“سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست”

باز از طرف چمن ناله ی بلبل برخاست
عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست
مژدگانی که دگر باره گل از گلبن رست
بلبل سوخته خرمن ز غم هجران رست

سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست
لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست
گرفتد بر سر من سایه ی آن سرو بلند
پیش چشمم فلک بر شده بنماید پست

شهریار
“بهار توبه شکن”

نوبهار آمد و چون عهد بتان توبه شکست
فصل گل دامن ساقی نتوان داد ز دست
کاسه و کوزه ی تقوی که نمودند درست
دیدم آن کاسه به سنگ آمد و آن کوزه شکست

باز از طرف چمن ناله ی بلبل برخاست
عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست
مژدگانی که دگر باره گل از گلبن رست
بلبل سوخته خرمن ز غم هجران رست

سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست
لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست
گرفتد بر سر من سایه ی آن سرو بلند
پیش چشمم فلک بر شده بنماید پست

بخت اگر یار شود رخ به میخانه کشم
من دُردی کش ، سودا زده ی باده پرست
نغمه ها داشتم از عشق تو چون ساز و فلک
گوشمال آنقدرم داد که تا رشته گسست

خبرت هست که دیگر خبر از خویشم نیست؟
خبرت نیست که آخر خبر از عشقم هست؟
دلرباتر ز رخت در دمنی گل ندمید
دلگشاتر ز لبت در چمنی غنچه نبست

شهریارا دگر از بخت چه خواهی که برند
خوبرویان غزل نغز تو را دست به دست

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=20282

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند