ما را تمام لذت هستی به جستجوست

در پشت چارچرخه ای فرسوده

کسی خطی نوشته بود:
من گشته ام، نبود! تو دیگر نگرد، نیست!

این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت

چشمم برای این همه سرگشتگی گریست…

چون دوست در برابر خود می نشاندمش

تا عرصه بگوی و مگوی می کشاندمش

در جستجوی آبی حیات؟

در بیکران این ظلمات آیا؟

در آرزوی رحم؟ عدالت؟

دنبال عشق؟

دوست؟

ما نیز گشته ایم!

و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت…

آیا تو نیز چون او ” انسانت آرزوست؟ “

گر خسته ای بمان و گر خواستی بدان؛

ما را تمام لذت هستی به جستجوست

پویندگی تمامی معنای زندگیست

هرگز

” نگرد، نیست “

سزاوار مرد نیست!

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=237

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند