“ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت من راه اشیانه خود از یاد برده ام “
"ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت من راه اشیانه خود از یاد برده ام" فریدون مشیری، گناه دریا ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت من راه...
"ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت من راه اشیانه خود از یاد برده ام" فریدون مشیری، گناه دریا ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت من راه...
"تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد ... تو روزی باز خواهی گشت" فریدون مشیری ، گزیده اشعار شعر ریشه در خاک تو از این دشت خشک...
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو میخواندم از لایتناهی دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سرخوشم از لذت این چشم به راهی...
"هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند!" فریدون مشیری ، دفتر شعر بهار را باور کن شعر اشکی در گذرگاه تاریخ (مرگ انسانیت) از...
ترنم و ترانه " آه باران" اثری ماندگار با صدای مرحوم استاد محمدرضا شجریان است که از آلبوم ( آهْ باران - Ah Baran ) که شامل ۷ ترانه درمایه دشتی...
اشتیاق نام آلبومی با آهنگسازی استاد فرهاد فخرالدینی و صدای استاد آواز علیرضا قربانی و اشعاری از فریدون مشیری و فخرالدین عراقی است که در سال ۱۳۷۹ توسط شرکت صوتیتصویری سروش...
اجرای "دل افروزتر از صبح" در دو کنسرت مختلف از شعر فریدون مشیری، که کنسرت اول توسط زندهیاد استاد محمدرضا شجریان در شهر ارنج کانتی ایالات متحده در سال ۱۳۹۱...
بر تن خورشید میپیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه میماند در این تنگ غروب زنده یاد فریدون مشیری » دفتر شعر گناه...
"چشمهاوچشمههاخشکند روشنیهامحودرتاریکیدلتنگ همچنانکهنامهادرننگ" * آه،باران... فریدونمشیری * آه،باران... ریشهدراعماقاقیانوسدارد،شاید اینگیسوپریشانکرده، بیدوحشیباران یانهدریاییاستگوییواژگونه، برفرازشهر، شهرسوگواران هرزمانیکهفرومیباردازحدبیش ریشهدرمنمیدواندپرسشیپیگیر،با تشویش، رنگاینشبهایوحشتراتواندشستآیا ازدلیاران! چشمهاوچشمههاخشکند روشنیهامحودرتاریکیدلتنگ همچنانکهنامهادرننگ هرچهپیرامونمارنگتباهیشد آه،باران ایامیدجانبیداران! برپلیدیها،کهماعمریاستدرگردابآنغرقیم آیاچیرهخواهیشد.
"تا که نادان به جهان حکمروایی دارد همه جا در نظر مردم دانا قفس است." "قفس" فریدون مشیری نه همین غمکده، ای مرغک تنها قفس است گر تو آزاد نباشی ...
"خار خنديد و به گل گفت سلام و جوابى نشنيد خار رنجيد ولى هيچ نگفت" شعراز:فریدون مشیری خار خنديد و به گل گفت سلام و جوابى نشنيد خار رنجيد ولى...
فريدون مشيرى:"به پرستو به گل به سبزه درود" با همین دیدگان اشک آلود از همین روزن گشوده به دود به پرستو به گل به سبزه درود به شکوفه به صبحدم...
« سبكباران ساحل ها » چه دانند، «شب تاريك و بيم موج و گرداب » ! فریدون مشیری » "سبكباران ساحل ها" لب دريا، نسيم و آب و آهنگ، شكسته...
ریشه در خاک:فريدون مشيرى تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده است. دلت را خار خار...
"هر چه میل دل دوست بپذیریم به جان هر چیز جز میل دل او بسپاریم به باد" آن که آموخت به ما درس محبت می خواست جان چراغان کنی از...