خاکم و زیر و زبرم مى کنی
در خور بذرى دگرم مى کنى
تا ازلم تا ابدم مى برى
به که تو بى پا و سرم مى کنى
شعر از : قدمعلی سرامیخاکم و زیر و زبرم مى کنی
در خور بذرى دگرم مى کنىبا تو کسى را خبر از خود نشد
مى روى از خود خبرم مى کنىظلمتم آبستن خورشید توست
آینه دار سحرم مى کنىآهوى من تا چه خرامیدن است
این که نه رامى و نه رم مى کنىاز مس خویشم چه غم اى کیمیا
باورم آمد که زرم مى کنىبا سر گیسوى تو جمعم خوش است
هر چه که آشفته ترم مى کنىتا ازلم تا ابدم مى برى
به که تو بى پا و سرم مى کنى
بدون دیدگاه