“همه سرخوش از وصالت
من و حسرت و خیالت”

دل و دین و عقل و هوشم
همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی
به من خراب دادی

دل عالمی ز جا شد
چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد
چه به زلف تاب دادی

همه سرخوش از وصالت
من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی
و مرا سراب دادی

فیض کاشانی

 
دل و دین و عقل و هوشم
همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی
به من خراب دادی

چه دل و چه دین و ایمان
همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخ خود را
چه به غمزه آب دادی

دل عالمی ز جا شد
چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد
چه به زلف تاب دادی

در خرمی گشودی
چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی
چه شراب ناب دادی

ز دو چشم نیم مستت
می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت
شکر و گلاب دادی

همه کس نصیب خود را
برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین
غم بی‌حساب دادی

همه سرخوش از وصالت
من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی
و مرا سراب دادی

ز لب شکر فروشت
دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی
نه مرا جواب دادی

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=18290

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند