سعدى:“یکی بچه گرگ میپرورید چو پروده شد خواجه بر هم درید”
"ز عهد پدر یادم آید همی که باران رحمت بر او هر دمی" "یکی بچه گرگ میپرورید چو پروده شد خواجه بر هم درید" سعدی ، بوستان ، باب نهم...
"ز عهد پدر یادم آید همی که باران رحمت بر او هر دمی" "یکی بچه گرگ میپرورید چو پروده شد خواجه بر هم درید" سعدی ، بوستان ، باب نهم...
“مترس ای باغبان از گل که میبینم نمیچینم” * و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک...
"بزرگشنخواننداهلخرد کهنامبزرگانبهزشتیبرد" سعدی،گلستان، باباولدرسیرتپادشاهان اسکندررومیراپرسیدند: دیارمشرقومغرببهچهگرفتی، کهملوکپیشینراخزاینوعمروملکولشکربیشازاینبودهاست؛ایشانراچنینفتحیمیسرنشده؟ گفتا: بهعونخدایعزّوجل، هرمملکتیراکهگرفتم؛ رعیتشنیازردم؛ ونامپادشاهانجزبهنکویینبردم. بزرگشنخواننداهلخرد کهنامبزرگانبهزشتیبرد
"منخودبهچشمخویشتندیدمکهجانممیرود" * ایساربانآهستهروکآرامجانممیرود وآندلکهباخودداشتمبادلستانممیرود منماندهاممهجورازاوبیچارهورنجورازاو گوییکهنیشیدورازاودراستخوانممیرود * محملبدارایساروانتندیمکنباکاروان کزعشقآنسروروانگوییروانممیرود اومیروددامنکشانمنزهرتنهاییچشان دیگرمپرسازمننشانکزدلنشانممیرود * صبرازوصالیارمنبرگشتنازدلدارمن گرچهنباشدکارمنهمکارازآنممیرود دررفتنجانازبدنگویندهرنوعیسخن منخودبهچشمخویشتندیدمکهجانممیرود * سعدی،دیواناشعار،غزلیات ایساربانآهستهروکآرامجانممیرود وآندلکهباخودداشتمبادلستانممیرود منماندهاممهجورازاوبیچارهورنجورازاو گوییکهنیشیدورازاودراستخوانممیرود گفتمبهنیرنگوفسونپنهانکنمریشدرون پنهاننمیماندکهخونبرآستانممیرود محملبدارایساروانتندیمکنباکاروان کزعشقآنسروروانگوییروانممیرود اومیروددامنکشانمنزهرتنهاییچشان دیگرمپرسازمننشانکزدلنشانممیرود برگشتیارسرکشمبگذاشتعیشناخوشم چونمجمریپرآتشمکزسردخانممیرود...
"نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی پیش دانا به از عالمی است" سعدی » بوستان » باب نهم (در توبه و راه صواب) شعر سعدی در باب موعظه...
“گربهٔمحروماگرپرداشتی تخمگنجشکاززمینبرداشتی” سعدی،مواعظ،مثنویات آنکههفتاقلیمعالمرانهاد هرکسیراهرچهلایقبودداد گرتوانابینیارکوتاهدست هرکهرابینیچنانبایدکههست اینکهمسکینستاگرقادرشود بسخیانتهاکزوصادرشود گربهٔمحروماگرپرداشتی تخمگنجشکاززمینبرداشتی
"ازبویتودرتابشودآهویمشکین" * تاعذرزلیخابنهدمنکرعشاق یوسفصفتازچهرهبراندازنقابی بیرویتوامجنتفردوسنباید کاینتشنگیازمننبردهیچشرابی * مشغولتوراگربگذارندبهدوزخ بایادتودردشنکندهیچعذابی باریبهطریقکرممبندهخودخوان تابشنویازهربنموییمجوابی * درمنمنگرتادگرانچشمندارند کزدستگدایاننتوانکردثوابی آبسخنممیرودازطبعچوآتش چونآتشرویتکهازاومیچکدآبی * سعدی،دیواناشعار،غزلیات * ایحسنخطازدفتراخلاقتوبابی شیرینیازاوصافتوحرفیزکتابی ازبویتودرتابشودآهویمشکین گربازکنندازشکنزلفتوتابی بردیدهصاحبنظرانخوابببستی ترسیکهببینندخیالتوبهخوابی ازخندهشیریننمکداندهانت خونمیرودازدلچونمکخوردهکبابی تاعذرزلیخابنهدمنکرعشاق یوسفصفتازچهرهبراندازنقابی بیرویتوامجنتفردوسنباید...
"خرمانتوانخوردنازینخارکهکشتیم" * پیریوجوانیپیهمچونشبوروزند ماشبشدوروزآمدوبیدارنگشتیم واماندگیاندرپسدیوارطبیعت حیفستدریغاکهدرصلحبهشتیم * چونمرغبرینکنگرهتاکیبتوانخواند یکروزنگهکنکهبرینکنگرهخشتیم ماراعجبارپشتوپناهیبودآنروز کامروزکسیرانهپناهیمونهپشتیم * کرخواجهشفاعتنکندروزقیامت شایدکهزمشاطهنرنجیمکهزشتیم باشدکهعنایتبرسدورنهمپندار بااینعملدوزخیانکاهلبهشتیم * سعدی،مواعظ،غزلیات خرمانتوانخوردنازینخارکهکشتیم دیبانتوانکردنازینپشمکهرشتیم برحرفمعاصیخطعذرینکشیدیم پهلویکبائرحسناتیننوشتیم ماکشتهٔنفسیموبسآوخکهبرآید ازمابهقیامتکهچرانفسنکشتیم افسوسبرینعمرگرانمایهکهبگذشت ماازسرتقصیروخطادرنگذشتیم دنیاکهدرومردخداگلنسرشتست نامردکهماییمچرادلبسرشتیم ایشانچوملخدرپسزانویریاضت مامورمیانبستهدوانبردرودشتیم...
"دستبهجاننمیرسدتابهتوبرفشانمش" * دستبهجاننمیرسدتابهتوبرفشانمش برکهتواننهاددلتازتوواستانمش قوتشرحعشقتونیستزبانخامهرا گرددرامیدتوچندبهسردوانمش * ایمنیازخروشمنگربهجهاندراوفتد فارغیازفغانمنگربهفلکرسانمش آهدریغوآبچشمارچهموافقمنند آتشعشقآنچناننیستکهوانشانمش * هرکهبپرسدایفلانحالدلتچگونهشد خونشدودمبهدمهمیازمژهمیچکانمش عمرمناستزلفتوبوکهدرازبینمش جانمناستلعلتوبوکهبهلبرسانمش * سعدی،دیواناشعار،غزلیات * دستبهجاننمیرسدتابهتوبرفشانمش برکهتواننهاددلتازتوواستانمش قوتشرحعشقتونیستزبانخامهرا گرددرامیدتوچندبهسردوانمش ایمنیازخروشمنگربهجهاندراوفتد فارغیازفغانمنگربهفلکرسانمش آهدریغوآبچشمارچهموافقمنند آتشعشقآنچناننیستکهوانشانمش هرکهبپرسدایفلانحالدلتچگونهشد خونشدودمبهدمهمیازمژهمیچکانمش عمرمناستزلفتوبوکهدرازبینمش...
“چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید” تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی ملامتگوی بیحاصل...
“هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم” * “تو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیم” * گر برانند و گر ببخشایند ره به...
ز من مپرس که در دست او دلت چونست ازو بپرس که انگشتهاش در خونست و گر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن...
هر كه دلارام دید از دلش آرام رفت سعدی ( شخ اجل ) هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد...
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون...
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون...