آیت الله محمد حسین غروى اصفهانى:”خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور”
"خانه را پاك كن از غير كه يار است غيور" لوح دل را اگر از نقش خطا ساده كنى خويش را آينه حسن خدا داه كنى تا نگردد دلت...
"خانه را پاك كن از غير كه يار است غيور" لوح دل را اگر از نقش خطا ساده كنى خويش را آينه حسن خدا داه كنى تا نگردد دلت...
"بسته بند او بود رسته هر تعلقى" بسته كمان ابروان راه خيال رهروان ناز خدنگ غمزه اش بازوى هر زننده اى بنده آن لب و دهان زنده جادوان بود...
"چه خوش است صبر بلبل باميد صحبت گل" كه دهد مرا نشانى ز تو اى نگارجانى كه نشان هر نشانى است نشان بى نشانى نه ز صورت تو رسمى...
"نه مرا بخويش دهى رهى نه ز خويشتن دهى آگهى نه دلالتى و نه همرهى متحيرم بكجا شوم" همه روزه روزى من غمست همه شبم شب ماتمست نه چنان...
"دين و دل ساقى شيرين سخنم برده ز دست" دل شوريده نه از شور شراب آمده مست دين و دل ساقى شيرين سخنم برده ز دست ساغر ابروى پيوسته...
"يار غيور است و نيست نام و نشانى زغير" صبح سعادت دميد، ياد صبوحى بخير صومعه بر باد رفت ، دور بيفتاد دير يار غيور است و نيست...
"پاى در سلسله سر سلسله عشق نهاد" پاى در سلسله سر سلسله عشق نهاد ليلى حسن ازل را ز ازل مفتون بود سندى ار زهر ستم ريخت بكامش چه عجب...
"گرد روى ماه او مهر فلک گردش کند پیش گرد راه او خرگاه گردون دون بود" قرنها بگذشت و ذوالقرنین با حرمان قرین خضر از شوق لبش سرگشته هامون بود...
"شد نقطه حسن نگار پرگار وحدت را مدار" عنقاء طبعم ياد كرد از قله قاف قدم روح القدس امداد كرد در هر نفس در هر قدم تورات و انجيل و...
"پشت آسمان شد خم زير بار اين ماتم چشم ابر شد پرنم در مصيبت خاتم" خاطرى نباشد شاد در قلمرو ايجاد آه و ناله و فرياد در محيط تكوين...
"اى در سرير عشق ، سليمان روزگار از غم تو گوشه گير ولى اهرمن امير" "الحاد گشته مركز توحيد را مدار شد كفر محض حلقه اسلام را مدير" اى در...
"به که نالم که سلیمان جهان خانه نشین خاتم مملکت دین به کف اهرمن است" هر که آشفته دل و سوخته جان همچو من است نکند میل چمن ور...
"صبا دمید خور آسا زمشرق ایران مگر که ذره ای از تربت خراسان داشت" برید باد صبا خاطری پریشان داشت مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت نسیم...
"گمنام دهر گردد و ويران شود به قهر شهرى كه شاه عشق در او شهريار نيست" آمد بهار و بى گل رويت بهار نيست باد صبا مباد چه پيغام...