انوری ابیوردی :
“جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا”
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترازین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترارخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم تراآب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم تراهان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن
آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم تراجانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی
هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا
بدون دیدگاه