»(۵) و در جای دیگر از ابصار تعبیر به زرقاء فرموده است: «یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا» (۶) و در جای دیگر می فرماید: «و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یؤمنوا به اول مره و نذرهم فی طغیانهم یعمهون » (۷) به نحوی که ابدأ حق را نمی فهمند «… صم بکم عمى فهم لا یعقلون(۸) «اولئک الذین طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون» (۹) »ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم» (۱۰)
۱ – قرآن مجید، سوره احزاب، آیه ۱۰
۲- قرآن مجید، سوره غافر (مومن)، آیه ۱۸
۳- قرآن مجید سوره ابراهیم آیه ۴۲
۴ – قرآن مجید، سوره ابراهیم، آیات ۴۳، ۴۴
۵ – قرآن مجید، سوره جاثیه، آیه ۲۸
6 – قرآن مجید، سوره طه، آیه ۱۰۲
۷ – قرآن مجید، سوره انعام، آیه ۱۱۰
۸ – قرآن مجید، سوره بقره، آیه ۱۷۱
۹ – قرآن مجید، سوره نحل، آیه ۱۰۸
۱۰ – قرآن مجید، سوره بقره، آیه ۷

سلام دارای چهار صیغه است: سلام علیک، سلام علیکم، السلام علیک، السلام علیکم. اگر سلام کننده عبارت «و رحمه الله» را بر سلامش افزود، تو نیز متقابلا بیفزای، و اگر کلمه «و برکاته» را نیز اضافه کنی، در زمره کسانی خواهی شد که تحیت دیگران را بنحو احسن پاسخ می دهند.

خداوند متعال فرماید «و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها ان الله کان على کل شیء حسیباً» (۱) یعنی: «چون مورد تحیت و اکرام قـرار گرفتید، شما نیز متقابلاً آن تحیت را به وجه نیکوتر و یا دست کم به همان گونه پاسخ گوئید، که خداوند بدون تردید همه چیز را به حساب می آورد».
لیکن اگر سلام کننده، عبارت «و رحمه الله و برکاته» را بر سلام خویش افزود، بهتر آن است که به همان نحو پاسخ گفته و چیزی بر آن زیاده نکنند.
حضرت امیر صلوات الله علیه بر جماعتی گذر کرد و بر آنها سلام نمود، آنان در پاسخ خویش عبارت «و مغفرته و رضوانه» را افزودند. حضرت فرمود: از حد سلام ملائکه به پدر ما ابراهیم (ع) تجاوز مکنید. و نیز فرمود: صیغه سلام را ده حسنه و ثواب است و افزودن کلمه «و رحمه الله» را بیست حسنه و کلمه «برکاته» را سی حسنه است. بحسب فتوی ، سلام کردن، مستحب است ولی جواب آن واجب می باشد.
۱ – قرآن مجید، سوره نساء، آیه ۸۶

سلام بر چند قسم است. یک قسم سلام زندگان به یکدیگر است. قسم دیگر، سلام از مرده به زنده توسط زنده ای دیگر؛ چنانکه قبل از ظهور پیغمبر اسلام (ص)، اشخاصی می زیسته اند که مشتاق ملاقات آن حضرت بوده اند اما چون توفیق درک زمان آن حضرت را در حیات خود نیافتند، بوسیله دیگران به آن حضرت سلام تقدیم کرده اند. حضرت سلمان که ابتدا اسم او روزبه بود، راهبان متعددی را خدمت کرد که هر کدام در هنگام وفات از او می خواستند که سلام آنها را به حضرت رسول (ص) برساند و همگی چنین شهادت می دادند: «اشهد ان لا اله الا الله عیسى روح الله محمد رسول الله (ص)» تا اینکه بالاخره به راهب اسکندریه رسید و دو سال خدمت او را کرد. وقتی وفاتش فـرا رسید، حضرت سلمان از او پرسید: مرا به چه کسی می سپاری؟ راهب گفت: اکنون ولادت با شرافت حضرت رسول (ص) نزدیک شده است مجموعه الواحی را که از سایر راهبان گرفته ای همراه با لوحی که من به تو می دهم بردار و به خدمت آن حضرت ببر و سلام مرا نیز به آن حضرت ابلاغ نما. سالهای بعد، وقتی که سلمان به خدمت آن حضرت شرفیاب شد و سلام راهب اسکندریه را ابلاغ کرد، حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد.
و نیز روزی حضرت رسول (ص) با جمعی از اصحاب در مسجد نشسته بودند که دیدند پیرمردی باعصا از دور می آید. حضرت فرمودند: این نحوه از راه رفتن، راه رفتن جن است. پس از آنکه پیرمرد وارد مسجد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟ عرض کرد: هام بن هیم بن ابلیس‌م بیشتر عمر دنیا را خورده ام. حضرت فرمود: در چه حال بوده ای؟ عرض کرد: سخنان ملائکه را می شنیدم و مردم را امر به فساد می کردم. من در خون هابیل شریک بودم، زیرا که برادرش قابیل را من اغواکردم. حضرت فرمودند: در چه حال بدی بوده ای. سپس عرض کرد: من همراه نوح و ایمان آورندگان با او بودم، و او را به آن سبب که قوم خود را نفرین کرده بود ملامت کردم. به نوح عرض کردم: من در خون هابیل شریک بوده ام، آیا اگر توبه کنم تو به من قبول می شود؟ فرمود: بلی، هر کس به هر مقدار که مرتکب معصیت شده باشد، اگر چه معاصی کبیره باشد، در صورتی که توبه کند توبه اش قبول است. آنگاه دستور داد که غسل کن و دو رکعت نماز بگزار. من نیز چنین کردم و سپس به سجده رفتم. در سجده بودم که هاتفی آواز داد که توبه تو قبول است و من به خاطر این بشارت، یکسال در حال سجده بودم. با هود بودم و چون قومش را نفرین کرد او را ملامت کردم. با یعقوب بودم و با یوسف نیز در چاه همراهی کردم. با موسی بودم که گفت سلام مرا به عیسی برسان، و با عیسی بودم که به من گفت: خدمت پیغمبر (ص) که رسیدی سلام مرا باو برسان، حضرت فرمودند: «سلام الله على عیسى ما دام الدنیا» یعنی: تا وقتی که دنیا ادامه دارد، سلام خداوند بر عیسی باد. سپس پیرمرد عرض کرد: تعلیم فرما مرا، همچنانکه موسی از تورات مرا تعلیم فرمود. آنگاه حضرت سوره های توحید و معوذتین و عمّ را به او تعلیم نموده، سپس فرمودند: دو نفر از شیاطین ایمان آوردند، یکی از آنها شیطان خود من بود و دیگری هام بن هیـم بـن ابلیس.

قسم دیگر از سلام، سلام احیاء به اموات است: روایات زیادی درباره زیارت اهل قبور وارد شده است، و از آن جمله آنکه فرموده اند: روزهای شنبه، دوشنبه، پنجشنبه و جمعه در بین الطلوعین، ارواح هم سلام را می شنوند و هم به آن پاسخ می دهند، و آفتاب که طلوع کرد، سلام را می شنوند اما جواب نمی دهند.
حضرت سلمان به قبرستان رفت و سلام کرد و فرمود: «هل علمتم الیوم یوم الجمعه» یعنی: آیا میدانید که امروز جمعه است؟ گفتند: آری! می دانیم که امروز، جمعه است و می دانیم کـه مـرغان می گویند: «سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح. سبقت رحمتک غضبک و ما عرف عظمتک من حلف باسمک کاذباً، سلام سلام هذا یوم صالح» یعنی: «پروردگار مـا و ملائکه و روح منزه و مقدس است. پروردگارا! رحمت تو بر غضب پیشی جسته است، و آن کس که قسم دروغ به اسم تو یاد کرد، عظمت تو را نشناخت. سلام بر تو، سلام بر تو. که امروز، روزی شایسته است . درندگان و سباع نیز وقتی در روز جمعه به یکدیگر می رسند، می گویند: «سلام سلام، هذا یوم الصالح». احیاناً اشخاصی هستند که این سلام را می شنوند و به آن پاسخ می دهند.

با وجود آنکه خداوند به همسات (۱) قلوب بندگان عالم است، ملائکه اعمال بنی آدم از جمله سلام را نوشته و بالا می برند و بر خداوند عرضه می کنند، که این از اسباب سعه سلطنت الهی است.
۱ – افکار درونی

در اذن دخول به مشاهد مطهره عرضه می داریم: «اشهد انک تسمع کلامی و تشهد مقامی و ترد سلامی» یعنی: «شهادت می دهم بر اینکه شما سخن مرا می شنوید و جایگاه مرا می بینید و سلام مرا پاسخ می دهید». علاوه بر این ملائکه نیز موکلند که سلام زائرین را خدمت آن حضرت ابلاغ کنند.
در خبر است که چهار موجود از خداوند خواستند که گوشی به آنها عطا شود که کلام تمام اهل عالم را بشنوند. یکی از آنها بهشت است. هر گاه کسی او را از خداوند بخواهد، به خداوند عرض می کند که فلان بنده مرا خواسته پس مرا به او ارزانی دار، دوم جهنم است. هر که از شر او به خداوند پناه برد، عرض میکند: خداوندا فلان بنده از تو امان می خواهد، او را امان ده. سوم حورالعین است. هر گاه کسی او را از خدا بخواهد عرض می کند فلان بنده مرا خواسته، مرا باو عطا فرما. چهارم ملکی است که بالای سر قبر مطهر هر یک از معصومین علیهم السلام ایستاده است. هر کس سلام کند یا صلواتی فرستد، آنرا خدمت حضرت عرض می نماید و آن حضرت در پاسخ صلوات زائر می فرمایند «صلی الله علیه کما صلى علی» و در پاسخ سلام او، فرماید: «و علیه السلام»، پس از ولادت حضرت سیدالشهداء (ع) جبرئیل با چندین هزار ملائکه به تهنیت حضرت رسول (ص) روانه شد. در بین راه به فطرس ملک برخورد کرد و او نیز تقاضای شرفیابی داشت و جبرئیل او را همراه خود آورد. فطرس در حضور حضرت عرض حال کرد و پیغمبر اکرم (ص) به وی تعلیم فرمود که خودش را به قنداقه حضرت سیدالشهداء (ع) تماس دهد. فطرس چنان کرد و بال و پر ملکوتی باو بازگردانده شد. آنگاه عرضه داشت در برابر این مرحمت، متعهد می شوم که هر کس بر شما سلام کند یا صلوات بفرستد آنرا ابلاغ نمایم.

سلام ائمه طاهرین (ع) دارای آثار بزرگی است، و اگر جواب سلام آن شنیده نمی شود، ناشی از نقص شرائط مادی حیات است و قلوب ما طاقت شنیدن آنرا ندارد.

حضرت ابی عبدالله (ص) هنگامی که اراده فرمود بسوی کربلا برود، به زیارت مـزار مادر بزرگوارش رفت و عرضه داشت: سلام بر تو ای مادر! من به سفری می روم که دیگر بازگشتی از آن سفر نیست. آنگاه حضرت این ندا را شنید: سلام بر تو ای غریب مادر! ای مظلوم مادر! ای شهید مادر! جسارت است که این سلام امام را از باب سلام احیاء به اموات به شمار آوریم، اما این از ضیق و تنگی بیان و عبارت است. و غریب تر آنکه خود مادر ابتدا به سلام کند. شب یازدهم محرم که مادر و پدر و جد و برادر به کربلا آمدند، همگی به حضرت سیدالشهداء (ع) سلام کردند، و حضرت در جواب آنان فرمود: «السلام علیک یا جداه، السلام علیک یا اباه، السلام علیک یا اماه، السلام علیک یا اخاه، علیکم منی السلام»، و آنگاه عرض کرد: «یا جداه قتلوا والله رجالنا، یا جداه نهبوا والله رحالنا، سبوا و الله نسائنا، ذبحوا و الله اطفالنا» ای جد بزرگوار، قسم به خـدا کـه مردان ما را کشتند و اموال ما را به غارت بردند و زنان ما را اسیر کردند، و نه بر کبیر ما رحم کردند و نه بر صغیر ما. اما آن بزرگوار درباره خودش چیزی نفرمود و فقط گله اصحاب و اهل بیت را بیان فرمود. و شاید هم در بیان حال خود این کلمه را فرموده باشد که به آن قوم گفتم: جگرم از تشنگی کباب است، و آنان به عوض دادن آب، یکی شمشیر آبدار بر من می‌زد و دیگر نیزه به سویم پرتاب می کرد، و آن یکی می گفت: ای حسین پدرت ساقی کوثر است اکنون سیراب خواهی شد، دیگری می گفت: آب نیاشامی مگر از حمیم.

حضرت فاطمه (ع) عرض نمود: ای پدر بزرگوار آیا اذن می دهی که صورت خود را از خون فرزندم رنگین کنم؟ حضرت فرمودند: آری! من نیز ریش خود را از خون او رنگین خواهم کرد. اما یک سلام دیگر باقی مانده است که خاتمه تمام سلامها است و معلوم نیست که داخل در کدام یک از اقسام سلام باشد، و آن وقتی بود که شمشیر بر فرق مبارک هجده ساله حسین علیه السلام زدند و او را شهید کردند و سپس با شمشیر و نیزه بدن مبارک او را پاره پاره کردند، و در دم آخر فرمود: «یا اباه علیک منی السلام» یعنی: «ای پدر! سلام من بر تو باد» نمیدانم آیا این سلام وداع بود که می خواست عرض کند: «من هم رفتم، خداحافظ!» یا آنکه جواب سلام پیغمبر (ص) که گفت جدم می گوید: «علیک السلام، العجل العجل». وقتی که آن انصاری در مقابل حضرت سیدالشهداء (ع) ایستاده بود و بدن خود را سپر آن حضرت ساخته بود، پس از آنکه به علت تیر باران شدن از پای درآمد، حضرت به بالین او آمدند و او عرض کرد: آیا از من راضی شدید؟ حضرت فرمود: آری! تو زودتر از من به بهشت وارد خواهی شد، سلام مرا به جدم برسان، و من نیز پشت سر تو خواهم آمد. و پاسخ سلام آن حضرت به پیغمبر (ص) از زبان حضرت علی اکبر (ع) این بود که: زود باش که ما مشتاق تو می باشیم.

مجلس دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

«والذین یبیتون لربهم سجدا و قیاماً»(۱)، یعنی: «کسانی که شب را در سجده و قیام برای پروردگارشان سپری می کنند.»
۱ – قرآن مجید، سوره فرقان، آیه ۶۴

آیه سابقه خداوند تعالی کیفیت معاشرت و مخالطت عبادالرحمن را با جهال بیان فرمود،که از آن به طریق اولی کیفیت معاشرتشان با اهل علم و حکمت معلوم می شود. و در این آیه طریقه سلوک آنان را با خداوند رحمن بیان می فرماید. «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم در توعدون(۱) یعنی: «آنان که گفتند پروردگار ما خداوند است و سپس بر این عقیده خویش استقامت و پایداری نمودند، ملائکه بر آنان فرود خواهند آمد و به آنان خواهند گفت: نهراسید و اندوهگین مباشید، و بشارت باد شما را به بهشتی که بدان وعده داده شده اید. اشخاصی که به خداوند معتقد شده اند و رو به خدا می روند باید اوقات خود را غنیمت شمرند و بدانند که برای بقیه عمرشان قیمتی نمی توان تعیین کرد و اجمالاً باید تکالیف خود را در طول شب و روز بدانند و اگر وقت عملی از آنها فوت شد لااقل وقت دیگری را تدارک کنند، که خداوند فرموده است: «و هو الذی جعل اللیل و النهار خلفه لمن اراد ان یذکر او اراد شکورا» (۲) یعنی «و او کسی است که روز و شب را برای کسی که اراده ذکر یا شکر گزاری بسیار دارد، جانشین یکدیگر قرار داد.» شخص سالک باید به این مطلب آگاه باشد و تا آنجا که ممکن است، بلکه تمام اوقات خود را مصروف عبادت خدا کند، اگر چه بشر دارای چنین قدرتی نیست: «… والله یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرءوا ماتیسر من القرآن …» (۳) یعنی: «و خداوند روز و شب را اندازه می گیرد و دانست که شما نمی توانید تقدیر او را احصاء نمائید، پس توبه شما را پذیرفت، بنابراین از قرآن به آن مقدار که ممکن و میسر است بخوانید . در بعضی از موارد از کلمه «قرآن» به نماز تفسیر شده است، اگر چه احتمال معنی نفس خود قرآن نیز وجود دارد. بعد از فتاب علیکم» جعل ثانوی شد که در پنج وقت نماز واجب اداء شود.

در کلمات بعضی از علماء بزرگ اشاره ای اجمالی به این موضوع شده است که خداوند برای هر یک از مخلوقات اعم از انسان و حیوان و نبات و جماد، از ابتدای خلقتشان تا هنگام مرگشان پنج مرحله و حالت قرار داده است. «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شیء وان عسى ان یکون قد اقترب اجلهم فبأی حدیث بعده یؤمنون» (۴)یعنی : «آیا در ملکوت آسمانها و زمین و در آنچه که خداوند از اشیاء مختلف آفریده است نظاره نمی کنند، و چه بسا که اجلشان نزدیک باشد، پس بعد از آن به کدام سخن ایمان می آورند؟»
۱ – قرآن مجید، سوره فصلت، آیه ۳۰
۲ – قرآن مجید، سوره فرقان، آیه ۶۲
۳- قرآن مجید، سوره مزمّل، آیه ۲۰
۴ – قرآن مجید، سوره اعراف، آیه ۱۸۵

باید از این پنج مرحله، ملتفت پنج وقت نماز شد. هر موجودی از ابتدای خلقت تا آنکه به کمال تربیت خود برسد مستلزم زمانی است که در طول آن زمان روی در ترقی دارد. آنگاه در اوج ترقی خویش وقوف نموده و سپس روی به نقصان می نهد. در ابتدا اثر نقصان ظاهر نیست، سپس اثر مزبور ظاهر شده و آنگاه معدوم می گردد. اما پس از معدوم شدن، حالت پنجم آن است که مدتی آثار وجودی او باقی است تا اینکه بکلی هیچ اثری از آثار او باقی نمی ماند و تماماً بر طرف می شود «… کان لم تغن بالام…» (۱) ترجمه «گوئی روز قبل هم از آن چیزی نبوده است» در اینجا است که انسان باید به عظمت خداوند پی برده و او را از هر نقص و زوالی تنزیه نماید. ملاحظه شد که مجموعه حالات مذکور در پنج مـرحـله مـختلف ظـاهر می گردد،که طلوع و غروب خورشید بخوبی نمایانگر این حالات پنجگانه است. گفته اند که بر مبنای همین پنج حالت و به منظور تذکر نسبت به نعمتهای الهی در طول حیات انسان و تمام موجودات، نمازهای پنجگانه در شرع مقرر شده است. اول فجر که ابتدای بروز نور آفتاب است، که خداوند می فرماید: «… و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کـان مشهوداً»(۲) یعنی: «قسم به قرآن فجر، که بدون شک قرآن فجر مشاهده شده بود» نماز صبح باید گزارده شود، که گفته اند مقصود از قرآن در آیه فوق نماز می باشد. هر چه آفتاب بلند می شود، اثر ظهور آن بیشتر می گردد تا آنکه به حد نهایی کمال خود برسد، که مرحله تمامیت نعمت است، و آن وقت نماز ظهر است. آنگاه که پرتو آن رو به نقصان می نهد ولی هنوز اثر آن ظاهر نیست، وقت نماز عصر است سپس هنگام غروب آن یعنی زمان رحلت و اجل آن فرا می رسد، که وقت نماز مغرب است. تا شفق وجود دارد، هنوز اثر وجودی آن باقی است. آنگاه که شفق زائل شده و ظلمت شب همه جا را فرا می گیرد، یعنی تمام آثار وجودی آفتاب مرتفع می شود، وقت نماز عشاء است.
۱ – قرآن مجید، سوره یونس، آیه۲۴
۲ – قرآن مجید، سوره الاسراء، آیه ۷۸

«و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیه اللیل و جعلنا آیه النهار مبصره لتبتغوا فضلاً من رتکم و لتعلموا عدد السنین و الحساب وکل شیء فضلناه تفصیلا.» (۱) «و جعلنا اللیل لباسا و جعلنا النهار معاشاً» (۲) یعنی: «ما شب و روز را دو نشانه برای خود قرار دادیم. پس نشانه شب را محو کرده و نشانه روز را که بینایی دهنده است به جای آن نهادیم، تا جویای فضلی از سوی پروردگار خویش باشید، و تا حساب شمار سالها را بدانید، و هر چیز را ما بسط و تفصیل فراوانی بخشیدیم. و ما شب را پوشش شما و روز را وسیله تأمین معیشت شما قرار دادیم». روز برای معاش و ابتغاء و جویائی فضل خداوند است. در قرآن کریم، هفت بار کلمه «ابتغاء» تکرار شده است، و هر بار مربوط به موضوع خاصی میباشد که انسان باید متذکر آن شود و در باره آن تفکر نماید، زیرا که پیرامون تفکر و تذکر در آیات قرآنی سفارش بسیار شده است. «ان فی خلق السموات والارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولى الالباب، الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار» (۳). یعنی: «در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز نشانه هایی برای فرزانگان است. کسانی که ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده خدا را یاد می کنند و در خلقت آسمانها و زمین تفکر کرده و می گویند: پروردگارا! تو آسمانها و زمین را بیهوده و باطل خلق نکردی، تو منزه از هر گونه محدودیت و نقصی، پس ما را از عذاب دوزخ نگهدار! نیز پیغمبر (ص) فرمود: «ویل لمن لاکها بین لحییه و لم یتدبرها» یعنی «وای بر کسی که آیات قرآنی را میان ریشش بگرداند و در باره آنها تدبر نکند». مراد از والقرآن کتابی» یعنی: «و قرآن کتاب من است» نه آن است که انسان در منزلش قرآن داشته باشد و یا آنرا بنحو غفلت بخواند، بلکه باید متذکر معانی و نکات و رموز و اشارات و دقایق و حقایق آن بود والا مشکل است که این قرائت قلیل بی تدبر مراد باشد. بعضی از علماء فرموده اند که هیچ آیه ای اعم از امر و نهی و قصص و وعد و وعید، نیست مگر آنکه در ضمن آن نکته ای از معارف و اخلاق و سنن و آداب نهفته است. بزرگان رفتند و آنها را درک کردند و به حقایق آنها رسیدند.
۱ – قرآن مجید، سوره الاسراء، آیه ۱۲
۲ – قرآن مجید، سوره نباء، آیات ۱۰ و ۱۱
۳ – قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات ۱۹۰ و ۱۹۱

پس گفته شد که در قرآن بر حسب موضوع هفت نوع «ابتغاء» ذکر شده است که بالاترین مرتبه آن «ابتغاء وجه الله» یعنی «جویائی روی خدا است: «والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوه و انفقوا مما رزقناهم شرا و علانیه و یدرون بالحسنه السیئه اولئک لهم عقبى الدار» (۱) یعنی: «و کسانیکه در طلب وجه و روی پروردگارشان صبر کردند و نماز به پا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم آشکارا و پنهان اتفاق کردند و بدی را بوسیله نیکی دفع کردند، آنان کسانی هستند که خانه آخرت متعلق به آنها می باشد.» از انواع دیگر «ابتغاء»، طلب فضل و طلب رزق می باشد. «فابتغوا عندالله الزرق و اعبدوه و اشکروا له الیه ترجعون» (۲) یعنی: «پس از نزد خداوند روزی طلب نمائید و او را عبادت کنید و شکرگزار باشید، که بسوی او بازگردانده می شوید . و شاید مراد از «رزق» در این آیه، رزق روحانی نیز باشد، بلکه به احتمال قوی چنین است، زیرا که ابتغاء رزق جسمانی هم مقدمه برای رزق روحانی است، بلکه عبارت «عندالله» قرینه بزرگی است در تأیید معنای رزق روحانی.
۱ – قرآن مجید، سوره رعد، آیه ۲۲
۲ – قرآن مجید، سوره العنکبوت، آیه ۱۷

گفته شد که خداوند روز را برای طلب فضل و تأمین معاش قرار داده است. و اما از شب تعبیر به «لباس» و درباره منافع آن به سکون و آرامش اشاره رفته است. گفته شده است که شب برای راحت بدن و آسودگی است و از کار کردن در شب نهی شده است، مگر در اموری که انجام آنها، در خفا مطلوب است مثل نکاح و زفاف، و یا حاجت بزرگی که بر آوردن آن در روز میسر نمی باشد، مثل آنکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت فاطمه علیهماالسلام را به هنگام شب غسل دادند و دفن کردند چون آن حضرت خلیفه خدا و پیغمبر (ص) بود، به هر نحوی در صدد حفظ دین از گزند جهال بود. لذا چهل شب متوالی هر شب دختر پیغمبر و حسنین (ع) را برداشته و بر در خانه مهاجر و انصار می گردانید، و به ویژه در مورد انصار بسیار تأکید داشت. زیرا بعد از رحلت حضرت ابیطالب و حضرت خدیجه، کفار بنای جسارت بر حضرت رسول گذاشتند.
هفتاد نفر از بزرگان اوس و خزرج از آن حضرت دعوت نمودند که به مدینه تشریف ببرند. پیغمبر (ص) سخنانی به آنان فرمود که مشعر بر بعضی از عهود و مواثیق بود. برخی از آنان برخاسته و دیگران را مورد خطاب قرار داده و گفتند: آیا می دانید که چه می خواهید بکنید؟ این مرد اگر چه اکنون در میان دشمنان خویش است، اما هنوز در میان خانواده و بستگان خود می باشد. مبادا او را فریب دهید و ببرید و آنگاه در دیار غربت او را خوار و ذلیل نمائید! شرط کنید که مال و نفس و اهل او را همچون مال و اهل و نفس خود حفظ کنید. اگر نمی توانید او را به شهر خود دعوت نکنید. آنان قبول کردند، و جبرئیل آمد و گفت: با یازده نفر از آنان عهد ببند از آنان بیعت و پیمان بگیر حضرت چنان کردند و سپس به مدینه تشریف بردند. حضرت امیر (ع) نیز در آن شبها همان عهد و میثاق را به آنان یاد آور شدند و به آنان می فرمودند: مگر این دختر پیغمبر نیست؟ آیا نمی بینید که مال او را گرفته اند و او را اذیت می کنند؟ آیا شما همین قسم با پیغمبر بیعت کردید؟ یک شب که آن حضرت همراه حضرت فاطمه (ع) و حسنین (ع) به درخانه معاذ رفته بودند، معاذ از خانه بیرون آمد و مطلب را به او گفتند، و او عرض کرد: آیا غیر از من کس دیگری نیز هست که همراهی کند؟ فرمودند: نه. گفت: پس از من یکنفر چه کار بر می آید؟ حضرت فاطمه (ع) فرمود: دیگر بعد از این با این زبان با تو تکلم نخواهم کرد. وقتی معاذ به داخل خانه رفت پسرش از او پرسید: جـواب دختر پیغمبر (ص) را چه گفتی و او به تو چه فرمود؟ معاذ آنچه گذشته بود بیان کرد و پسرش باو گفت: من هم دیگر با این زبان با تو تکلم نخواهم کرد. مدت چهل شب ام الائمه دور خانه مهاجر و انصار گشت و ثمری نبخشید. آنگاه حضرت امیرالمؤمنین (ع) به او فرمودند: روزی نزد اولی برو در حالیکه دومی نباشد. حضرت فاطمه (ع) نیز چـنان کردند و بالاخره اولی راضی شد که فدک را به آن حضرت برگرداند و به خط خود به وکیلش در فدک نوشت که فدک را به وکیل فاطمه منتقل کن. حضرت فاطمه (ع) کاغذ را در دست گرفته و بیرون آمد. در راه به فض غلیظ القلب رسید و او پرسید کجا بودهای؟ حضرت بدون توریه ماجرا را بیان فرمودند. او گفت: کاغذ را به من بده ببینم حضرت امتناع فرمود. حضرت صادق (ع) می فرمایند: او با پایش آنچنان لگدی به آن حضرت زد که به زمین افتاد، و به این نیز اکتفا ننموده و آنچنان سیلی محکمی به صورت آن حضرت نواخت که گوشواره او پاره شد و بزمین ریخت، آنگاه به عنف کاغذ را گرفته و پاره کرد. حضرت صادق (ع) بر این مطلب قسم یاد فرمودند.

مجلس سیزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

«والذین یبیتون لربهم سجدا و قیاماً.» عمده افعال و شغل عبادالرحمن در شب تفکر است. تفکر در شب باید صحیح باشد، و این مستلزم شروط و اسبابی است که باید آنرا تحصیل کرد. ابتدا باید فهمید که در باره چه موضوعاتی باید اندیشید. اولین قدم در طریق تفکر صحیح ، تفکر در باره تمیز میان حق و باطل است. در زمینه موضوعات و مبانی اعتقادی، چون حق و باطل دارای شئون متعدده نیستند، بنابرایـن مـحل اشتباه واقع نمی شوند، مثل اعتقاد و اقرار به ملائکه و انبیاء و اولیاء و بهشت و جهنم که یک جهت دارد و آنهم حق است. اما امور متعلقه به عبادات و امور عادی و متعارف زندگی مثل خوردن و آشامیدن و سکوت و تکلم دارای شئونات مختلفی هستند و به یک اعتبار داخل در حق و به اعتبار دیگر داخل در باطل می باشند، تمیز میان حق و باطل در مورد آنان نیازمند به تأمل است. چه بسا که یک فعل یا یک سخن از جهت خاصی نسبت به یک شخص باطل و نسبت به شخص دیگر حق باشد. به این علت است که تمیز میان حق و باطل امر بسیار مشکلی است. سلوک در طریق حق نیازمند آن است که انسان به تحقیق و تفصیل بداند که آیا این خوابیدن یا خوردن یا تکلم او برای خدا است یا برای ارضاء هوی و میل نفس؟ و هر چه انسان داناتر باشد تکلیفش سنگین تر است. علماء تکلیفشان بیشتر از افراد عادی و انبیاء و اوصیاء دارای تکالیفی دشوارتر از سایر خلق می باشند، زیرا که خداوند حقایق اشیاء را بر آنان ظاهر ساخته و آنها مضار و منافع اشیاء را می دانند. تسلیم بودن در برابر حق و اطاعت امر او از جمله شروط و اسباب تفکر صحیح است. بدیهی است که وقتی انسان بخواهد عملی را یاد بگیرد، فطرت او چنین حکم می کند که آن عمل را باید از اهل آن عمل بیاموزد.
«استعینوا فی کل صنعه باربابها، و ادخلوا البیوت من ابوابها» یعنی: «در هر صنعتی از استادان و مربیان آن یاری بجوئید، و برای ورود به خانه ها از در آنها وارد شوید عقل انسان چنین اقتضاء می کند که برای آموختن هر عمل، آدمی نزد استاد آن عمل برود و نکات و دقایق و رموز کار را از او تعلیم بگیرد، و اگر کسی پیش خود بخواهد به آن کار مشغول شود مردم او را از جمله سفهاء و مجانین به شمار می آورند. نیز این چنین است در امور دینیه، که فطرت جاهل هر ملتی چنین حکم می کند که برای آموختن احکام دین، باید به عالم آن دین رجوع نمود. و باز به حکم همین فطرت، باید به عالمی رجوع کرد که ثقه و راستگو بوده و عملش مصدق قول و سخنش باشد.
روزی شخصی خدمت حضرت صادق (ع) عرض کرد که خداوند در قرآن مقلدان قوم یهود را مذمت کرده است، حال چه فرق است میان عوام و جهال یهود و عوام و جهال مسلمانان با توجه به اینکه هر دو فرقه از علماء خود تقلید می کنند. حضرت فرمودند: آری! بعد از آنکه مقلدان یهود دیدند که علماء آنها بوسیله رشوه احکام خداوند را تغییر می دهند و حلال خدا را حرام می کنند و با گرفتن پول حد زنای محصنه را برای اغنیاء صد تازیانه قرار می دهند و برای فقراء همان حکم خدا را که قتل است جاری می کنند، خداوند چنین مقلدانی را مذمت فرمود، اگر مسلمانان نیز ببینند که علماء با گرفتن پول احکام خدا را تغییر می دهند و همچنان از آنان تقلید کنند آنها نیز مشمول همان مذمت هستند. اما اگر دیدند که علمایشان به علم خود عمل می کنند، در تقلید خود مورد مذمت نیستند. اینکه ائمه علیهم السلام این همه مورد توجه و احترام موافق و مخالف بودند، یکی بدان علت بود که مردم علم و عمل را به نحو توام در آن بزرگواران مشاهده می کردند.

مالک بن انس که یکی از علماء اربعه اهل سنت است، در باره امام صادق علیه السلام م گفت: «علم و فضل و ورع جعفر (ع) را هیچ کس ندارد. هیچ چشم و هیچ گوشی مثل جعفر بن محمد (ع) را ندیده و نشنیده است». هر گاه اسم مبارک پیغمبر (ص) را می بردند، رنگ و روی آن بزرگوار تغییر می کرد. یکبار که آن حضرت در مسجد شجره محرم شد و خواست تلبیه کند، حالت گریه گلوی او را گرفت. شخصی عرض کرد: یابن رسول الله این چه حالت است؟ فرمود: چگونه بگویم «لبیک» و حال آنکه شاید او بگوید: «لا لئیک و لا سعدیک». روزی شخصی همیان زر خویش می گم کرده بود، در اثناء راه بسوی آن حضرت آمد و عرض کرد: همیان زر مرا تو برده‌ای! حضرت فرمودند؛ چقدر پول در آن بوده است؟ عرض کرد: فلان مقدار. حضرت آن مقدار پول به او دادند. ساعتی گذشت و همیان زر پیدا شد و با شرمندگی بـه خـدمت حضرت آمد و خواست پولی را که گرفته بود رد نماید اما آن حضرت قبول نفرمود.

برای تمام عبادات، اعم از واجب و مستحب و صغیر و کبیر، خداوند آثاری قرار داده است که در قلب و جوارح آدمی ظاهر می شود و نیز به همین نحو است بروز آثار معصیت در انسان. در این راه خداوند خودت را طبیب قرار داده و مرضت را و دوایش را به تو شناسانده است. حال ببین که چقدر دلت برای خودت می سوزد. زاجـر نـفس، واعظ قلب و قرین مرشد است و تو به دست خود دشمن را بر خود مسلط کرده ای. راه بزرگ و سختی است، اما چاره ای جز طی کردن آن نیست. اگر انسان در طریق عبادت و اطاعت امر حق مدتی در خود مراقبت نماید، آثار آنرا در خود خواهد دید، و آنچه را که در اخبار بیان شده است در درون خود حس خواهد کرد، و از این رو اهل شبهه نمی توانند او را دچار شک و شبهه نمایند. اگر یک اربعین به اخلاص رفتار نماید، خداوند رغبت نسبت به دنیا را از دلش بیرون کرده و حکمت در قلب او می رویاند. «من اخلص قلبه (عمله) الله اربعین صباحاً یجرى الله ینابیع الحکمه من قلبه» یعنی: «کسی که چهل روز قلب (یا عمل) خود را برای خدا خالص نماید، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش جاری خواهد ساخت . در این راه ابتدا باید رفیق و همراه مهیا نمود، زیرا هر کس تنها به راهی رفت دچار مخاطرات فراوان شد «الرفیق ثم الطریق». وقتی مراقبت در طاعت میسر شد و رغبت دنیا از دل بیرون رفت خداوند نوری به انسان عطا می کند. ابتدا قلب آدمی نورانی می شود، و آنگاه این نور به اعضاء و جوارحش سرایت می نماید. نتیجه آنکه طبع انسان متمایل به عبادت می شود و از حق لذت می برد، و از معاصی متنفر و از باطل گریزان می شود. اگر مرتکب خلاف کوچکی نیز بشود، آن معصیت و خلاف همچون غباری که روی آئینه تمیزی بنشیند، برایش محسوس می شود. برای طاعت حق احساس سبکی و نشاط میکند.

«نتجا فی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعاً و مما رزقناهم ینفقون» (۱) یعنی: «آنان به هنگام شب پهلوهای خویش را از بستر برگرفته و در مقام دعا پروردگار خویش را از روی بیم و طمع می خوانند، و از آنچه که روزیشان کردیم انفاق می کنند، به همین منوال وقتی که بر اثر معاصی قلب تاریک شود، اعضاء و جوارح برای عبادت و طاعت سنگین می شود، و به « ه هنگام سحر آدمی قادر به برخاستن نیست، از بذل مال و جان متنفر است، و هر گاه کلام خدا را بشنود از آن لذت نمی برد.

سخن در این بود که اشتغال اصلی و عمده عبادالرحمن در شب تفکر است، و نیز بیان نمودیم که شرط عمده تفکر صحیح تسلیم بودن و اطاعت امر خداوند است. همچنین یاد آور شدیم که اولین موضوع برای تفکر صحیح، تفکر در باره تمیز میان حق و باطل است. از جمله موضوعات تفکر در نزد عبادالرحمن، اندیشه درباره حاصل و نتیجه افعال و امورشان می باشد. به عنوان مثال، کسی که سالها در طلب علم رنج کشیده است، باید ببیند که نتیجه کارش چه بوده است؟ آیا صفات کسانی کـه بـرخـوردار از عـلم می شوند، در او پیدا شده است؟ آیا بر خضوع و خشوع و فروتنی او در برابر حق افزوده شده است؟ «… ان الذین أوتوا العلم من قبله اذا یتلى علیهم یخرون للأذقان سجداً و یقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا» (۲)یعنی: «کسانی‌که قبلاً به آنان موهبت علم عطا شده است، وقتی که آیات الهی بر آنان خوانده می شود، با چانه هایشان به سجده می افتند و میگویند: منزه است پروردگار ما، و وعده او غیر قابل تخلف و انجام شدنی است». و نیز در وصف اهل علم می فرماید: «و یحزون للأذقان یبکون و یزیدهم خشوعاً» (۳)یعنی: «گریه کنان با چانه هایشان بزمین می افتند و بر خشوعشان افزوده می شود». پس اگر دید که این صفات در او ظاهر نشده است، بدان که زیان برده و عمرش تباه شده است و جز پاره ای از محفوظات، چیزی به دستش نیامده است.

۱ – قرآن مجید، سوره سجده، آیه ۱۶
۲ – قرآن مجید، سوره الاسراء، آیات ۱۰۷ و ۱۰۸
۳ – قرآن مجید، سوره الاسراء، آیه ۱۰۹

وقتی که قارون به آنهمه زیور و شکوه در میان قومش ظاهر شد، سخن نادانان و دانایان قوم موسی (ع) چنین بود: « …. قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظیم. و قال الذین أوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن ء آمن و عمل صالحا و لا یلقیها الا الصابرون» (۱)یعنی: « آنانکه در طلب زندگی دنیا بودند گفتند که ای کاش همانند آنچه که به قارون داده شد به ما نیز داده می شد، که او بدون شک از بهره بسیار بزرگی برخوردار است. و آنان که ، موهبت علم به آنان عطا شده بود گفتند: وای بر شما! ثواب و اجر خداوند برای کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد بهتر از این زیور و شکوه ظاهری است، و حصول این ثواب جز برای صبر پ پیشگان میسر نیست . اگر خداوند حب جاه و مال را از دل تو برد و توفیق ترک معاصی و انجام طاعات یافتی، او را شکرگزار باش و بدان که داخل گروه دانایان میباشی. ولی اگر علم تو اسباب زیادتی میل تو به دنیا باشد، بدان آنچه را که اندوختهای علم نیست، بلکه مشتی از محفوظات است. انسان باید بیندیشد که حاصل عمرش چه بوده است، و برای چه به دنیا آمده است و اگر نعوذ بالله با همین خیالات از دنیا برود چه خواهد شد؟ این چنین فکر و اندیشه ای است که با هفتاد سال عبادت برابری می کند. آنان که درست فکر کردند، به یک ساعت فکر از مال و عیال و جان دست کشیدند و به وصال محبوب رسیدند. حر بن یزید ریاحی، سپهسالار لشکر ابن زیاد، یکی از آنان بود،که با چند دقیقه تفکر، در راه حق از سر جان و مال و جاه و عیال خویش برخاست.
۱ – قرآن مجید، سوره قصص، آیات ۷۹ و ۸۰

یکی دیگر از موضوعات تفکر در نزد عبادالرحمن ، موضوع «حق الله» است که شامل حقوق پیغمبر (ص) و ائمه (ع) می گردد. عبادت، حق مقام ربوبیت است، تسلیم و اطاعت امر و ترک معاصی در عین حال که داخل در عبادت بوده و از حقوق مقام ربوبیت می باشد، از جمله حقوق پیغمبر (ص) و ائمه (ع) نیز محسوب می گردد. «… اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…» (۲) یعنی: «خدا و رسول او و صاحبان امر را که از خودتان هستند اطاعت کنید.» باید دانست که معصیت خدا، معصیت رسول (ص) و ائمه (ع) نیز می باشد. چنانکه فرمودند: بر اثر معاصی، پیغمبر (ص) و امام (ع) خود را اذیت نکنید.
۲ – قرآن مجید، سوره نساء، آیه ۵۹

 چنین حقی، حق رسالت و وصایت آنان می باشد. علاوه بر این حق، صاحب حق دیگری نیز می باشند که آن حق ولایت آنان است. اساساً تمام دنیا و نعم آن و آنچه که در آخرت است برای وجود محمد (ص) و آل محمد (ع) است و باقی موجودات طفیل وجود آنها هستند. به عنوان مثال وجود آنان همچون درخت بسیار قیمتی و زیبایی در درون باغی است که برای حفظ آن حضاری به دورش کشیده اند و در اطراف آن حصار نیرگیاهانی کاشته اند. اگر آن گیاهان آب می خورند، به طفیل وجود آن درخت است. روشن تر آنکه آنان دارای سلطنت بر تمام عوالم وجود می باشند، و از این رو است که حق تصرف در انفس و اموال مؤمنین متعلق به پیغمبر (ص) و ائمه (ع) است. «النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم….» (۱) یعنی: «پیامبر (ص) در تصرف انفس و اموال مؤمنین بر خود آنان مقدم می باشند ، و مؤمنین باید در برابر آنان تسلیم محض باشند. «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیماً» (۲) یعنی : «پس قسم به پروردگارت که ایمان نمی آورند تا آنکه در اختلافات خود تو را حکم قرار دهند و سپس نسبت بـه حـکـم تـو در مقام قضاوت هیچگونه تنگی و ضیق در نفسهای خود نیابند و در برابر حکم تو تسلیم باشند. . اینکه فرمود: «و آت ذاالقربی حقهّ …» یعنی: «و حق خویشان پیغمبر (ص) را ادا کن مقصود آن نیست که تنها خمس بدهی و بس، بلکه باید تمام حقوق اهل بیت پیغمبر (ص) را ادا نمایی. در مرتبه اول حق آنان را از اسرار و حکم ادا نما، و سپس وصایت آنان و بزرگی مقام و شأن آنان را بیان کن و به دیگران برسان، و نه تنها خمس، بلکه از بذل مال و جان و فرزند در راه آنان دریغ مکن. هیچگاه مگو که دست من به دامن امام (ع) نمی رسد و نمی توانم خدمتی انجام دهم، زیرا که فرموده انـد وقـتی بـما دسترسی ندارید به اولاد ما و علماء پیرو ما خدمت کنید. نیز فرمودند: اگر نمی توانید به زیارت ما بیائید، حسرت نخورید بلکه برادران مؤمن خود را زیارت کنید که این بمنزله زیارت ما است.
۱ – قرآن مجید، سوره احزاب، آیه ۶
۲ – قرآن مجید، سوره نساء، آیه ۶۵
۳ – قرآن مجید، سوره الاسراء، آیه ٢۶

در معرفت نسبت به مقام ولایت و رعایت حقوق آن، باید از خداوند طلب توفیق کرد، زیرا که دیده ایم که حتی بزرگان از اصحاب نیز دچار لغزش شده اند. جابر جعفی خدمت حضرت باقر علیه السلام می رسد و از تنگی دنیا شکایت می کند. حضرت می فرمایند: حتی در همی نیز نزد من نیست که به تو بدهم. در همین هنگام «کمیت» شاعر وارد می شود و پس از کسب اجازه قصیده ای می خواند. حضرت به غلامشان دستور می دهند که کیسه ای زر برای او بیاورد. این کار سه بار تکرار شد و پس از هر قصیده ای، حضرت بدره ای زر به او بخشیدند. اما «کمیت» از پذیرفتن کیسه های زر خوددداری کرد و گفت: من این قصیده ها را برای دنیا نساخته ام. حضرت باقر (ع) به غلامشان دستور دادند که کیسه های زر را بجای خود برگرداند. جابر جعفی دچار حیرت شـده بـود. حضرت که جابر را در معرض لغزش دیدند او را به اطاقی که کیسه های زر را از آنجا آورده و دوباره به آنجا برگردانده بودند هدایت فرمود، و او با کمال تعجب دریافت که نه کیسه ای در آنجاست و نه زری. بسیار مقام می خواهد که کسی با اینگونه مشاهدات نلغزد و خاطره سوئی در قلبش خطور نکند. سلمان با آن بزرگی مقام وقتی می بیند که علی علیه السلام را با آن خفت بسوی مسجد می برند دچار حیرت می شود و از خود می پرسد: او حامل اسم اعظم است و او را چنین می برند؟ و به همین سبب سلمان در اواخر عمر دچار صدمه ای در ناحیه گردن شد. جابر بن عبدالله با آن مقام که حامل سلام از پیغمبر (ص) به حضرت باقر (ع) است، و آن لوح آسمانی را که اسماء و صفات ائمه (ع) در آن نقش بسته بود دیده است، در مکه معظمه خدمت حضرت ابی عبدالله شرفیاب می شود و عرض می کند که شما نیز مثل برادرت صلح کن. حضرت فرمودند: پیغمبر چنین دستور داده است. آیا می خواهی پیغمبر را ببینی؟ و سپس بسوی آسمان اشاره ای فرمود. جابر می گوید: ناگاه دیدم که حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع) و حضرت فاطمه (ع) و حضرت مجتبی (ع) تشریف آوردند. حضرت رسول فرمودند: ای جابر به امام خود ایراد مکن! آنگاه فرمودند: آیا می خواهی جایگاه اولی و دومی و سومی و چهارمی را در جهنم ببینی؟ آیا می خواهی درجه حسین (ع) را در بهشت بنگری؟ و سپس همه را به من نشان دادند. مصیبت کبری، ایرادهایی بود که به حضرت مجتبی (ع) وارد شد. عبارت «السلام علیک یا مذل المؤمنین» یعنی: «سلام بر تو باد ای خوار کننده مؤمنین!»
کلام موثقین از اصحاب بود. او که حامل نور پیغمبر (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) بود صدمه ای که از ناحیه دوست دید بیش از صدمه دشمن بود، و می فرمود: اگر صلح نمی کردم مرا دست بسته تسلیم معاویه می کردند، سپس او مرا آزاد می کرد و این سبب ننگ ما بود. همچون کوهی از وقار و حلم ناسزاگویی معاویه را بر سر منبر تحمل میفرمود، و با وجود آنکه می دید که چگونه شیعیان پدرش را به دار میکشند و خانه های آنها را خراب میکنند، بخاطر خدا صبور و بردبار باقی ماند.

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=33385

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند