فهرست گفتاورد
- 1 “در آن روزی که گلها میسرشتند
به دل در قصهٔ ایمان نوشتند”
- 1.1 عجب نبود که ذره دارد امید هوای تاب مهر و نور خورشید به یاد آور مقام و حال فطرت کز آنجا باز دانی اصل فکرت
- 1.2 «الست بربکم» ایزد که را گفت که بود آخر که آن ساعت «بلی» گفت در آن روزی که گلها میسرشتند به دل در قصهٔ ایمان نوشتند
- 1.3 اگر آن نامه را یک ره بخوانی هر آن چیزی که میخواهی بدانی تو بستی عقد عهد بندگی دوش ولی کردی به نادانی فراموش
- 1.4 شیخ محمود شبستری ، گلشن راز
- 1.4.1 مکن بر نعمت حق ناسپاسی که تو حق را به نور حق شناسی جز او معروف و عارف نیست دریاب ولیکن خاک مییابد ز خور تاب
- 1.4.2 عجب نبود که ذره دارد امید هوای تاب مهر و نور خورشید به یاد آور مقام و حال فطرت کز آنجا باز دانی اصل فکرت
- 1.4.3 «الست بربکم» ایزد که را گفت که بود آخر که آن ساعت «بلی» گفت در آن روزی که گلها میسرشتند به دل در قصهٔ ایمان نوشتند
- 1.4.4 اگر آن نامه را یک ره بخوانی هر آن چیزی که میخواهی بدانی تو بستی عقد عهد بندگی دوش ولی کردی به نادانی فراموش
- 1.4.5 کلام حق بدان گشته است منزل که یادت آورد از عهد اول اگر تو دیدهای حق را به آغاز در اینجا هم توانی دیدنش باز
- 1.4.6 صفاتش را ببین امروز اینجا که تا ذاتش توانی دید فردا وگرنه رنج خود ضایع مگردان برو بنیوش «لاتهدی» ز قرآن
بدون دیدگاه