فهرست گفتاورد

“در زمین بی زمــــانی نا کجا آبادیم
شهروند روستای هر چه باد آبادی ام”

در زمین بی زمــــانی نا کجا آبادیم
شهروند روستای هر چه باد آبادی ام
سوی بی سویی،دو خلسه مانده تاژرفای خواب
پشت خلوتهاست آری ، پرسه ی اجدادی ام

گندمی تو! کشتزاران از تو سرشار طلاست
جز به بوی تو نگردد آسیاب بادی ام
حس نزدیکی آهو بوده ام با خون دشت
در میان حلقه ی آب و علف بنهادی ام

چشمهای مهربانی از نظر دورم نداشت
ای بغل آیینه تن ،آغوش ها بگشادی ام
چیست در رویای باد آواز شب هنگام عشق؟
آبشار زلف تو بر شانه ی شمشادی ام

شیون فومنی

در زمین بی زمــــانی نا کجا آبادیم
شهروند روستای هر چه باد آبادی ام
سوی بی سویی،دو خلسه مانده تاژرفای خواب
پشت خلوتهاست آری ، پرسه ی اجدادی ام

گندمی تو! کشتزاران از تو سرشار طلاست
جز به بوی تو نگردد آسیاب بادی ام
حس نزدیکی آهو بوده ام با خون دشت
در میان حلقه ی آب و علف بنهادی ام

چشمهای مهربانی از نظر دورم نداشت
ای بغل آیینه تن ،آغوش ها بگشادی ام
چیست در رویای باد آواز شب هنگام عشق؟
آبشار زلف تو بر شانه ی شمشادی ام

سنگ بودم، مردگی می رفت تا خاکم کند
با دم گلسنگی ات دنیای دیگر دادی ام
از پری زادان شعر آغاز روز خلقتی
با خیالت دیو بند قلعه ی آزادی ام

گوش دار،اینک زمان از من نمک گیر صداست
در صدف های تهی در شور دریا زادی ام
بیستون مضمون شیرینی ندارد شوخ من
مو شکاف حیرت آمد تیشه ی فرهادی ام

تاب خوار جمعه ی جنجالی ام ،چون کوچه باغ
روح تعطیلی ست در رفتار کودک شادی ام
پیش آتش بازی چشمت زمستان قصه است
از تو می گویند پیران شب آبادی ام

image

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=11874

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند