“برخیز که می‌رود زمستان”

اشعار سعدی شیرازیسعدی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۴۴۷)

برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان

آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان

بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان

بس جامه فروخته‌ست و دستار
بس خانه که سوخته‌ست و دکان

ما را سر دوست بر کنار است
آنک سر دشمنان و سندان

چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران

سعدی چو به میوه می‌رسد دست
سهل است جفای بوستانبان

شعر برخیز که می‌رود زمستان - برخیز که باد صبح نوروز

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=38255

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند