پروین اعتصامی:”لاله ای با نرگس پژمرده گفت” (توشه پژمردگی)
"لاله ای با نرگس پژمرده گفت بین که ما رخساره چون افروختیم" "گفت ما نیز آن متاع بی بدل شب خریدیم و سحر بفروختیم" پروین اعتصامی ، دیوان اشعار ،...
"لاله ای با نرگس پژمرده گفت بین که ما رخساره چون افروختیم" "گفت ما نیز آن متاع بی بدل شب خریدیم و سحر بفروختیم" پروین اعتصامی ، دیوان اشعار ،...
"هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد" "گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب بره، دور از رمه و عزم چرائی دارد"...
قطرهای کز جویباری میرود از پی انجام کاری میرود پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات مادر موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهٔ...
"گلی، خندید در باغی سحرگاه که کس را نیست چون من عمر کوتاه" پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات شعر گل و شبنم پروین اعتصامی گلی،...
"گه احرام روز عید قربان سخن میگفت با خود کعبه، زینسان" "کتاب عشق را جز یک ورق نیست در آن هم نکتهای جز نام حق نیست" پروین اعتصامی ، دیوان...
"برزگری پند به فرزند داد کای پسر، این پیشه پس از من تراست" " راستی آموز، بسی جو فروش هست در این کوی، که گندم نماست " پروین اعتصامی »...
"دکان کید برو جای دیگری بگشای فروش نیست در آنجا که من دکان دارم" پروین اعتصامی ، دیوان اشعار ، مثنویات، تمثیلات و مقطعات "گرگ و سگ" پیام داد سگ...
"هزارنکتهزبارانوبرفمیگوید شکوفهایکهبهفصلبهار،درچمناست" * یکینباخته،ایدوست،دیگرینبرد جهانوکارجهان،همچونردباختناست ببایدآنکهشودبزمزندگیروشن نصیبشمع،مپرسازچهرویسوختناست * هرآنقماش،کهازسوزنیجفانکشد عبثدرآرزویهمنشینیبدناست میانصورتومعنی،بسیتفاوتهاست فرشتهرا،بتصورمگویاهرمناست * هزارنکتهزبارانوبرفمیگوید شکوفهایکهبهفصلبهار،درچمناست همازتحملگرماوقرنهاسختیاست اگرگهربهبدخشوعقیقدریمناست * "نشانآزادگی" پرویناعتصامی،دیواناشعار، مثنویات،تمثیلاتومقطعات بهسوزنیزرهشکوهگفتپیرهنی ببینزجورتو،ماراچهزخمهابتناست همیشهکارتو،سوراخکردندلهاست همارهفکرتو،برپهلوئیفروشدناست بگفت،گررهورفتارمننداریدوست بروبگویبدرزیکهرهنمایمناست وگرنه،بیسببازدستمنچهمینالی ندیدهزحمتسوزن،کدامپیرهناست اگربهخاروخسیفتنهایرسددردشت...
“هر چه فرمان است، خود فرمودهای” * "تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند" * "در تو، پروین، نیست فکر و عقل...
"دزد زر بستند و دزد دین رهید" دزد جاهل، گر یکی ابریق برد دزد عارف، دفتر تحقیق برد دیدههای عقل، گر بینا شوند خود فروشان زودتر رسوا شوند دزد زر...
"گر نروی راست در این راه راست چرخ بلند از تو کند بازخواست" دانه و قوتی که در انبان ماست توشه سرمای زمستان ماست رو بنشین تا که بهار...
"هزار نکته ز باران و برف میگوید شکوفهای که به فصل بهار، در چمن است" یکی نباخته، ای دوست، دیگری نبرد جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است...
"چو نیک درنگری، هر چه هست عنوانی است" اسیر کردن و کشتن، تفرج و بازی است نشانه کردن مظلوم، کار آسانی است ز بام خرد گل اندود پست...
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان تمام دیدن و از خویش هیچ...
جان زبون گشته است و در بند تنیم عقل فرسوده است و در فکر سریم گر گرانباریم، جرم چرخ چیست بار کردار بد خود میبریم چون سیاهی شده بضاعت دهر...