حافظ:”برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس”
"برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس" حافظ ، غزلیات کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و...
"برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس" حافظ ، غزلیات کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و...
"قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست" صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی...
"به کوی میکده هر سالکی که ره دانست دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست" "ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست" حافظ ، غزلیات...
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم حافظ » غزلیات (غزل ۳۲۶) در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و...
"صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است" "ناگشوده گل نقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل، که...
"اگر چه باده فرح بخش و باد گُلبیز است به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است" حافظ ، غزلیات (غزل ۴۱) اگر چه باده فرح بخش و باد...
"المنة لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است" "بردوختهام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای...
"باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است؟ شمشادِ خانه پرورِ ما از که کمتر است؟" "ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم با پادشه بگوی که روزی مقدر است" حافظ...
"بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست" "هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم دور از رخِ تو چشمِ مرا نور نماندست"...
"بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست" "غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست" حافظ ،...
“چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است” تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست چشم جادوی تو خود عین سواد سحر...
"برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟" "گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست اسیرِ عشقِ تو از هر...
"رواق منظر چشم من آشیانهٔ توست کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست" "تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار که توسنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست"...
"رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست" "من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی در خزانه به مهر تو...
"خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است" "ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است"...