صائب تبریزى : “گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چها از دیده بیدار یافت”
"گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چها از دیده بیدار یافت" گر سبک سازی چو شبنم از علایق خویش را می توان در پیشگاه خاطر...
"گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چها از دیده بیدار یافت" گر سبک سازی چو شبنم از علایق خویش را می توان در پیشگاه خاطر...
"ز دریا می کشد صیاد دام آهسته آهسته" به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته ز دریا می کشد صیاد دام آهسته آهسته به مغرب می تواند رفت...
"شد مدتى که خشت سر خم کتاب ماست" از بس کتاب در گرو باده کرده ايم امروز خشت ميکده ها از کتاب ماست خود را به تلخ و شور برآورده...
ما در چه شماریم ؛ که خورشید جهــانتــاب گردن به تماشای تو از صبح کشیده است ...
خنده در چشم آب گرداند ماتم و سور این زمانه یکی است پیش مرغ شکستهپر صائب قفس وباغ و آشیانه یکی است صائب تبریزی ، دیوان اشعار ، گزیدهٔ غزلیات...
ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد از ورق گردانی لیل و نهار...
"مستغرق فنا را از نیستی خطر نیست کشتی درست باشد دریای بیکران را از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان...
ای گل شوخ که مغرور بهاران شده ای خبرت نیست که در پی چه خزانی داری خدمت پیر خرابات ز توفیقات است از جوانمردی اگر نام و نشانی داری غم...
می برد ارواح قدسی را به جولانگاه قدس بادپایی این چنین در عالم امکان کجاست؟ یوسفی از چاه می آرد برون در هر نفس خاک یوسف خیز کنعان را چنین...
می کند از هر سر مویم سفیدی، راه مرگ پایم از خواب گران در سنگ خارا مانده است صائب تبریزی ، دیوان اشعار ، غزلیات از جوانی داغ ها بر...
بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا سرمه خاموشی از زاغ و زغن باشد مرا صائب تبریزی ، دیوان اشعار ، غزلیات بلبل خوش نغمه ام، با گل...
هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است هر نوع شکستی که ترا روی نماید چون موج درین بحر پر و بال...
"می نماید تلخی بادام افزون در شکر" صائب تبریزی ، دیوان اشعار ، غزلیات ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر چشم تنگی دارد از بادام کوهی تلختر...
صحبت غنیمت است به هم چون رسیده ایم تا کی دگر به هم رسد این تخته پاره ها در حسن بی تکلف معنی نظاره کن از ره مرو به خال...
طفل میگرید چو راه خانه را گم میکند چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟ صائب تبریزی » از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام آسمان سیرم،...