فیض کاشانى:”گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست”
"گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست" "خواهی خلاصی از بلا در عشق گم شو عاشقا" لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن...
"گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست" "خواهی خلاصی از بلا در عشق گم شو عاشقا" لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن...
"دو عالم را رخ لیلا گرفتست" ندارد چشم مجنون کس و گرنه دو عالم را رخ لیلا گرفتست بچشم خلق چون طفلان نمایند که باز یشان زسرتا پا گرفتست...
"اگر آهی کشم دریا بسوزم" اگر آهی کشم دریا بسوزم و گر شوری کنم دریا بسوزم شود دل شعله چون بر یاد روئی شوم تن شمع و سر تا پا...
"راهی بتو نیست جز ره عشق" ای کوی تو برتر از مکانها وی گم شده در رهت نشانها سرگشته ببرّ و بحر گردند اندر طلب تو کاروان ها ای غرقهٔ...
"بیا گامی فراتر نه که اسرار نهان بینی" دلا بگذر ز دنیا تا ز عقبی عیش جان بینی در این عالم بچشم دل بهشت جاودان بینی چه از دنیا گذر...
"فضای سینه ام منزلگه دوست" دلم پیوسته با مهرش قرین است محبت خاتم دلرا نگین است سرم ویرانهٔ گنج الهی دلم دیوانهٔ عقل آفرین است دو عالم در سر من...
"آن دیده که دیده روی خوبت بر غیر چگونه میگشاید" آن لب که ثنای تو نگوید آخر بچه خوشدلی گشاید آندست که دامنت نگیرد از بهر چه زاستین برآید...
"مگر عشق خدائی گیردم دست" برسوائی کشد آخر مرا کار ندارم طاقت کتمان ازین پیش مگر عشق خدائی گیردم دست که سازم عاشقی را مذهب و کیش رساند تا مرا...
گر میکده ویران و خرابات خراب است در هر نگه چشم تو صد گونه شراب است هم گردشِ چشم تو مگر با خودش آرد آن مست که از گردش چشم...
میفزاید جان حدیث عاشقان بسیار گو بگذر از افسانه اغیار و حرف یار گو حرف وصل یار گلزار است و حرف هجر خار خار خار گفتنی گر داری از گلزار...
آنکه ز جای میبرد هر نفس این دل مرا میکشدش بهر طرف در پی این و آن توئی آنکه چو عزم میکنم کز پی مقصدی روم میشکند عزیمتم ناگه و...
"نو بنو باید سخن در بیت بیت و حرف حرف یک سخن در یک غزل تکرار شد خاموش شو" گفتن اسرار با یاران بخلوت میتوان مجلس ما مجمع اغیار شد...
جنونی در سرم ماوا گرفتست سرم را سر بسر سودا گرفتست بچشم خلق چون طفلان نمایند که باز یشان زسرتا پا گرفتست مسلمانان ره عقبی کدامست دلم از وحشت دنیا...
گر بپرسند كيستى؟ گويم: ذرّهاى محو در هواى على يا نيم هيچ جز محبّت او پاى تا سر، همه ولاى على ***** لايق بندگى نيم او را جان پاكم...
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادیز کدام باده ساقی به من خراب دادیدل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودیدو جهان به هم...