محمدرضا شفیعی کدکنی:”خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید”
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید محمدرضا شفیعی کدکنی خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید گذر به سوی تو کردن ز کوچه ی کلمات به راستی...
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید محمدرضا شفیعی کدکنی خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید گذر به سوی تو کردن ز کوچه ی کلمات به راستی...
"تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است" محمدرضا شفیعی کدکنی چنان که ابر گره خورده با گریستنش چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است چنان که هستیِ آتش...
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ کاری که خود ز دست...
"در جمله شمایید و شمایید که مردید زیرا کردید و نکردید" محمد رضا شفيعى كدكنى "نكوهش" کردید و نکردید! میراث تبار خرد آینهها را ـ کان پیر همیجست نشانْشان به...
برگرد ای بهار ! که در باغ های شهر جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپایبر شاخه های خشک درختان جوانه نیست آنجا برو که...
چهره ها در هم و دل ها همه بیگانه ز هم روز پیوند و صفای دل یارانت کو ؟ آسمانت همه جا سقف یکی زندان است روشنای سحر این شب...
هیچ کس در اوج آزادی پری نگشود و باز زین همه مرغان دون همت همایی برنخاست محمدرضا شفیعی کدکنی کاروان سایه زان درین محفل چو نی ما را نوایی برنخاست...
به گیسوان سیاهت شکست غم مرساد که سرمه ی نگه بی غبار آینه ای تو را به کام رقیبان کجا توانم دید دریغ آیدم ای گل که یار آینه ای...
آه شبانه : محمدرضا شفيعى كدكنى دست به دست مدعی شانه به شانه می روی آه که با رقیب من جانب خانه می روی بی خبر از کنار من ای...
نمازی در تنگنا: شفيعى كدكنى زان سوی بهار و زان سوی باران زان سوی درخت و زان سوی جوبار در دورترین فواصل هستی نزدیک ترین مخاطب من باش نه بانگ...
مزمور عشق:شفيعى كدكنى ای اینه ی روح شقایق همه تن شرم سرشار ترین زمزمه ی شوق گیاهان آهو بره ی بیشه ی اندیشه و تردید لب تشنه و از چشمه...
"باران ! سرود دیگری سر کن" محمدرضا شفيعى كدكنى باران ! سرود دیگری سر کن من نیز می دانم که در این سوگ یاران را یارای خاموشی گزیدن نیست اما...
"در سیر طلب رهرو کوی دل خویشم " "شفیعی کدکنی" شرمنده برق در سیر طلب رهرو کوی دل خویشم چون شمع ز خود رفتم و درمنزل خویشم جز خویشتنم نیست...
محمدرضا شفیعی کدکنی » شعر مزامیر گل داوودی هیچ کس هست که با قطره ی باران امشب همسرایی کند و روشنی گل ها را بستاید تا صبح که برآید خورشید؟...
شعر محمدرضا شفیعی کدکنی برای امام حسین(ع) باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق شعله سرکش آزادگی افروخته است یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات از...