- «مرا آرامتر بنواز
- که همچون شاخه ی تُرد گل مریم
- ندارم تاب بی مهری
- مرا آرامتر بنواز
- که ترسم شاخه ی تُرد خیالم بشکند امشب».
“غزل های غزالان سمرقندی”
- مهدی اخوان لنگرودی
…. و یادت هست
به روی آن درختی که
به رسم یادگاری
قلب میکندیم
و از خورشید
صدا و آتش و دیدار می چیدیم؟
***
کجایند لحظههای آبرو و آب؟
کجایند آن بیابان های سرگردان؟
عبور کاروان با باری از لیلی
که قطره قطره می بارید از چشمان آن عاشق
و آوازش شفاعت بود بر صحرا کوه و دشت
«دلم را پاره پاره کردهاند مجنون!
کجائی تو؟
ز باد و بادیه بگذر، چنان چون نور
مرا تابِ، صبوری نیست
بیا بشکن صبوری را بر این بی تاب.»
گل مریم!
نمیدانی
یکی را باد با خود برد
یکی را آب،
مرا چشم انتظاری کُشت
برای شاخه ی سبز نجیب تو
که می روئید در قلبم؟
شروع هر نسیمی بی تو چون دیوار.
و در آنجا
کبود سالیان دور، پا بر جاست
پلنگ و ماه را بنگر!
عبور هر نگاهی بغض
کجایند آن شبان آتش و گریه
شبان قیس و فرهاد و لبان لرزش غُصه،
که میخواندیم
چرا کُشتند
زنبق های کوهی را چرا کُشتند
شقایق را که عاشق بود، در آتش رها کردند!
قناری را که پر میریخت در خاکستر عشاق
چرا کُشتند؟!
بگو با من
کنار قطبی از بیگانگی های شب تدبیر
چه باید گفت؟
کنون تقریر من این است
کجا بر چشم تر من زندگی میریخت
نفسهایی پُر از آبی…
کجائی تو؟
من اینجایم
مرا دریاب!
چه روزان و شبانی را من و تو گریه ها کردیم
شلال گیسوان تو کجا میبرد ما را، های؟
تا «حافظ»
به رکن آباد، آبی که درونش را
غزل های غزالان سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
تو را با نام میخواندند.
کجائی تو؟
هوای هر چه تنهائی است در عالم
مرا با گریه می گریند
مرا با گریه میخواندند
نمی آئی
هوای خانه بی تو سخت غمگین است
و بالای سرم، این آسمان
«چون سرب سنگین است»
نگاهت را بریزان روی آن قله
ببین آن قوچ عاشق را
برای دیدن جفتش
غرورانگیز می نوشد تمام لحظههای هر چه آبی را
که می بارند بر چشمان مجنونش
و یا آن کبک را که میپرد از کوه
که پرهایش گل نازند در آغوش باران ها.
ببین مرغابیان سبز وحشی را
که دریا زیر پر دارند
کجاها را نوردیدند
و اینجا پیش روی ما
ز توفان شبی تیره
به دل افسانهها دارند
و آوازی ز نیزار و نِی آن آبهای دور.
عروس باغهای هر چه زیبائی!
گل مریم
طلا، آتش!
عروس قصر پائیزی!
«در این غمگین خراب آباد»
به دنبال چه می گردم؟
نمیدانی گل مریم
شروع «بی تو بودن» در هوای «هیچ» و «هیچستان»
چه سرگردان
و غمگین شاعری را پیش رو داری
سفر برده است او را
تا به پشت پرده های هر چه تنهایی است
و یادت هست؟ برایت شعر میخواندم
«مرا آرامتر بنواز
که همچون شاخه ی تُرد گل مریم
ندارم تاب می مهری
مرا آرامتر بنواز
که ترسم شاخه ی تُرد خیالم بشکند امشب».
نمی آیی؟
هوای خانه بی تو سخت غمگین است
و بالای سرم این آسمان…
بدون دیدگاه