” دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی “
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
بخشی از این شعر فیض کاشانی را محمد معتمدی در آلبوم گاهی سه گاهی با نام آهنگ آواز مخالف سه گاه که قطعه شماره ۶ آلبوم گاهی سه گاهی میباشد اجراء کرده است. مدت زمان این قطعه موسیقی ۷:۴۸ و حجم آن ۷.۲ مگابایت است.
بدون دیدگاه