رهی معیری: “دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم”
" دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟ " رهی معیری » غزلیات » جلد چهارم شعر...
" دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟ " رهی معیری » غزلیات » جلد چهارم شعر...
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام رهی معیری » غزلها (جلد چهارم) شعر حاصل عمر بس که جفا ز خار و...
"چون زلف توام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی" "من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری...
"اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام خارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام" "موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریدهام" رهی معیری ، غزلها ،...
" ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست " " جلوهٔ صبح و شکرخند گل و آوای چنگ دلگشا باشد...
رهی معیری : غمگین نباشم که باشد کوی رضا مسکن من تا دامن از من کشیدی ای سر و سیمین تن من هر شب ز خونابه دل پر گل بود...