من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۴۳۹) من این ایوان نه تو را...
من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۴۳۹) من این ایوان نه تو را...
"شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا" "سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو نور کی دیدست که...
"شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی" خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار خوی من کی خوش شود بیروی خوبت ای نگار مولوی » دیوان شمس » غزلیات...
"گر از غم عشق عار داریم پس ما به جهان چه کار داریم" "ای یوسف یوسفان کجایی ما روی در آن دیار داریم" مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل...
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم هیچ طبیبی ندهد بیمرضی حب و دوا من همگی درد شوم تا که...
"ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش" عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش خون انگوری نخورده باده شان...
جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن مولوی...
"این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام" "تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم تو عاشق خندان لبی...
نوریست میان شعر احمر از دیده و وهم و روح برتر مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۰۵۲) در نعت پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) نوریست میان...
"ای زیان و ای زیان و ای زیان هوشیاری در میان مستیان گر بیاید هوشیاری راه نیست ور بیاید مست گیر اندرکشان" مولوی » دیوان شمس » غزلیات ای زیان...
تماشا مرو نک تماشا تویی جهان و نهان و هویدا تویی از این چاه هستی چو یوسف برآ که بستان و ریحان و صحرا تویی مولوی ، دیوان شمس ،...
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد کدام دانه فرورفت در زمین که نَرُست؟! چرا به دانهٔ انسانت این گمان باشد؟!...
مرگ اگر مرد است آید پیش من تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ من از او جانی برم بیرنگ و بو او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ مولوی...
جمله حیرانند و سرگردان عشق ای عجب این عشق سرگردان کیست جمله مهمانند در عالم ولیک کم کسی داند که او مهمان کیست مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل...
"یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند" "جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات...