• شب به یغما رسید و دست گشود
  • در ته درّه هر چه بود، ربود
  • رود دیری است تا اسیر وی است
  • بشنو این های های زاری رود

  • شب چو دود سیه تنوره کشید
  • رو نهاد از نشیب سوی فراز
  • دست و پای درخت ها گم شد
  • برنیامد ز هیچ یک آواز

  • بانگ برداشت مرغ حق: شب! شب!
  • برگ بر شاخ بید لرزان شد
  • راه فرسوده بر زمین بخزید
  • لای انبوه پونه پنهان شد

  • “یغمای شب”
  • پرویز ناتل خانلرى


شب به یغما رسید و دست گشود

در ته درّه هر چه بود، ربود

رود دیری است تا اسیر وی است

بشنو این های های زاری رود


گنج باغ از سپید و سرخ و بنفش

همه در چنگ شب به یغما رفت

شاخ گردو زبیم پای نهاد

برسرشاخ سیب و بالا رفت


شب چو دود سیه تنوره کشید

رو نهاد از نشیب سوی فراز

دست و پای درخت ها گم شد

برنیامد ز هیچ یک آواز


بانگ برداشت مرغ حق: شب! شب!

برگ بر شاخ بید لرزان شد

راه فرسوده بر زمین بخزید

لای انبوه پونه پنهان شد


شب دمی گرم بر کشید و بخفت

اینک آسوده از هجوم و ستیز

یک سپیدار و چند بید کهن

بر سر پشته اند پا به گریز


   

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=9983

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند