20121206-181932.jpg

پنجمین مجلس :
بسم الله الرحمن الرحیم
“و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما”.
“سلام” یکى از اسماء حسنى است ،
که انسان مکلف است لفظ و معناى آنرا بیاموزد،و مفهوم سلامت را در ذات وصفات و افعال خداوند آنچنان بفهمد، و وجدان نماید که به مقام شوق ومحبت نسبت به خداوند برسد، یعنى یکى از مراتب و مقامات احصاى اسماء در او پدید آید.
این اسم ، با اسماء دیگر حق شریک است و نسبت به آنها زیادتى هم دارد.
هر کدام از اسماء مظهرى از مظاهر خدا مى باشد که به وسیله آنها پى به بذات خداوند مى توان برد، و انسان مکلف است به هر مقدار که برایش میسر است ، متخلق به اخلاق الله شود .
“و لقد کرمنا بنى آدم…”
یعنى : “و به تحقیق ما زادگان آدم را گرامى داشتیم”.
انسان باید خود را به جائى برساند که بتواند مظهر برخى از اسماء الهى شود.
اما نعوذبالله از اینکه کسى بتواند تشابه پیدا کند.
“ماللتراب و رب الارباب”
یعنى:”خاک را با رب الارباب چه قیاس؟”
الفاظ از بیان مطالب قاصر است .
خدا علم دارد، مخلوق هم علم دارد، اما علم خالق کجا و علم مخلوق کجا؟
خداوند به انسان چنان قابلییت بخشیده است تا بتواند مظهر اسماء الله شود، که برترى انسان نسبت به جانداران دیگر به خاطر همین قابلیت است .
باید دانست که رابطه میان عمل و صفات به گونه اى است که ؛اهمیت عمل نسبت به صفات بسیار ناچیز است و به قیاس مقدار نمک نسبت به کل طعام مى باشد.
پس مقام فضل کلا در تخلق باخلاق الله است تا به جائى برسد که انسان در حقیقت مظهر تمام اسماء خدا شود،
“ولله الاسماء الحسنى…”
یعنى : “اسماء نیکو متعلق به خداوند نیکو است” :که مراد، ائمه علیهم الصلوه و السلام اند.
و این مرحله یعنى تخلق به اخلاق الله ، یکى از مراحل احصاء اسماء حسناى حق مى باشد.
همانطور که گفته شد ، اسم سلام بر باقى اسماء خدا زیادتى دارد؛ به این معنى که خداوند در ذات و صفات و افعال خود نقص ندارد و از هر عیب منزه و مبرى است ؛
از این رو اگر خداوند همه افراد را به خاطر اعمالى که کرده اند عذاب کند، ظلم نکرده ، است .
فقراتى از مناجات حضرت سجاد علیه السلام شاهد بر این مطلب است :
“ان تعذبنا فبعدلک و ان تغفر لنا فبضلک من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه”
یعنى : “اگر ما را عذاب کنى به عدل رفتار کرده و اگر ما را ببخشائى به فضل خویش بخشوده اى .هر کس که در آن روز عذاب از او گردانده شود به تحقیق مشمول رحمت حق واقع شده است.”
راوى عرض کرد: آیا این سخن درباره شما نیز صحیح است ؟ حضرت فرمود:
آرى ! درباره ما نیز چنین است .
از ابتداى حیات انسان در دنیا تا وقتى که انسان جسر جهنم را پشت سر مى گذارد، باید خداوند به اسم مبارک خود که سلام باشد انسان را امان دهد.
از وقتى که تخم حرص و حسد و کبر در دنیا کاشته شد و از آن طرف هم ، آن عدو بزرگ قسم خورد که “لاحتنکن ذریته الا قلیلا”
یعنى: “به جز تعداد اندکى به تحقیق بر تمام فرزندان او تسلط و استیلاء خواهم یافت”. خود و جنودش دنیا راپر از کبر و حرص و حسد کردند،به گونه اى که قابیل برادرش ‍ هابیل را کشت .
خمیره بشر چنان شدکه حیوانات از او گریزان شدند و حال آنکه قبل از آن با او ماءنوس بودند.
آبها شور شدند و درختها تیغ بر آوردند و کار به جائى رسید که دیگر احتیاجى به شیطان جنى نیست و شیطان انسى او را کفایت مى نماید: چنانکه گفته اند:
زاهدى از کوه به صحرا گذشت
دید عزازیل به دامان دشت
دل زغم وسوسه پرداخته
دیده ز تلبیس تهى ساخته
گفت به او زاهد صحرا نورد
از چه در این بادیه اى هرزه گرد
طبع تو آسوده ز وسواس چیست؟
این قدرت کندى الباس چیست؟
ابلیس پاسخ داد:
کز برکات علماى زمان
فارغم از وسوسه این و آن
یک تن از این طایفه بوالهوس
از پى گمراهى کونین بس
باید دانست که عمده بلاها، بلاى دینى است وطینت اصلى انسان نیز خراب و آلوده شده است .
انسان از ابتداى ولادت تا وقت مردن مبتلا است .
و خداوند کسانى را که بخواهد نجات دهد با اسم “سلام” به آن ها امان مى بخشد. وحشت انگیزترین مواطن سه ، موطن و مقام است.
مقام اول ، مقام ورود به دنیا است ؛ که خانه مصیبت و غم و اندوه و مشقت و آزمایش و بلا است .
به این سبب گفته شده است که ابتداى تولد در گوش طفل اذان واقامه گویند تا از شر شیطان محفوظ بماند، وکام او را از تربت بردارند تا محبت اهل بیت پیغمبر علیهم السلام در دل او زیاد شود، و در نتیجه از شر شیطان در امان باشد.
پس خداوند کسانى را که بخواهد مورد رحم قرار دهد در این اولین مقام آنها را به وسیله اسم “سلام” از بلاها امان مى بخشد.
“والسلام على یوم ولدت… ”
یعنى: “سلام بر من درآنروز که متولدشدم”. موطن یا مقام دوم ، مرتبه مرگ است که آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت مى باشد.
“کلا اذا بلغت التراقى و قیل من راق و ظن انه الفراق و التفت الساق بالساق”.
یعنى : “ملائک هم از یکدیگر مى پرسند که او کیست که باید روح او را بالا برد؛ آیا از اهل عذاب است یا از اهل رحمت ؟
“و ظن انه الفراق” مى بیند که باید دست از همه چیز بردارد”.
این مرحله میدان وسیعى است براى شیطان ، که اگر ایمان در قلب آدمى ثابت نباشد، کارش خراب مى شود.
در این موطن است که شیطان خانه و باغ و اسب و زن و زیور و پول و امتعه را در نظر انسان جلوه گر مى سازد، و چون تا صفت بخل و حرص در انسان پدید نیاید اموال جمع نمى شود، شیطان با استفاده از این صفات اموال را در نظر آدمى جلوه داده و به او مى گوید خداوند مى خواهد اینها را یک مرتبه از تو بگیرد.
در این حال است که انسان بیچاره رویش به دنیا است و پشتش به خدا.
حیات خوش،ممات خوش کسى راست
که دنیا را به دنیادار بسپرد
تکلف گر نباشد خوش توان زیست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
“و التفت الساق بالساق”
یعنى : “شدت دنیا و شدت آخرت به یکدیگر متصل شده و چشم و گوش بسته باز مى شود و آدمى از خواب بیدار مى گردد و اشخاص و اشیاء نادیده را مى بیند”،
حال دیگر چه عقل و چه قلبى باقى مى ماند؟ ائمه علیهم السلام از هول مطلع به خدا پناه مى بردند:
“و اعوذ بک یا رب من هول المطلع”
بعضى از افراد هستند که از دیدن میت متوحش مى شوند، پس چه حالى خواهند داشت وقتى که ملائکه آتشین را ببینند که از چشم و گوششان آتش ‍ بیرون مى آید.
در این ورطه و مقام دوم نیز خداوند با اسم سلام بندگان را حفظ مى کند.
“والسلام على یوم اموت”
یعنى : “سلام بر من باد در آن روز که مى میرم”.
به مؤ منان و صالحان خطاب مى شود: بر آن ملائک سلام کن که شما را در آن روز ترسى نیست.
“تحیتهم یوم یلقونه سلام…”
یعنى : “در آن روز که او را ملاقات مى کنند تحیت و درود آنان سلام است” .
ملک الموت ابتدا سلام مى کند، یعنى که از براى تو امان است.
“الذین تتوفیهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعلمون”
یعنى : “چون فرشتگان از مردم پاک و منزه قبض روح کنند به ایشان خطاب نمایند: سلام بر شما باد! به خاطر اعمالتان به بهشت درآئید”.
پس ‍ در این مرحله نیز انسان براى امان یافتن محتاج به “سلام “است .
موطن سوم ، در آن هنگامه اى است که ملکى فریاد مى کند: اى استخوانهاى پوسیده و اى موهاى متفرق شده جمع شوید.
“…ان زلزله الساعه شى ء عظیم”
یعنى “زلزله روز قیامت ، امرى بزرگ است”. اجزاء همانند مغناطیس یکدیگر را جذب خواهند کرد و پس از دمیدن اسرافیل در صور، هر روحى به سوى بدن خویش مى رود.
“…یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا…”
یعنى : واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت ؟”
در آن ساعت آفتاب منکسف شود ونور رخشندگى از ستارگان برود:
“اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت”
انواع و اقسام ملائکه عذاب مى آیند.
“یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها وترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید”
یعنى : “روزى را خواهید دید که از شدت آن ، مادران ، از فرزندان شیر خوار خود فراموش کنند و بارداران از هول و هراس پچه بیندازند. مى بینى که مردم به حالت مستى درآمده اند، و در حقیقت مست نیستند بلکه عذاب خداوند شدید است” .
همراه هر کس ، دو ملک موکل است.
“و جاء کل نفس معها سائق و شهید” و “یوم یکون الناس کالفراش المبثوث”
یعنى : “روزى که مردم همچون ملخهاى پراکنده باشند” و خدا نکند که عمل انسان بد باشد.
“و جى ء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى”
یعنى : “و در آنروز دوزخ پدید آورده شود، روزى که انسان آنچه را که انجام داده است به خاطر خواهد آورد”،
و این ورطه سوم وحشتناکتر از آن دو ورطه قبل است .
“والسلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا”
در این موطن ، همه محتاج به این سلام اند، که امان خداوندى است.
سلام دیگرى نیز از جانب خداوند وجود دارد که لذت آن قابل توصیف نبوده وسلامى مافوق آن وجود ندارد.
در خبر است که :
“اعددت لعبادى الصالحین ما لاعین راءت و لااذن سمعت و لاخطر على قلب بشر”
یعنى : “براى بندگان شایسته و صالح خود نعمتهائى را فراهم کرده ام ، که هیچ چشمى آنرا ندیده و هیچ گوشى آنرا نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور ننموده است”
و در فقره اى از ادعیه آمده است :
“اللهم انت السلام و منک السلام و الیک یرجع السلام”
یعنى : “خداوندا! تو سلامى و سلام از تو است و بازگشت سلام به سوى تو است”. چون ملائک به بهشت وارد شوند بر مؤ منین سلام کنند.
“و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین”
“و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار”
یعنى : “و درهاى بهشت گشوده شود و خازنان جنت به بهشتیان گویند: سلام بر شما، پاکان و پاکیزگانید، حال به بهشت درآییدودر آن،جاوید بپایید و فرشتگان از هر در نزد آنان درآیند و گویند در برابر صبرى که در دنیا کردید، سلام بر شما باد که چه نیکو فرجام منزل شما است”.
دار، دارالسلام است .
“والله یدعوا الى دار السلام …”
یعنى :”و خداوند بندگان خود را به سوى دارالسلام فرا مى خواند”.
بعد از این سلام ، دیگر جاى هیچگونه نگرانى نیست .
زیرا تا قبل از این سلام ، ترس وجود داشت که مبادا بدائى واقع شود، اما این سلام آخرین که از آن در قرآن کریم به این عبارت یاد شده است “سلام قولا من رب رحیم” یعنى : “سلام ، سخنى از پروردگار مهربان است.” : بشارتى است به اهل بهشت و به حقیقت امان یافتن از تمام بلاها است . حضرت موسى علیه السلام وقتى از طور و مکالمه و با حق تعالى بازگشت ، مدتها شنیدن سخن قوم را خوش نداشت ؛ زیرا که سرمست سخن پروردگار خود شده بود.
کسى نمى داند که چه لذتى در کلام خدا است ، و اینکه گفته اند سوره “یس” قلب قرآن است به خاطر آیه “سلام قولا من رب رحیم” است که قلب یس مى باشد .
به وسیله این سه اسم مبارک است که خداوند بنده را امان مى هد و به او مى گوید: “آسوده باش که بعد از این در سلامت به سر خواهى برد”.
و این جز به عنایت حضرت حق میسر نیست. سحره بنى اسرئیل به یک عنایت به آن مرتبه رسیدند که وقتى فرعون آنها را تهدید به بریدن دست و پا و آویختن به دار کرد گفتند: “لاضیر” یعنى “باکى نیست”.
و این بدان معنى است که مقام محبت به خدا به حدى رسیده است که قبول اینهمه اذیت نه تنها زیان و زحمت نیست ، بلکه در راه محبت او سراسر سود و راحت است .
در مقام محبت است که انسان از چون و چرا ومشاجره باحق فارغ مى شود زیرا که مشاجره با حق بدترین اقسام کفر است .
از این رو است که امام علیه السلام فرمود:
“بر در خانه خدا به آنچه که امید ندارى امیدوارتر باش” .
حضرت موسى علیه السلام به امیدآتش رفت: “…لعلى اتیکم منهابقبس…”
یعنى : “تا شاید براى شما از آن آتش اخگرى آورم” ،
اما به نور رسید و به مرتبه عالى نبوت نائل شد.
وقتى حقیقت “سلام” در انسان متحقق شود، باطن آدمى از تمام صفات پلید شیطانى پاک و صفات رحمانى در او متجلى مى شود.
ازاین رو کیفیت صفات هرکس نشان مى دهد که او تا چه حد از معنى و حقیقت سلام ، بهره مند مى باشد.
یکى از اصحاب حضرت رسول صلى الله علیه و آله سمره بن جندب بود.
او در خانه یکى از انصار نخلى داشت و به خاطر این نخل ، گاه و بیگاه سر زده وارد خانه آن انصارى مى شد، صاحبخانه شکایت او را نزد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بردو هر چه حضرت به او تاءکید کردند که موقع ورود به خانه اجازه بگیر و سرزده داخل مشو؛نپذیرفت و حضرت به او فرمود: در مقابل این یک نخل ، ده نخل بگیر و از آن یکى صرف نظر کن ، باز هم قبول نکرد.
ملاحظه مى شود که بعضى از صفات در انسان هست که حتى مجاورت با پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نیز در تغییر آن مؤ ثر واقع نمى شود.
چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمود: “ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلثه”
یعنى : “پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله جز سه نفر، تمام مردم از دین خارج شدند”.
درحجه الوداع ، ناقه پیغمبر صلى الله علیه و آله به چادر اصحاب مى رفت و اصحاب از روى تیمن و تبرک از آن حیوان ، پذیرائى مى کردند تا اینکه به چادر سمره بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نیزه خود سر آن حیوان را مجروح ساخت .
مرض بخل مثل آکله و خوره که تدریجا تمام بدن را فاسد مى کند، بخل نیز روح آدمى را فاسد مى سازد.
حضرت سجادعلیه السلام غالبادر مناجاتشان از صفت بخل ، به خداوند پناه مى بردند و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: منشاء فساد قوم لوط، بخل آنها بود.
زیرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرین سبیل غالبا در آنجا توقف مى کردند به منظور قطع پاى عابرین ، عده اى تصمیم گرفتند که با آنان چنین عمل شنیعى را انجام دهند، و این امر موجب شیوع فساد در میان آنان شد. سخن درباره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود. سمره در عهد حکومت معاویه با زیاد بن ابیه والى کوفه وبصره دوستى تمام داشت و ابن زیاد کسى است که نهایت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب على علیه السلام اعمال مى کرد.
سمره بن جندب پس از مرگ زیاد، ملازم پسر او شد. وقتى که ابن زیاد در صدد تدارک واقعه کربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابى سفیان ، ستایش بسیار کرد و گفت : امیر براى من نوشته است که بر عطایاى لشکریان ، چند برابر بیفزایم ، و عملا نیز چنین کرد.
وقتى که حضرت سیدالشهدا علیه السلام وارد کربلا شد، سمره نامه اى براى آن حضرت نوشت و در آن ، توهین و جسارت بسیار به حضرت کرد، و امام علیه السلام پس از قرائت ، نامه را به دور افکند.
اصحاب حضرت سیدالشهداء در کربلا محاصره شدند. تصور کنید اگر انسان در بیابان مخوفى باشد و از دور دو نفر سوار به تعجیل رو به سوى او آیند، چه حالى پیدا خواهد کرد؟
چه رسد به آنکه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت به ساعت بر تعداد آنان افزوده شود، تا آن که تنها تعداد سوارهاى آنان به سى هزار برسد، تمام آنان براى ریختن خون حضرت حسین بن على علیهما السلام آمده بودند.
هر کس در اشعار آن حضرت تفکر کند مى فهمد که آن بزرگوار چه حالى داشته اند، و تا چه حد از دنیا متنفر بوده اند.
نقل شده است که آن حضرت مکررا این اشعار را زمزمه مى فرمودند:
یا دهر اف لک من خلیلى
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب و طالب قتیل
و الامر فى ذاک الى الجلیل
حضرت سجاد علیه السلام فرمود:
شب عاشورا وقتى پدرم این اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، یقین کردم که بلا نازل شده است .
گریه گلویم را گرفت .
عمه ام بالاى سرم بود و مرا پرستارى مى کرد.
او نیز با شنیدن این اشعار احساس کرد که بلا نازل شده است و پدرم امید به حیات ندارد که مى فرماید:
“و کل حى سالک سبیل ”
یعنى : “هر موجود زنده اى پوینده راه (مرگ ) است”.
و چون زنها رقیق القلب و کم طاقتند، عمه ام سربرهنه بنزد پدرم شتافت ، در حالیکه دامنش به پاهایش مى پیچید، گفت :
“اى کاش ، مرگ زندگى را ازمن مى گرفت”. “الیوم مات جدى رسول الله صلى الله علیه و آله ،
الیوم مات ابى علیه السلام ،
الیوم مات امى علیه السلام،
الیوم مات اخى علیه السلام ؛
یا خلیفه الماضین”
یعنى : “اى جانشین گذشتگان در حقیقت امروز جدم رسول الله صلى الله علیه و آله رحلت فرمود،
امروز پدرم علیه السلام وفات کرد،
امروز مادرم علیه السلام درگذشت ،
امروز برادرم امام حسن علیه السلام سایه از سرم برگرفت” .
همه آن ها که رفتند تو را داشتم
اما تو که رفتى دیگر چه کنم و اشک در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت :
“یا اخى ردنا الى حرم رسول الله صلى الله علیه و آله ”
یعنى : “اى برادر! ما را به سوى حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله بازگردان” .
حضرت فرمود:
“هیهات لوترک القطالنام”
یعنى : “چه آرزوى دورى ؛ آخر اگر صیاد دست از مرغک بردارد، در آشیانه خود مى ماند”.
عمه ام چون این عبارت شنید، گریه گلویش را گرفت و سیلى بصورت خود زد و گریبانش را درید و فریادى زد و بیهوش شد.
امام او را به هوش آورد و تسلى داد و موعظه کرد و به او فرمود:
“اى خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضین خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موى پریشان مکن وصبر پیشه کن! تمام مواعظى را که پیغمبر صلى الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیه السلام نموده بود، حضرت سید الشهداء علیه السلام به حضرت زینب علیه السلام تکرار کرد،
جز آن که نفرمود مجلس نوحه بر پا مکن ، زیرا مى دانست که این قوم شریر نخواهند گذاشت که آن ها گریه کنند، چه رسد به آنکه مجلس نوحه برپا کنند.
حضرت زینب علیه السلام به وصیت برادر عمل نمود و صبر کرد مگر در یکجا ،
که عصمت صغرى دختر کبراى على علیه السلام طاقتش طاق شد و دیگر نتوانست صبر کندو بى اختیار نعره واحسیناه از او برخاست و آن وقتى بود که در مجلس یزید پلید چشمش به سر برادرش در درون طشتى که در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حالیکه یزید پلید با چوب خیزران دندانش شریفش را مى آزرد با دیدن این صحنه بود که فریاد “واحسیناه ! وا قلباه ! یابن محمد المصطفى یابن على المرتضى یا بن مکه و منى!”، از زینب علیه السلام برخاست .
“اى برادر! اکنون کار به جائى رسیده است که لب و دندانى را که پیغمبر صلى الله علیه و آله مکرر مى بوسید و با چوب خیزران بکوبند!”
و آنچنان ناله نمود که اهل مجلس به گریه درآمدند.
راوى گفت : “صوتها تحرق القلوب”
یعنى:”ناله محزون او قلبها را آتش مى زند”. الا لعنه الله على القوم الظالمین .

20121206-182134.jpg

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=843

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند