ای به امید کسان خفته!

اشعار محمدکاظم کاظمی شاعرمحمد کاظم کاظمی» گزیده اشعار

ای به امید کسان خفته! ز خود یاد آرید
تشنه کامان غنیمت! ز احد یاد آرید

سر به سر بادیه‌بازار هیاهو شده است
سنگ گور شهدا سنگ ترازو شده است

گر چه مرحب سپر انداخته، خیبر باقی است
بت مگویید شکستیم، که بتگر باقی است

ره دراز است، مگویید که منزل دیدیم
نیست، این پشت نهنگ است که ساحل دیدیم

ره دراز است، سبک‌تر بشتابیم، ای قوم!
خصم بیدار است، یک چشمه بخوابیم، ای قوم!

نه بنوشیم از این رود، که زهرآلوده است
غوطه باید زد و بگذشت که پل فرسوده است

وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود
خیمه قافله را دشنه ما میخ شود

وای اگر بر در باطل بنشیند حق ما
وای اگر پرده تزویر شود بیرق ما

خیمه بگذار و برو، بادیه توفان‌جوش است
کوه، آتش به جگر دارد اگر خاموش است

فتنه می‌بارد و سنگین، ز در و دیوارش
هر که اینجا خفت، سیلاب کند بیدارش

می‌رویم امروز با صاعقه هم‌پای سفر
گردبادیم و ز سر تا به قدم، پاى سفر

ای به امید کسان خفته! (محمد کاظم کاظمی)

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=3645

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند