“گر گذری هست و نه در کوی توست
برخطاست”
«شعر از میرزا حسن خان وثوق ملقب به وثوق الدوله»
گر گذری هست و نه در کوی توست
برخطاست
ور نظری هست و نه بر روی توست
نابجاستآنکه بسنجید رخت را به ماه
ز اشتباه
گفت که همسنگ ترازوی توست
از تو کاستو آنکه بدان نرگس شهلای باغ
بهر لاغ
گفت که چون نرگس جادوی توست
بیحیاستو آن گل صد برگ و همه برگ و ساز
گرنه باز
برگ و نوایش ز گل روی توست
بینواستشیوهی بدخویی و ناز و عتیب
ای حبیب
گر همه گویند که آهوی توست
این خطاستخلق تو یکسر همه قهر است و کین
دلنشین
یا همه گر جور و جفا خوی توست
دل رباستمنع تو شوقم دهد ای نوش لب
در طلب
منع که از لعل سخنگوی توست
از قضاست
بدون دیدگاه