IMG_5202.JPG

IMG_5204.JPG

خم و جام و سبوی می فروشی
حریفی کردن اندر باده نوشی
ز مسجد سوی میخانه دویدن
در آنجا مدتی چند آرمیدن
گل و گلزار و سرو و باغ و لاله
حدیث شبنم و باران و ژاله
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی
“شمس الدین محمد مغربی”

اگر بینی در این اشعار
خرابات و خراباتی و خمار

بت و زنار و تسبیح و چلیپا
مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا

شراب و شاهد و شمع و شبستان
خروش بربط و آواز مستان

می و میخانه و رند خرابات
حریف و ساقی و نرد و مناجات

نوای ارغنون و ناله نی
صبوح و مجلس و جام پیاپی

خم و جام و سبوی می فروشی
حریفی کردن اندر باده نوشی

ز مسجد سوی میخانه دویدن
در آنجا مدتی چند آرمیدن

گرو کردن پیاله خویشتن را
نهادن بر سر می جان و تن را

گل و گلزار و سرو و باغ و لاله
حدیث شبنم و باران و ژاله

خط و خال و قد و بالا و ابرو
عذار و عارض و رخسار و گیسو

لب و دندان و چشم شوخ و سرمست
سر و پا و میان و پنجه و دست

مشو زنهار از این گفتار در تاب
برو مقصود از آن گفتار دریاب

مپیچ اندر سر و پای عبارت
اگر هستی ز ارباب اشارت

نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی

نظر گر بر نداری از ظواهر
کجا گردی ز ارباب سرائر

چو هر یک را از این الفاظ، جانی است
به زیر هر یک از اینها جهانی است

تو جانش را طلب از جسم بگذر
مسماجوی باش از اسم بگذر

فرو مگذار چیزی از دقایق
که تا باشی ز اصحاب حقایق

IMG_5205.JPG

IMG_5210.JPG

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=8548

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند