“وین عدالت با وجود این صفات
هست دائم، برقرار و برثبات!”
“مینیابد اختلال از هیچ چیز
چون وضوی محکم بیبی تمیز”
خرده بینانند در عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی
با همه خودبینی و کبر و منی
لاف تقوی و عدالت میزنی
دین فروشی، از پی مال حرام
مکر و حیله، بهر تسخیر عوام
وین عدالت با وجود این صفات
هست دائم، برقرار و برثبات!
در مهم سازی اوباش و رنود
دائما، طاحونهاش در چرخ بود
بابها مفتوحه للداخلین
رجلها، مرفوعه للفاعلین
بر سرش، داخل نگردد «لا» و «لیس»
این عدالت هست کوه بوقبیس
مینیابد اختلال از هیچ چیز
چون وضوی محکم «بیبی تمیز»
نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو
کان بود سرمایهٔ تلبیس تو
بهر اظهار فضیلت، معرکه
ساختی، افتادی اندر مهلکه
نی فروعت محکم آمد، نی اصول
شرم بادت از خدا و از رسول
اسب دولت، برفراز عرش تاخت
آنکه خود را زین مرض آزاد ساخت
“فی الریا و التلبیس
بالذین هم أعظم جنود ابلیس”
شیخ بهایی ، نان و حلوا
نان و حلوا چیست ای شوریده سر؟
متقی خود را نمودن بهر زر
دعوی زهد از برای عز و جاه
لاف تقوی، از پی تعظیم شاه
تو نپنداری کزین لاف و دروغ
هرگز افتد نان تلبیست به دوغ؟
خرده بینانند در عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی
زیرکانند از یسار و از یمین
از پی رد و قبول، اندر کمین
با همه خودبینی و کبر و منی
لاف تقوی و عدالت میزنی
سر به سر، کار تو در لیل و نهار
سعی در تحصیل جاه و اعتبار
دین فروشی، از پی مال حرام
مکر و حیله، بهر تسخیر عوام
خوردن مال شهان، با زرق و شید
گاه خبث عمرو، گاهی خبث زید
وین عدالت با وجود این صفات
هست دائم، برقرار و برثبات!
بر سرش، داخل نگردد «لا» و «لیس»
این عدالت هست کوه بوقبیس
مینیابد اختلال از هیچ چیز
چون وضوی محکم «بیبی تمیز»
***
“علی سبیل التمثیل””نان و حلوا”
بود در شهر هری، بیوه زنی
کهنه رندی، حیلهسازی، پرفنی
نام او، بیبی تمیز خالدار
در نمازش، بود رغبت بیشمار
با وضوی صبح، خفتن میگزارد
نامرادان را بسی دادی مراد
کم نشد هرگز دواتش از قلم
بر مراد هرکسی، میزد رقم
در مهم سازی اوباش و رنود
دائما، طاحونهاش در چرخ بود
از ته هر کس که برجستی به ناز
میشدی فیالحال، مشغول نماز
هرکه آمد، گفت: بر من کن دعا
او به جای دست، برمیداشت پا
بابها مفتوحه للداخلین
رجلها، مرفوعه للفاعلین
گفت با او رندکی، کای نیک زن
حیرتی دارم، درین کار تو من
زین جنابتهای پیدرپی که هست
هیچ ناید در وضوی تو شکست
نیت و آداب این محکم وضو
یک ره از روی کرم، با من بگو
این وضو از سنگ و رو محکمتر است
این وضو نبود، سد اسکندر است
***
“فی ذم أصحاب التدریس ”
“مقصد هم مجرد
أظهار الفضل و التلبیس”
“شیخ بهایی ” “نان و حلوا”
نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو
کان بود سرمایهٔ تلبیس تو
بهر اظهار فضیلت، معرکه
ساختی، افتادی اندر مهلکه
تا که عامی چند سازی دام خویش
با صد افسون، آوری در دام خویش
چند بگشایی سر انبان لاف؟
چند پیمایی گزاف اندر گزاف؟
نی فروعت محکم آمد، نی اصول
شرم بادت از خدا و از رسول
اندرین ره چیست دانی غول تو؟
این ریایی درس نامعقول تو
درس اگر قربت نباشد زان غرض
لیس درسا انه بئس المرض
اسب دولت، برفراز عرش تاخت
آنکه خود را زین مرض آزاد ساخت
بدون دیدگاه