“دردمند خسته ام دور از مسیحا مانده ام”



  • امیرى فیروزکوهى



همرهان رفتند و من از کاروان جا مانده ام

وای من کز کاروان رفته بر جا مانده ام


دوستان با صفا رفتند و من دربین خلق

چون صفا و راستی مهجور و تنها مانده ام


هردم از سرگشتگی چون گرد میپیچم به خویش

همرهان رفتند و من تنها به صحرا مانده ام


چار موج غم ز هرسو در میان دارد مرا

چون خسی حیران و سرگردان به دریا مانده ام


شکوه ی دنیای باطل با کدامین کس کنم

منکه از حق نیز بیکس تر به دنیا مانده ام


کور از ره مانده ام دور از دلیل افتاده ام

دردمند خسته ام دور از مسیحا مانده ام



   


لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=10469

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند