همیشه بار جفا بردن و نیاسودن

همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن

ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان

تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن


نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ

نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن

مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم

ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن


هزار مسئله در دفتر حقیقت بود

ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن

ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند

ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن


“دیدن و نادیدن”

 پروین اعتصامی ، دیوان اشعار ،

مثنویات، تمثیلات و مقطعات


 

شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان

که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن


همیشه بار جفا بردن و نیاسودن

همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن


ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان

تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن


چو کارگر شده‌ای، مزد سعی و رنج تو چیست

بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن


ز بزم تیرهٔ خود، روشنی دریغ مدار

که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن


جواب داد که آئین کاردانان نیست

بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن


کنایتی است درین رنج روز خسته شدن

اشارتی است درین کار شب نخوابیدن


مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم

هنروران نپسندند خود پسندیدن


نگاهبانی ملک تن است پیشهٔ چشم

چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن


اگر پی هوس و آز خویش میگشتم

کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن


بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز

اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن


نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ

نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن


مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم

ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن


هزار مسئله در دفتر حقیقت بود

ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن


ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند

ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن


ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری

ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن


سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن

که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن


هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری

هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن


هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین

بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن

 

     

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=10333

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند