“یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند”
“جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند”
مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۸۵۰)
یک خانه پر زِ مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند
بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان
گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند
جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند
مستان سبو شکستند بر خنبها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند
من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم
من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند
آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند
او را دگر که بیند جز دیدهها که دیدند
یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد
می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند
غزل ۸۵۰ مولوی را علیرضا افتخاری در آلبوم تازه به تازه و در قطعه شماره ۴ آن با عنوان “تصنیف یک خانه پر ز مستان” در سال ۱۳۷۷ اجرا کرده است. میتوانید تصنیف یک خانه پر ز مستان را از حرفمحبت بشنوید و یا دریافت کنید.
بدون دیدگاه