فریدون مشیرى:”آشنایی با زبان بی زبانان چو مادشوار نیست”
در خموشی های من فریاد هاست آن که دریابد چه می گویم کجاست "زبان بی زبانان" فريدون مشيرى غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چهره همچون...
در خموشی های من فریاد هاست آن که دریابد چه می گویم کجاست "زبان بی زبانان" فريدون مشيرى غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چهره همچون...
سیل غم در سینه غوغا می كند، قطره دل میل دریا می كند، قطره تنها كجا، دریا كجا، دور ماندم از رفیقان تا كجا! همدلی كو ؟ تا شوم...
"باز باید رفت راه باریک و افق تاریک دور یا نزدیک" فريدون مشيرى "راه" دور یا نزدیک راهش می توانی خواند هرچه را آغاز و پایانی است حتی هرچه را...
در خموشی های من فریاد هاست آن که دریابد چه می گویم کجاست "زبان بی زبانان" فريدون مشيرى غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چهره همچون چلچراغ...
از شوق کدام گل شکفته ست این باغ پر از جوانه در من وز شور کدام باده افتد این گریه بی بهانه در من فریدون مشیری "همراه" این کیست گشوده...
"هنوز همیشه هرگز" فریدون مشیری هزار سال به سوی تو آمدم افسوس هنوز دوری دور از من ای امید محال هنوز دوری آه از همیشه دورتری همیشه اما در من...
"دو قطره پنهانی" فریدون مشیری شکست و ریخت به خاک و به باد داد مرا چنانکه گویی هرگز کسی نزاد مرا مرا به خاک سپردند و آمدند و گذشت تکان...
لذت یک لحظه مادر داشتن فریدون مشیری » غزلیات (غزل ۱۴) تاج از فرق فلک برداشتن جاودان آن تاج بر سر داشتن در بهشت آرزو ره یافتن هر نفس شهدی...